ادعای پیامبری !
شخصی ادعای پیامبری میکرد او را نزد خلیفه بردند؛
خلیفه گفت: حرف حسابت چیست؟
گفت: من پیامبر خدا هستم و هر سه روز یک بار، جبرئیل بر من نازل میشود!
خلیفه گفت معجزه ای نشان بده تا حرفت را قبول کنم
مرد گفت تا جبرئیل نیاید نمی توانم معجزه نشان بدهم!
خلیفه پرسید: جبرئیل کی می آید؟
مرد گفت: سه روز دیگر می آید
خلیفه که احساس کرد مرد بر اثر گرسنگی دچار هذیان شده، دستور داد او را به مطبخ مُلوکانه ببرند و به او غذا های مقوی بدهند.
پس از سه روز، او را نزد خلیفه آوردند خلیفه پرسید :ای پیغمبر حالت چطور است؟!!
مرد گفت: حالم خیلی بهتر از گذشته شده است.
خلیفه پرسید: آیا در این سه روز جبرئیل هم بر تو نازل شده است؟
مرد گفت: آری قبلاً هر سه روز یکبار به دیدارم میآمد اما اکنون هر روز، سه بار به دیدارم می آید.
خلیفه پرسید: آیا پیغامی هم برایت آورده است؟
مرد گفت آری جبرئیل بر من نازل شد و گفت: حقّت سلام میرساند و میگوید: که خوب جایی پیدا کردهای!
مبادا آنجا را ترک کنی و به جای دیگری بروی وگرنه تو را از درجه پیامبری ساقط خواهم کرد.
@khande_iw
بزرگترین حلقه جهان با 64کیلو طلا که برای ساخت این انگشتر 55نفر درمدت زمان 10روز وقت صرف شده است. این حلقه 3میلیون دلارارزش دارد و درمرکز خریدمشهوری بنام"صحاری"در دبی به نمایش درآمده
@khande_iw
نذار جای زخمت رو بفهمند!
ده - یازده سالم که بود تو بازی با بچه های فامیل پام گیر کرد به پای یکیشون و افتادم.
ساق پای راستم خورد به لبه ی آجر و زخم شد..بدجور زخم شد.
خیلی طول کشید تا کم کم جای اون زخم یکم بهتر شد و کمتر اذیتم کرد.
اون روزا فقط یه دوست صمیمی داشتم
دوستی که مثل خانوادم بود.
دوستی که بهش اعتماد داشتم.
تو مدرسه فقط اون می دونست ساق پای راستم زخم شده...اون تنها کسی بود که جای زخمم رو بلد بود.
چند روز بعد از این اتفاق با دوستم بحثمون شد.
یادم نمیاد سر چی.
یادم نمیاد کی مقصر بود.
فقط یادمه زنگ ورزش بود و داشتیم فوتبال بازی می کردیم.
وسط فوتبال وقتی داشتم شوت می زدم با کف پا اومد ساق پای راستم رو زد.
کاری به توپ نداشت. اومد که زخمم رو بزنه.
زخمم دوباره تازه شد! دوباره درد و درد و درد...
چند روز بعدش دوباره با هم رفیق شدیم ولی دیگه هیچوقت نذاشتم بفهمه دردم چیه.
از این اتفاق سال ها می گذره ولی هروقت کسی رو می بینم که درد داره، زخم داره، بهش میگم
هیچوقت هیچوقت هیچوقت نذار کسی بفهمه جای زخمت کجاست.
نذار بفهمه چی نابودت می کنه..شاید یه روز زخم شد رو زخمت ! دردت رو واسه خودت نگه دار.
میگم مراقب اونایی که جای زخمت رو بلدن باش...اونا می تونن با یه حرف... با یه کنایه... با یه خاطره کاری کنن که دوباره زخمت سر باز کنه... دوباره تو می مونی و درد و درد و درد.
@khande_iw
اشتباه فرشتگان
عارفی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود. پس از اندك زمانی داد شيطان در میآيد و رو به فرشتگان میكند و میگويد: جاسوس میفرستيد به جهنم!؟
از روزی كه اين آدم به جهنم آمده مداوم در حال گفتگو و بحث است و جهنميان را هدايت میكند و ...
حال سخن عارفی كه به جهنم رفته بود اين چنين است: چنان با درست کرداری زندگی كن كه حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شيطان تو را به بهشت بازگرداند.
هزار و یک حکایت اخلاقی
@khande_iw
گویند شخصی ده خر داشت
روزی بر یکی از آنها سوار شد
و خران خویش را شمرد،
چون آن را که سواربود شماره
نمی کرد حساب درست در نمی آمد.
پیاده شد و شمار کرد حساب درست
و تمام بود چندین بار در سواری
و پیادگی شمارش را تکرار کرد.
عاقبت پیاده شد و گفت:سواری
به گم شدن یک خر نمی ارزد.
علی اکبر دهخدا
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روش ساده تشخیص کابل شارژ اصلی از کابل شارژ قلابی گوشی های همراه که دیدن آن برای همگان واجب است!
@khande_iw
داستان فرشته بیکار و شکرگزاری به درگاه خداوند!
روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟
فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند. مرد پرسید: شماها چه کار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکر.
@khande_iw
موقع دم کردن چای آب کتری را عوض کنید؛
آب مجدد جوشیده شده تبدیل به مواد خطرناکی میشود که مضر هستند
👈 از این دست " مواد سمی" می توان به آرسنیک و نیترات اشاره کرد.
@khande_iw
گویند عارفی نشسته بود ، شش نفر آمدند
سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفرطرف چپ .
به یکی ازسمت راستها گفت: تو کیستی؟ گفت : عقل
پرسید: جای تو کجاست؟ گفت: مغز
از دومی پرسید: تو کیستی؟ گفت: مهر
پرسید: جای تو کجاست؟ گفت: دل
از سومی پرسید: تو کیستی؟ گفت: حیا
پرسید:جایت کجاست؟ گفت:چشم
سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: تو کیستی؟ جواب داد: تکبر
پرسید:محلت کجاست؟ گفت مغز
گفت: با عقل یکجایید؟ گفت: من که آمدم عقل می رود.
از دومی سؤال کرد : تو کیستی ؟ جواب داد : حسد
محلش را پرسید گفت : دل
پرسید : با مهر یک مکان دارید ؟
گفت : من که بیایم ، مهر خواهد رفت .
از سومی پرسید : کیستی؟ گفت : طمع
پرسید : مکانت کجاست؟ گفت : چشم
گفت : با حیا یک جا هستید؟
گفت : چون من داخل شوم ، حیا خارج می شود...
آگاه باشیم جایگاه خصوصیات ارزشمند را با پستی و بی ارزشی عوض نکنیم.
@khande_iw
ريچي تريمبل سازنده اين دوچرخه احمقانه 5 متري است هنگام نشتن روي آن مثل اين است كه از طبقه دوم يك ساختمان اطراف را تماشا ميكنيد هنگام تردد در شهر توجه همه را به خود جلب ميكند.
@khande_iw
یا قناعت یا خاک گور !
سعدى مى گويد: در شيراز كسى ما را شام
دعوت كرد، رفتيم ديديم كمرش خميده، يك
موى سياه در سر و صورت نيست، با عصا
به زحمت راه مىرود.
صاحبخانه بود، نشست، احترامش كرديم
گفم: حالت چطور است پيرمرد؟
گفت: خوبم، كارى را مى خواهم
به خواست خدا انجام بدهم...
سعدى مى گويد: به او گفتم چه كارى؟
گفت: از شيراز مى خواهم جنس ببرم چين
بفروشم، از بازار چين چينى بخرم بيايم شام
شنيده ام آنجا چينى خوب مى خرند، بيايم
آنجا بفروشم، ديباى رومى بخرم و ببرم در
حلب، شنيده ام ديباى رومى را حلب خيلى
خوب مى خرند، گوگرد احمر را بخرم
ان شاء الله اين كشورها كه رفتم، جنس ها
را كه خريدم و فروختم بيايم شيراز
بقيه عمر را مى خواهم عبادت كنم.!
سعدى مى گويد: من به او نگاه مى كردم
امكان داشت فردا به ختم او بروم، اما
مى گفت: بروم و بيايم، بقيه عمر را
مى خواهم مشغول عبادت شوم.
بعد سعدى در جواب تاجر گفت:
آن شنيدستم در اقصاى غور
بار سالارى بيفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنيا دار را
يا قناعت پر كند يا خاک گور
@khande_iw
شغل عجیب آدامس پاک کن
ادامس پاک کن ها باید با کمک دستگاه های بخار آدامس های چسبیده شده به پیاده رو ها و دیوارها را تمیز کنند !
با حقوقی بیش از 3 هزاردلار درماه
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه رباتها یواش یواش دارن جای انسانها رو میگیرن
@khande_iw
طرف 800 میلیون پول داده رفته ڪوآلا خریده 😶
آوردن تویِ حیاطِ ویلاش بچسبه به درخت 🐨
برم باهاش صحبت ڪنم ببینم با همین شرایط منو قبول میڪنه؟🤔😂
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من ساعت سه نصف شب😂
@khande_iw
بزرگى گفت:
هرگز لبخند رو ترک نکن
شاید کسی عاشق لبخندت شه...
من دو روز لبخند داشتم
هر کی بهم میرسید
میگفت: مرض! به چی میخندی😂☹️
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ورژن خارجی عموحسن😂
@khande_iw
دماغم تو عکس شناسنامه م یه جوری افتاده
انگار خودم خواب موندم دماغم تنهایی رفته آتیله عکس گرفته 😂😂
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نزاشتن دعا بخونه حمله رو شروع کردن🤦♂
@khande_iw
مامانم یه بار دویست تومن داده بود واسه کرم دور چشم
بابام هر سی ثانیه یه بار بش میگفت هنوز چروک دارن که 😂😂
@khande_iw
یک راننده تعریف میکرد؛
ایام تاسوعا و عاشورا تو تاکسی مداحی گذاشته بودم و مسافری رو سوار کرده بودم..
به مقصد که رسید از ناراحتی اش گفت کرایه رو امام حسین (ع) حساب میکنه و زد به فرار..
منم بخاطر کهولت سن نتونستم برم دنبالش..
چند لحظه بعد صدای زنگ موبایلی به گوشم خورد دیدم طرف گوشی آیفون اش رو جا گذاشته..
جواب دادم دیدم داره التماس میکنه بیا کرایه ات رو بدم..
منم گفتم امام حسین (ع) کرایه رو داد تو برو گوشیتو از شمر بگیر 😂😂
@khande_iw
حالا یه جوری دم فلافلیا بزرگ مینویسن:
سلف سرویس،
انگار سوشی و میگو با خاویار سرو میکنن!!
دیگه کاهو و گوجه که کلاس گذاشتن نداره!!
والاااااا 😁🤣🤣
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثلا خاست خیس نشه😕😂😂😂
@khande_iw
یارو كولرش ميسوزه، هر هشت تا بچه شو ميگيره ميزنه، میگن چرا بچه ها رو ميزنی؟
میگه:صدبارگفتم هشت نفری زيركولرنخوابيد به موتورش فشارمياد!!
😂😁😂😂😂😂
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اداره ثبت شیراز اسپیلت آتیش گرفته و مردمی که سراسیمه و باعجله ی زیاد دنبال خاموش کردن آتیشن🤣🤣🤣
@khande_iw
پسرها بعد 10 دقیقه به تفاهم میرسند که روز جمعه برای تفریح کجا برن
.
.
.
دخترها بعد 4 ساعت بحث ،تفریحشون لغو میشه چون الهه به نسترن گفت :خیلی بدی
😂😂😂😂😂
@khande_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نفر دوم بنده خدا غافلگیر شد😂
@khande_iw