طمی نیا :
☘ حضرت اميرالمومنين (علیه السلام) به كميل می فـــرمايند : هر وقت از چيزی #تـــرسيدی بگـــو :
🌸 لاحول و لا قوة الا بالله العلی العـظیـــم
🌱 چقــدر اين فـــــرمايش زيباست! اين يعنی باور ڪن ڪه هيچ برگــــی هم بدون اذن خدا از درخت جدا نميشود هــــمه چيز به اذنالله است اين شناختخداست.
کمی تا بهجت🌷
@behjat135
🌷 امام كاظم (عليه السلام) :
✍ ما مِن أحَدٍ دَهَمَهُ أَمرٌ يَغُمُّهُ أَو كَرَبَتْهُ كُربَةً فَرَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ ثُمَّ قالَ ثَلاثَ مَرّاتٍ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ إلاّ فَرَّجَ اللّه ُ كُربَتَهُ و أذهَبَ غَمَّهُ
👌 هر كس گرفتار چيزى است كه غمگينش مى سازد يا ناخوشايندى كه ناراحتش مى كند ، اگر سر به #آسمان بلند كند و سه بار :
🤲 «بسم اللّه الرحمن الرحيم » بگوید ، بى ترديد خداوند #گره از كارش خواهد گشود و غمش را برطرف خواهد كرد.
📖 مكارم الأخلاق ، ص 347
کمی تا بهجت🌷
@behjat135
🌷 آیت الله مجتهدی(ره) :
✍ ما کم ثواب نمی کنیم ثوابدانمان سوراخ است.
👌 فلان عمل خوب را انجام مۍدهیم ، و به ما ثواب میدهند ، ولی گناهی را مرتکب مۍشویم و ثواب ها هم میریزد و از بین میرود.
کمی تا بهجت🌷
@behjat135
👌 سفارشات و هدایای امام زمان (علیهالسلام) به آیة اللّه نجفی مرعشی
✍ آیة اللّه نجفی مرعشی می گوید : «در اقامتم در سامرّاء شبهایی را در سرداب مقدّس بیتوته کردم؛ آن هم شبهای زمستانی. در یکی از شبها آخر شب، صدای پایی شنیدم با این که درب سرداب بسته بود و قفل بود ترسیدم، زیرا عدّه ای از دشمنان اهلبیت (علیهم السلام) به دنبال کشتن من بودند. شمعی که همراه داشتم نیز خاموش شده بود.
ناگاه صدای دلربایی شنیدم که سلام داد به این نحو: «سلامٌ علیکم یا سیّد» و نام مرا برد.
جواب داده گفتم: «شما کیستید؟»
فرمود: «یکی از بنی اعمام تو.»
گفتم: «درب بسته بود از کجا آمدی؟»
فرمود: «خداوند بر هر چیزی قدرت دارد.»
پرسیدم: «اهل کجایید؟»
فرمود: «حجاز.»
سپس سیّد حجازی فرمود: «به چه جهت آمده ای اینجا در این وقت شب؟» گفتم: «به جهت حاجتهایی.»
فرمود: «برآورده شد.»
سپس سفارش فرمود بر نماز جماعت و مطالعه در فقه و حدیث و تفسیر.
و تأکید فرمود در صله رحم و رعایت حقوق استاد و معلّمین،
و نیز سفارش فرمود به مطالعه و حفظ نهج البلاغه و حفظ دعاهای صحیفه سجّادیّه.
از ایشان خواستم درباره من دعا فرماید. پس دست بلند کرده به این نحو دعایم کرد: «خدایا به حقّ پیغمبر و آل او، موفّق کن این سیّد را برای خدمت شرع و بچشان بر او شیرینی مناجاتت را و قرار بده دوستی او را در دلهای مردم و حفظ کن او را از شرّ و کید شیاطین، مخصوصاً حسد.»
در بین گفتارش فرمود: «با من تربت سیّد الشّهداء (علیه السلام) است، تربت اصل که با چیزی مخلوط نشده.»
پس چند مثقالی کرامت فرمود و همیشه مقداری از آن نزد من بود. چنانکه انگشتری عقیق نیز عطا فرمود که همیشه با من هست و آثار بزرگی را از اینها مشاهده کردم.
بعد از این، آن سیّد حجازی از نظرم غایب شد.»
📚 کتاب قبسات - منتخبات ابن العلم - منتقم حقیقی
کمی تا بهجت🌷
@behjat135
🌷همسر مرحوم آیت الله مرعشی نجفی (ره) :
☘️ در طول این شصت سال زندگی ام با ایشان ، یک مرتبه با من با تحکم سخن نگفتند ورفتار خشنوت آمیز نداشتند.
کمی تا بهجت🌷
@behjat135
#اجازه_مرا_ازهمسرم_گرفته_است❗️
✅پس از آن همه اصرار[آیتالله بهجت]، قبول کرد برود حج؛ ولی به این شرط که کسی خبردار نشود.
از من پرسید: «خانوادهات راضی میشوند که با من بیایی؟»
گفته بودم: «از خدایشان است!»
موسم حج که رسید، تمام مقدمات کار آماده بود.
عدهای از سفر حج ایشان با خبر شدند.
حتماً سایر حجاج ایرانی نیز مطلع میشدند و کار دشوار میشد؛
آقا وقتی دیدند همه باخبرند، از سفر منصرف شدند و خواستند از میزبانان عذرخواهی کنم!
***
چند روز که گذشت، همسرم پرسید: «مگر نمیخواهید به حج بروید؟! همه که رفتند!!»
تعجب کردم! پرسیدم: «از چه حرف میزنی؟!»
گفت: یک روز آقا مرا صدا زدند و پرسیدند: «با این بندهزاده بخواهم بروم بهحج، شما راضی هستی؟»
من هاجوواج مانده بودم که چه جوابی بدهم؟! گفتم: «یعنی چه؟!»
فرمودند: «آخر ایشان نباشد، ادارۀ بچهها برای شما زحمت نیست؟»
با خود گفتم: «تا حالا اذن شوهر شرط بوده، آن وقت آقا اجازۀ مرا از همسرم گرفته است.» (بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت)
📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢٨
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
قبل از عروسی یه کارت دعوت مینویسه برای حضرت زهرا(س) و میندازه تو حرم حضرت معصومه(س).
بعد از عروسی خواب میبینه که حضرت زهرا(س) اومده بودن مراسم عروسیش. با تعجب میپرسه: خانم واقعا باور کنم که شما تشریف آوردید عروسی من؟
حضرت زهرا(س) هم جواب میدن: "مصطفی جان، ما اگه به مجالس شما نیایم کجا بریم؟!"
🗓 به مناسبت 15 مرداد، سالروز شهادت #شهید_مصطفی_