eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.3هزار دنبال‌کننده
319 عکس
222 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی906 انقدر عصبی بودم که فراموش کردم سارگل کنارمه و لباس رو کامل درآوردم و لباسهای خودم رو پ
درحالی که هنوز مغزم خواب بود، گفتم: _ چی میگی اول صبحی سارگل؟ _ بابا گیسو زنگ زده بهت دیده جواب نمیدی، زنگ زده به من بیدارم کرده، پاشو زنگش بزن میخوام بگیرم بخوابم چشمام رو چندبار باز و بسته کردم تا خواب ازشون بپره و موبایلم رو برداشتم‌. صفحه اش رو روشن کردم تا به گیسو زنگ بزنم که همون لحظه خودش زنگم زد تماسش رو جواب دادم و گفتم: _ بله _ بله و زهرمار، عوضی انگار تو عادت کردی هی جواب تلفنای منو ندیا! مگه قرار نشد تا خواستگاری تموم شد به من زنگ بزنی؟ برا چی نزدی؟ غلط کردی کپه ی مرگتو گذاشتی و بدون اینکه همه چیز رو برام توضیح بدی گرفتی خوابیدی خمیازه ای کشیدم و با صدای گرفته ای گفتم: _ گیسو ساعت چنده؟ _ شیش _ شیش صبح یا عصر؟ _ خری؟ معلومه که صبح چشمام از حدقه بیرون زد! با تعجب نگاهی به ساعت گوشیم انداختم و وقتی دیدم واقعا شیش صبحه، با حرص گفتم: _ مرده شورتو ببرن گیسو! ساعت شیش صبح زنگ زدی منو بیدار کردی که چی؟ _ حقته، تا تو باشی همون دیشب به من زنگ زدی _ برو گمشو تا بخوابم؛ بعد که بیدار شدم همه چیزو میگم برات _ نه اصلا راه نداره _ بخدا الان مغزم خوابه، هیچی یادم نیست _ ای بمیری سارا _ باشه شب بخیر _ بیدار شدی زنگم میزنی؟ _ بیا خونمون، البته الان نیایی، یه سه چهارساعت دیگه بیا _ زشت نیست صبح جمعه؟ _ نه خداحافظ _ برو بمیر خداحافظ گوشیم رو قطع کردم و پرتش کردم روی میز و چشمام رو بستم تا دوباره بخوابم که صدای سارگل رو شنیدم... _ میخواد بیاد اینجا؟ _ اوهوم احتمالا _ پانشه الان بیاد باز بیدارمون کنه _ نه خداروشکر روش نمیشه سارگل دیگه چیزی نگفت و منم پتو رو کشیدم روی سرم و چیزی نگذشت که خوابم برد...