eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
17.4هزار دنبال‌کننده
202 عکس
71 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#389 یه کم مکث کرد و درحالی که حس کردم واسه گفتن حرفش تردید داره گفت: _شاید این حرفم رو هیچوقت باور
تک خنده ای کرد و با خجالتی که از آرش شر وشیطون بعید بود ادامه داد: _اولین بارکه بوسیدمت مثل پسربچه ها قلبم افتاد توی پاچه ام.. میل به بوسیدن گستاخم کرده بود اما توی قلبم خبری از گستاخی نبود! لبخند پر شرمی روی لبم نشست و خجالت زده سرم رو پایین انداختم... یه کم خیره نگاهم کرد و بامکث طولانی ادامه داد: _تو اولین دختری بودی که برای تخت خوابم نخواستمت و برعکس.! واسم مثل یه الماس گرانبها بودی که حیفم اومده حتی بهش دست بزنم! کاش ادامه نمیداد.. داشتم از خجالت ذوب میشدم! _نگام کن ... شرمزده سرمو بالا گرفتم و به چشم های خوشگلش نگاه کردم.. _حالا فهمیدی چطوری پسر مردم رو عاشق اسیرخودت کردی؟! لبخندی زدم و گفتم: _بیخودترین وشیرین ترین نوع ابراز علاقه رو انتخاب کردی... حالا نمیدونم بخاطر کارهایی که کردی قهر کنم یا بخاطر اعتراف قشنگت همینجا غش کنم! خندید و باشیطونی گفت: _گزینه ی دوم.. بیا تو بغل خودم غش کن! _خیلی پررویی....! یه کم سرفه کرد ودوباره جدی شد وگفت: _همه ی این هارو گفتم که زمینه ای باشه واسه حرفی که الان میخوام بزنم!