مردی که ازدواج میکنه دفتر خوشي هاش بسته میشه ...
دفترچه قسطاش باز میشه😐😂
@khande_iw
بزرگترین بُردی که تو زندگی کردم این بود که
از نونوایی یه دونه پلاستیک دستهدار خریدم
رفتم خونه دیدم دوتاست چسبیدن بهم!
😂😂😂😂😂
@khande_iw
دوستان اینجا کسی هست کشاورزی خونده باشه؟
میخوام بدونم چه خاکی باید به سرمون بریزیم!🤔😂
@khande_iw
امروز به بابام گفتم سرپایی یه چایی بریز بیار مهندس، گفت چرا دیالوگ منو گفتی؟
گفتم دوس دارم بابا بودن رو تجربه کنم،
گفت خیلی خب ۲۰۰ تومن بده با دوستام برم بیرون بابا، گفتم ندارم،
وقتی خوابیدم از تو جیبم برداشت. 😕😂😂😂😂😂
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حقا که بچه هندیه😂🤣🤣
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینا دیگه آخرش بودن 🤣🤣🤣🤣🤣
@khande_iw
موقع گرفتن عکس شکمتون رو داخل کشیدین چیزی نگفتیم،
حالا وقتی میرید رو ترازو چرا شکمو داخل میکشید، مگه تو وزن تاثیر داره؟😆😂😂😂😂
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه خواستگاری بی نظیر😂🤣😂
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هممون یه رفیق اینجوری داریم 😂
خودمم همین رفیق اینجوریم😂
@khande_iw
امروز یه پیر زنه سر خیابون ایستاده بود
رفتم دستشو گرفتم بردمش اونور خیابون
یهو زد تو گوشم گفت میخواستم تاکسی بگیرم !
بعد برگشت همون سمتی که بود😂😐😂😂😂😂
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط کنترل رومیخواست😂🤣🤣🤣🤣
@khande_iw
دوستم زنگ زده میگه: میخوایم مواد غذایی بفرستیم دم خونهی نیازمندا، هستی توام؟
گفتم: دمت گرم فقط قبلش هماهنگ کن، خونه باشیم. 😂😂😂😂😂
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سحرخیزان عزیز تا هنگام اذان صبح فقط ۳۰ ثانیه باقیست :))😂😂😂
@khande_iw
نود درصد مواقعی که مامانم میگفت بابات اجازه نمیده
درواقع خودش اجازه نمیداد😂😂😢
@khande_iw
ساعت ۷ صبح بیدار شدم دیدم بابام نیم ساعت زودتر بیدار شده صبحونه خورده
گفتم بابا جایی میخوای بری
گفت نه نون کم بود ترسیدم تو بیدار شی تمومش کنی☹️😂😂😂😂
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نصف مغزم رو در طول زندگی اینطوری موقع لباس پوشیدن از دست دادم😐😂😂😂
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش به حالش، زنش آرایشگری بلده☺️😂😂😂
@khande_iw
#تلنگر
مراقب نیت هامون باشیم
🌹🌹
عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت: نه.
مردگفت: فلان عابدبود.
نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد.
وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت:
سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد :
"دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی."
پندآموز📚
@khande_iw
#حق_مادر👩👧👦
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «حق پدر این است که از او در طول زندگی اطاعت کنی و اما حق مادر را هرگز نمی توانی ادا کنی. حتی اگر به تعداد شن های بیابان و قطره های باران، روزها در خدمتش بایستی، تنها به جای زحمات طاقت فرسای دوران بارداری او نخواهد بود». شخصی به پیامبر از کج خلقی مادر شکایت کرد، حضرت فرمود: «او در آن نُه ماه که بار تو را تحمل می کرد و آن دو سال که تو را شیر داد و شب هایی که بیداری کشید و روزهایی که برای تو تحمل تشنگی کرد، کج خلق نبود». مرد گفت: من جزای زحماتش را پرداخته ام و او را دوبار بر دوش گرفته و به حج برده ام. حضرت فرمود: «حتی جزای یک ناله او را هنگام وضع حمل نپرداخته ای».
@khande_iw
🌹اعمال مشترکه شب قدر🌹
🌹اعمال شب نوزدهم ماه مبارک رمضان🌹
اللهم عجل لولیک الفرج🤲💚
@khande_iw
📚 حکایت معلم و نقاشی کودک یتیم
روزی در یک دهکده کوچک، معلم مدرسه از دانشآموزان سال اول خود خواست تا تصویری از چیزی که خیلی دوست دارند، نقاشی کنند. او با خود فکر کرد که این بچههای فقیر حتماً تصاویر بوقلمون و میز پر غذا را نقاشی خواهند کرد. ولی وقتی یکی از دانشآموزان نقاشی ساده کودکانه خود را تحویل داد، معلم شوکه شد. او تصویر یک دست را کشیده بود، ولی این دست چه کسی بود؟
بچههای کلاس هم مانند معلم از این نقاشی مبهم تعجب کردند. یکی از بچهها گفت: «من فکر میکنم این دست خداست که به ما غذا میرساند.»
یکی دیگر گفت: «شاید این دست کشاورزی است که گندم میکارد و بوقلمونها را پرورش میدهد.»
هر کس نظری میداد تا این که معلم بالای سر پسر رفت و از او پرسید: «این دست چه کسی است؟»
پسر در حالی که خجالت میکشید، آهسته جواب داد: «خانم معلم، این دست شماست.»
معلم به یاد آورد از وقتی که این دانشآموز پدر و مادرش را از دست داده بود، به بهانههای مختلف نزد او میآمد تا خانم معلم دست نوازشی بر سر او بکشد.
@khande_iw