دلتنگی بی سابقه ای برده امانم
سخت است که سمت تو تنم را بکشانم
ماندم که کجای بدن خستهء راهت
دلتنگی در پیرهنم را بتکانم
حالا بغلم کن که به اندازهء یک عمر
در گوش تو از بی کسی ام شعر بخوانم
ما مثل دو تا قمری دلباخته بودیم
ما مثل دو تا رود موازی به گمانم
با این همه سالی که گذشته است، همانی!
با این همه سالی که گذشته است همانم؟
ای دیر به دست آمدهء داغ کشیده
از اینکه نباشی، نگرانم، نگرانم..
#شکوایه
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم
#شکوایه
خلوت دل...
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم #شکوایه
نمیاد اصلا منتظرش نباش 😁
بی تفاوت می نشینم از سر اجبارها
مثل از نو دیدن صد باره ی اخبارها
خانه هم از سردی دل های ما یخ میزند
در سکوت ما، صدا می آید از دیوارها
هر شبم بی تابی و بی خوابی و بی حاصلی
حال و روزم را نمیفهمند جز شب کارها
دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون
دوستت دارم شده قربانی تکرارها
خنده های زورکی را خوب یادم داده ای
مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها
گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم
بغض کردم، خودخوری کردم، نگفتم بارها
#سید_تقی_سیدی
خلوت دل...
بی تفاوت می نشینم از سر اجبارها مثل از نو دیدن صد باره ی اخبارها خانه هم از سردی دل های ما یخ میزند
مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها
بیا ای تکسوار سبز! ای پایان این پاییز!
بیا ای صبح پیدا در شب چشم انتظار ایل
و «سبحان الذی اسری» بخوان تا «مسجد الاقصی»
بخوان! ای خواندنت شیرینتر از تنزیل جبرائیل
بیا ای منتقم! با ذوالفقار بیقرارت تا
نماند روی نقشه لکهای بین فرات و نیل
#قاسم_صرافان
خلوت دل...
بی تفاوت می نشینم از سر اجبارها مثل از نو دیدن صد باره ی اخبارها خانه هم از سردی دل های ما یخ میزند
هر شبم بی خوابی و بیتابی و بی حاصلی ....
حال و روزم را نمیفهمند جز شب کار ها
هوشنگ ابتهاج، در مثنویِ شریفی فرموده اند:
" چشمه ای در کوه می جوشد، منم! "
اینجا شعری ناب که توسط حسین جنتی سروده شده است :
بیشه ای سوخته در قلبِ کویری ست، منم!
وندر آن بیشه ی آتش زده شیری ست، منم!
ای فلک! خیره به روئین تنی ات چشم مدوز،
راست در ترکشِ رستم پَرِ تیری ست منم!
تا قفس هست مرا لذت آزادی نیست،
هرکجا در همه آفاق اسیری ست منم!
زندگی سنگ عظیمی ست، ولی می شکند
که روان زیرِ پِی اش جوی حقیری ست، منم!
در پِی آبِ حیاتی؟ به خرابات برو
- خسته از عُمر - در آن زاویه پیری ست، منم!
گرچه دور است ولی زود عیان خواهد شد
آنچه کوه است در آن دامنه، دیری ست منم!
#حسین_جنتی
#شکوایه
خلوت دل...
هوشنگ ابتهاج، در مثنویِ شریفی فرموده اند: " چشمه ای در کوه می جوشد، منم! " اینجا شعری ناب که توسط ح
هرکجا در همه آفاق اسیری ست منم🤕
در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام
کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام
مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام
در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام
فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام
خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام
سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام
#لا_ادری
#شکوایه
خلوت دل...
در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام کوچه اما انتهایش ب
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام💔