📜#حکایت_گلستان_سعدی
✍هرگز از سختى و رنجهاى زمان ننالیده بودم و در برابر گردش دوران، چهره در هم نکشیده بودم، جز آن هنگام که کفشهایم پاره شد و توان مالى نداشتم که براى خود کفشى تهیه کنم.
با همین وضع با کمال دلتنگى به مسجد جامع کوفه رفتم، دیدم که پاهاى یک نفر قطع شده و پا ندارد
✍گفتم: اگر من کفش ندارم، او پا ندارد، از این رو بر نداشتن کفش صبر کردم.
مرغ بریان به چشم مردم سیر
کمتر از برگ تره بر خوان است(۱)
و آنکه را دستگاه و قوت نیست(۲)
شلغم پخته مرغ بریان است
✍آرى هر کس باید در امور مادى به زیر دست نگاه کند، تا آنچه را دارد، قدر بشناسد و شکر بسیار بنماید.
۱_ تره: سبزى _ خوان: سفره
۲_ دستگاه: دسترس
کتاب آقای« محمد محمدی اشتهاردی»
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande