[12/3، 10:21] +98 993 009 4153: 🌹
مادرش الزایمر داشت...
بهش گفت مادر یه بیماری داری ,باید بخاطر همین ببرمت آسایشگاه سالمندان ...
مادر گفت: چه بیماریی؟
گفت: آلزایمر...
گفت: چی هست...
گفت: یعنی همه چیو فراموش میکنی...
گفت مثل اینکه خودتم همین بیماریو داری
گفت: چطور..؟؟
گفت: انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم، چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی، قامت خم کردم تا قد راست کنی..
پسر رفت توی فکر...
برگشت به مادرش گفت: مادر منو ببخش...
گفت: برای چی؟
گفت: به خاطر کاری که میخواستم بکنم...
مادر گفت:
من که چیزی یادم نمیاد!!!
[12/3، 10:23] +98 993 009 4153: #تلنـــــــگر
🎤استاد عبادی
#غریبی_امام_زمان_(عج)
⁉️می خوای برات از غربت امام زمان بگم ؟؟ بگم چقدر غریبه!!!؟؟؟؟
⁉️ من کیم ؟من چرا بگم ؟مولا امیرالمومنین درغربت امام زمان می فرماید : و صَاحِبُ هَذَا الْأَمْر ِهو الشَّرِيدُ الطَّرِيدُ الْفَرِيدُ الْوَحِيدُ .
وحید یعنی چه ؟؟ تنها !!😔فرید یعنی چه ؟ از فرد میاد. 😔طرید یعنی چه ؟؟ از طرد میاد یعنی طرد شده است !!😔 آقا امیرالمومنین می گوید : امام زمان طرد شده است😔
😔حالا می دونید شرید یعنی چه ؟طاقتشو داری بگم یا نه ؟شرید یعنی آواره !!😭
بلرز به خودت !!!بلرزز
امام زمان ما آواره است!!! آواره !!😔
❓از دست کی ؟؟ از دست چی ؟؟ از دست گناهان من و شما 😔،، آواره !!! تو خلوت های خودت فکر کن !! فکرکن!! فکر کن !! که چرا امام زمان باید لقبش آواره باشه چرا ؟؟😔
❓چرا نباید ما شیعیان همدل بشیم برای تعجیل در ظهورش ، ما می بایست تا حالا ظهورش را فراهم می کردیم !! چرا نکردیم؟؟
😔پدرمون بیفته زندان صدتا سند جور میکنیم آزادش میکنیم چطور امام زمان که از پدرماهم مهمتره هزار وصد و خورده ای سال در غیبته عین خیالمون نیست😔
💢چهارتا شعر؛ چهارتا مطلب می نویسیم انگار شق القمر کردیم انگار بهترین منتظر روی کره ی زمینیم انتظار داریم از حضرت ؛ آقا من برات کار کردم یه کاری واسه من بکن، خیری به من برسون، ما اینجوری شدیم
‼️ آواره ،؛ لقب حضرته!! 😔
⁉️⁉️چرا بیکار نشستیم؟؟ چرا تو این فضاهای اجتماعی این ور،اون ور می چرخیم ، تو تلگرام؛ وایبر ؛ واتساپ ، الکی این ور اون ور می چرخیم لایک می کنیم و..... همین!!!
👌🏼خب چهارتا مطلب مهدوی بزار، چهارتا حرف در مورد امام زمان بزار؛؛
[12/3، 10:25] +98 993 009 4153: عزیزم حسیـن(ع)♥:
❀
#کرامات
#شفاعت_امام_زمان_در_زمان_احتضار_یکی_از_بزرگان(قسمت اول)
یکی از بزرگان نجف نقل فرمود که: ما از نجف عیال اختیار کردیم و سپس در فصل تابستان برای زیارت و ملاقات ارحام عازم ایران شدیم و پس از زیارت حضرت امام رضا(ع) عازم شهر خود که در نزدیکی مشهد بود، شدیم.
اب و هوای انجا به عیال ما نساخت و مریض شد، روز به روز مرضش شدت پیدا کرد و هرچه معالجه کردیم سودمند نیفتاد و مشرف به مرگ شد و من در بالین او بودم، بسیار پریشان شدم و دیدم عیال من در این لحظه فوت میکند، و من باید تنها به نجف برگردم و در پیش پدر و مادرش شرمنده گردم، و انها بگویند: دختر نوعروس ما را برد و در انجا دفن کرد و خودش برگشت.
حال اضطراب و تشویش عجیبی در من پیدا شد، فورا در اتاق مجاور ایستادم و دو رکعت نماز خواندم و توسل به امام زمان(عج) پیدا کردم و عرض کردم: یا ولی الله زن مرا شفا دهید که این امر از دست شما ساخته است. و با نهایت تضرع و التجاء متوسل شدم.
سپس به اتاق عیالم امدم و دیدم نشسته و مشغول گریه کردن است. تا چشمش به من افتاد گفت; چرا مانع شدی، چرا نگذاشتی؟؟
من نفهمیدم چه میگوید و تصور کردم که حالش بد است. بعد که کمی به او اب دادیم و غذا به دهانش گذاردیم، قضیه خود را برای من نقل کرد و گفت:
ادامه دارد...
#برگرفته از کتاب قبض روح، لحظه احتضار و جدایی روح از بدن
#نویسنده:علیرضا رجالی تهرانی