🔹من آماده ام برای مسلمان شدن!
📣 آیت الله العظمی شبیری زنجانی
در زمان شاه مىخواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوراى ملّى را بسازند و بايد ۳۵ خانه خراب مىشد. به اطلاع صاحبان خانهها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار مىخريم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود.
هيچ كس به جز واعظ مشهور مرحوم حسینعلی راشد اعتراض نكرد. اين جريان خيلى بر مسؤولان گران آمد، و گفتند: فقط اينكه آخوند است، اعتراض كرده!
بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند براى اينكه به او حمله كنند و خفيفش {خوار} نمايند! راشد آمد و بعد از سلام و احوالپرسى از او پرسيدند كه اعتراض شما چيست؟
گفت: حقيقتش اين است كه اين خانه را من سالها قبل و به قيمت خيلى كم خريدهام و در اين مدت زمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد كردهايد زياد است و من راضى نيستم از بيتالمال مردم، قيمت بيشترى براى خانهام بگيرم.
بهت و تعجّب همه را فرا گرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقليتهاى دينى بود، از جا برخاست و راشد را بوسيد و گفت: اگر اسلام اين است من آمادهام براى مسلمان شدن.
📚 جرعهای از دریا، ج ۲، ص ۶۵۸
#آیت_الله_شبیری_زنجانی
#حسینعلی_راشد
#خاطرات
.
🌴🌷🇮🇷🌹🌴
#روایتگری در جمع #بسیجیان #سجزی
#اصفهان
💐 #سوم_شعبان
شب تولد #حضرت_ابوالفضل
+
#بدردبخور
#محبت #امام_حسین
#خاطرات_شهدا
#خاطرات
#شهدا #لشکر_امام_حسین ع
💥
#بصیرت #جنگ_ارزی
#شهید
👌
+
#شهدای_اصفهان
#جنگ_ترکیبی
#یادواره_نیوز
📌
═हई نیم پلاک ईह═
{سروش}
https://splus.ir/joingroup/KUkbcGErCX4m2LOSespAW3ag
{ ایتا }
https://eitaa.com/joinchat/1817247767Cecd540b4f5
🌴
┄•❁ امضاء ❁•┄
abdolmahmoud_m14
#عبدالمحمود_محمودی_راوی_دفاع_مدافعان
🌹 روز اولی
در وادی شهیدان
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
🔸چند روزی میشد که دراطراف کانی مانگا در غرب کشور کارمیکردیم؛
شهدای عملیات والفجر چهار را پیدا می کردیم. اواسط سال ۷۱ بود.
از دور متوجه پیکر شهیدی داخل یکی از سنگرها شدیم.
سریع رفتیم جلو.
همانطور که داخل سنگر نشسته بود، ظاهراً تیر یا ترکش به او اصابت کرده و شهید شده بود.
خواستیم که بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم ، درکمال حیرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او انگشتری است ؛ ازآن جالب تر اینکه تمام بدن کاملاً اسکلت شده بود ، ولی انگشتی که انگشتر در آن بود کاملاً سالم وگوشتی مانده بود. همه ی بچه ها دورش جمع شدند.
خاک های روی عقیق انگشتر را پاک کردیم . اشک همه مان در آمد ،
روی آن نوشته شده بود:
«حسین جانم»
📚برگرفته از: شمیم یار ۹۲
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات
#تفحص
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅@shohadayeiran57
🌎🌎🌎
🚨 نفوذ از گذشته تا امروز
✍خاطره حضرت علامه حاج شیخ ابوالحسن ایازی (ره) از استادشان آیت الله العظمی امامی امیرکلائی(ره):
🔻 روزی در کشتی نشسته بودم شخصیتی صاحب منصب و ژنرال که لباس ارتش به تن داشت از دور با صدای بلند گفت :شیخ مهدی!!
من توجهی نکردم زیرا با فردی ارتشی سابقه آشنایی نداشتم، کم کم نزدیک شد گفت: شیخ مهدی مرا نمیشناسی؟
گفتم:هرچه به ذهنم فشار میآورم چیزی به نظرم نمیآید، شما خودت را معرفی کنید.
گفت: آیا شما در مدرسه کبری آخوند خراسانی در نجف نبودید؟ گفتم: بله
🔻گفت: یادت هست یک طلبه بود به نام شیخ حسین معروف بود به شیخ مقدس که در اتاق فوقانی سکنی داشت؟ گفتم:بله
گفت:یادت هست که شیخ حسین در طهارت و نجاست خیلی وسواس بود حتی برای گرفتن وضو مدتها در کنار حوض معطل میشد و مکرر وضو میگرفت، طلاب دور اوجمع میشدند و فریاد میزدند شیخ حسین وضویت صحیح است چرا این همه وسواس داری؟ گفتم: بله یادم هست.
پرسید:میدانی اهل کجا بود؟ گفتم: اهل ایران بود ولی نمیدانم چه منطقه ای
پرسید: هنوز در آن مدرسه هست؟ گفتم: مدتی است از نجف رفته و او را نمیبینم.
🔻 گفت:شیخ مهدی! شیخ حسین را اگر ببینی میشناسی؟ گفتم :بله .
گفت :پس چطور نشناختی؟! آن شخص من هستم.
پرسیدم: یا للعجب با آن همه مقدس مآبی چرا وارد ارتش شدی؟
گفت:جریان کار این است که من یک انگلیسی هستم و در ارتش انگلیس افسر بودم چون به دو زبان عربی و فارسی تسلط کامل داشتم دولت انگلستان به من پیشنهاد ماموریتی داد که درقبال آن ترفیع درجه بگیرم.
🔻 پرسیدم: چه ماموریتی به شما محول شده بود؟
گفت: مامور شدم به عنوان یک طلبه در یکی از مدارس نجف مشغول تحصیل باشم و در نهضت مشروطیت که به پرچمداری علمای بزرگ نجف هدایت میشد گزارشات خود را محرمانه و مخفیانه به دولت خود برسانم لذا در روزهایی که طلاب اجتماع میکردند و با تظاهرات دسته جمعی به منازل علما میرفتند و خواستههای خود را مطرح می کردند و از حکومت دیکتاتوری ایران سخن میگفتند وشخصیتهای سیاسی و علمی و مذهبی که از ایران به عتبات میآمدند و وضع ناهنجار کشور را به اطلاع مجتهدین بزرگ می رساندند، من همه اینها را گزارش میکردم تا زمانی که ماموریتم پایان پذیرفت و دوباره به ارتش برگشتم.
🔻پرسیدم: برای چه این همه خودت را به مهلکه وسواس میانداختی ؟
گفت: برای اینکه با ظاهر فریبنده بتوانم به عنوان یک طلبه متدین ماموریتم را بدون آنکه کسی بویی ببرد، انجام دهم.
📚 کتاب آفتاب خوبان.
#خاطرات.
https://eitaa.com/harffe_hesab