eitaa logo
😆 کانال خنده بُر 😜
31.6هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
13.5هزار ویدیو
5 فایل
(ر)سمی ترین کانال جوک و طنز در ایتا 😜 به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor💯 تبلیغات 💯 👇 https://eitaa.com/joinchat/1002373125C2fc2f3ba0f
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆ورود به مدينه و خرماى سلمان ☘پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله چون روز دوشنبه ، هبجدهم ربيع الاوّل ، وارد مدينه منوّره گرديد؛ خبر ورودش در بين تمامى اهل مدينه منتشر گرديد. ☘سلمان فارسى كه در جستجوى حقيقت و دين مبين اسلام بود ويكى از يهوديان مدينه او را براى كشاورزى نخلستان خود خريدارى كرده بود، چون خبر ورود پيامبر اسلام صلوات اللّه عليه را شنيد طبقى از خرما تهيّه كرد و جلوى پيامبر و همراهانش آورد. پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله سؤ ال نمود: اين ها چيست ؟ ☘سلمان گفت : صدقه خرماها است ؛ چون تازه به اين شهر وارد شده ايد و غريب هستيد، دوست داشتم با اين صدقه از شما پذيرائى كنم . ☘پيامبر خدا به همراهان خود فرمود: بسم اللّه بگوئيد و بخوريد؛ ولى خود حضرت از آن خرماها تناول ننمود. ☘سلمان با انگشت اشاره كرد و با خود به فارسى گفت : اين يك علامت ؛ و سپس طبقى ديگر از خرما آورد و چون رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سؤ ال نمود كه اين ها چيست ؟ گفت : چون ديدم از خرمائى كه به عنوان صدقه آوردم ، ميل ننمودى ، اين ها را به عنوان هديه به حضورتان آوردم . ☘در اين هنگام ، حضرت به همراهان فرمود: بسم اللّه بگوئيد و بخوريد؛ و خودش نيز مشغول خوردن شد. ☘همچنين سلمان با انگشت اشاره كرد و با خود به فارسى گفت : اين دو علامت ؛ و سپس اطراف حضرت رسول دور زد. ☘پيامبر خدا پارچه اى را كه بر دوش خود انداخته بود برداشت و جون سلمان ، چشمش بر شانه راست به مُهر نبوّت و خال آن حضرت افتاد جلو آمد و آن را بوسيد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سؤ ال نمود: تو كيستى ؟ ☘گفت : من مردى از اهالى فارس هستم كه از شهر خود آمده ام ... و تمام جريان خود را بازگو نمود؛ و چون اسلام آورد پيامبر اكرم صلوات اللّه عليه او را بشارت به سعادت و خوشبختى داد. 📚بحار الا نوار: ج 19، ص 105، به نقل از إ علام الورى به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
🌼❄️🌾🌼❄️🌾🌼❄️🌾🌼 🔆كنترل زبان شخصى محضر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) مشرف شد. حضرت به او فرمود: آيا مى خواهى تو را به كارى راهنمايى كنم كه به وسيله آن داخل بهشت شوى ؟ مرد پاسخ داد: مى خواهم يا رسول الله ! حضرت فرمود: از آن چه خداوند به تو داده است انفاق كن و به ديگران بده ! مرد: اگر خود نيازمندتر از ديگران باشم ، چه كنم ؟ فرمود: مظلوم را يارى كن ! مرد: اگر خودم ناتوان تر از او باشم ، چه كنم ؟ فرمود: نادانى را راهنمايى كن ! مرد: اگر خودم نادان تر از او باشم ، چه كنم ؟ فرمود: در اين صورت زبانت را جز در موارد خير نگهدار! سپس رسول خدا فرمود: آيا خوشحال نمى شوى كه يكى از اين صفات را داشته باشى و به بهشت داخلت نمايند؟ 📚بحار: ج 71، ص 296 به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😉 🆔 @khandebor 💯
🔆سفير امام حسين عليه السلام   هنگامى كه كاروان امام حسين عليه السلام در مسير خود به سوى كوفه به منزلگاه حاجز رسيد، اين نامه را به مردم كوفه نوشت : به نام خداوند بخشنده و مهربان ...نامه مسلم بن عقيل به من رسيد و نوشته است شما با هماهنگى و راءى نيك در راه يارى ما خاندان بوده و آماده مطالبه حق ما مى باشيد. از خداوند مى خواهم كه همه آينده مرا به خير نموده و شما را موفق گرداند، خداوند بر همه شما ثواب و اجر بزرگ عنايت فرمايد و من هم روز سه شنبه ، هشتم ذى حجه ، از مكه به سوى شما حركت كرده ام ، جلوتر سفير خودم را فرستادم ، با رسيدن نامه من به سرعت كارهاى خود را سر و سامان دهيد و من به زودى وارد خواهم شد. نامه را به قيس مسهر صيداوى داد و او را به سوى كوفه فرستاد. قيس با شتاب به سوى كوفه حركت نمود ولى در قادسيه حصين پسر نمير - كه آن سامان را تحت كنترل داشت - او را دستگير كرد، خواست او را تفتيش كند قيس نامه امام حسين را پاره كرد و پراكنده نمود. حصين او را نزد ابن زياد فرستاد. وقتى كه قيس به نزد ابن زياد وارد شد. ابن زياد پرسيد: تو كيستى ؟ قيس پاسخ داد: من يكى از شيعيان اميرمؤ منان على عليه السلام و فرزندان او هستم . ابن زياد: چرا نامه را پاره كردى ؟ قيس : تا ندانى كه در نامه چه نوشته شده است . ابن زياد: نامه را چه كسى براى چه شخصى نوشته است ؟ قيس : نامه از امام حسين عليه السلام به جمعيتى از مردم كوفه بود كه نام آنها را نمى دانم . ابن زياد خشمگين شد و گفت : هرگز از تو دست برنمى دارم مگر اين كه نام آنها را كه نامه برايشان فرستاده شده بگويى ، يا بالاى منبر بروى و بر حسين و پدر و برادرش لعن بگويى و گرنه قطعه قطعه ات خواهم كرد. قيس گفت : نامهاى آنان را نخواهم گفت . ولى براى لعن كردن حاضرم . قيس بالاى منبر رفت ، پس از حمد و ثنا و درود بر خاندان پيامبر و لعن بر ابن زياد و بنى اميه گفت : مردم كوفه ! من سفير امام حسين عليه السلام به سوى شما هستم ، كاروان امام عليه السلام را در منزلگاه حاجز گذاشتم دعوت او را اجابت كنيد! زياد آنچنان غضبناك شد دستور داد قيس را بالاى دارالعماره برده و از همانجا به زمين انداختند و استخوانهاى بدنش خورد شد. اندكى رمق داشت يكى از دژخيمان ابن زياد به نام عبدالملك پسر عمير سرش را از بدن جدا كرد و بدين گونه قيس به شهادت رسيد (ره ) 📚 بحار: ج 44، ص 371. به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😉 🆔 @khandebor 💯
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🔆امام هادى در سامرا امام هادى (على النقى ) در صريا (دهى است در اطراف مدينه ) در نيمه ذيحجه به سال 212 متولد شد و در سامرا نيمه ماه رجب سال 254 وفات يافت و چهل و يك سال داشت و مدت امامت آن حضرت 33 سال بود، مادرش كنيزى بود كه سمانه نام داشت . متوكل عباسى آن جناب را به ماءموريت يحيى بن هرثمه از مدينه به سامرا آورد و در همان شهر ماند تا از دنيا رحلت نمود.(1) روزى كه حضرت با يحيى بن هرثمه وارد سامرا شد. در كاروانسراى گدايان به امام عليه السلام جاى دادند. صالح بن سعيد مى گويد: روزى كه امام هادى وارد سامرا شد خدمت آن حضرت رسيدم . عرض كردم : فدايت شوم اين ستمگران سعى مى كنند به هر وسيله كه هست نور شما را خاموش سازند و نسبت به شما اهانت كنند، تا آنجا كه شما را در اين مكان پست كه كاروانسراى فقر است ، جاى داده اند. در اين وقت امام عليه السلام با دست به سويى اشاره كرد و فرمود: اين جا را نگاه كن اى پسر سعيد! ناگاه باغهاى زيبا و پر از ميوه و جوى هاى جارى و خدمت گزاران بهشتى همچون مرواريدهاى دست نخورده ديدم ، چشمهايم خيره شد و بسيار تعجب كردم . امام فرمود: ما هر كجا باشيم اين وضع براى ماست ، اى پسر سعيد! ما در كاروانسراى گدايان نيستيم .(2) 📚1- بحار: ج 50، ص 197. در تولد، وفات و امامت آن حضرت اقوال ديگرى نيز نقل شده است . 2- بحار: ج 50، ص 199 به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😉 🆔 @khandebor 💯
🔆مراسم نامگذارى و بيمه ساختن نوزاد   امام سجّاد زين العابدين عليه السلام مى فرمايد: چون حضرت فاطمه زهراء عليها السلام اوّلين نوزاد خود را به دنيا آورد، از همسرش امام علىّ عليه السلام درخواست نمود تا نامى مناسب براى نوزادشان انتخاب نمايد. امام علىّ عليه السلام فرمود: من در اين امر هرگز بر رسول خدا صلى الله عليه و آله سبقت نخواهم گرفت . هنگامى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله وارد منزل شد، قنداقه نوزاد را كه در پارچه اى زردرنگ پيچيده شده بود، تحويل حضرتش دادند. همين كه چشم رسول خدا صلى الله عليه و آله به قنداقه نوزاد افتاد، فرمود: مگر نگفته ام نوزاد را در پارچه زرد نپيچيد؛ و سپس پارچه زرد را باز نمود و نوزاد را در پارچه اى سفيد قرار داد. بعد از آن خطاب به پدر نوزاد - امام علىّ عليه السلام - كرد، و فرمود: آيا اسمى برايش تعيين كرده ايد؟ حضرت علىّ عليه السلام اظهار داشت : يا رسول اللّه ! ما بر شما سبقت نخواهيم گرفت ، و حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: و من نيز بر پروردگارم سبقت نمى گيرم . در همين بين خداوند متعال توسّط جبرئيل عليه السلام وحى فرستاد: اى محمّد! چون علىّ بن ابى طالب براى تو همانند هارون براى موسى است ؛ پس اسم اين نوزاد را همنام فرزند هارون قرار ده . حضرت رسول صلى الله عليه و آله پرسيد: فرزند هارون چه نام داشته است ؟ جبرئيل عليه السلام پاسخ داد : شُبَّر. حضرت رسول اظهار داشت : زبان من عربى است و زبان هارون عِبْرى بوده است ، جبرئيل پاسخ داد، نام او را حسن بگذاريد. و آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله در گوش راست نوزاد اذان ؛ و در گوش چپ اقامه گفت و سپس فرمود: خداوندا! اين نوزاد را از تمام آفات و شرور شيطان رجيم در پناه تو قرار مى دهم (1) . و بعداز آن دستور داد: تا براى سلامتى و بيمه شدن نوزاد از بلاها و حوادث ، گوسفندى برايش عقيقه كنند؛ و در بين بيچارگان و فقراء تقسيم نمايند. و همچنين امر فرمود تا موهاى سر نوزاد را تراشيده و هم وزن آن نقره تهيّه كنند و به عنوان صدقه به تهى دستان دهند(2) . 1-بحارالا نوار: ج 43، ص 238، ح 3، به نقل از أ مالى صدوق و علل الشرايع . احقاق الحق : ج 11، ص 4 - 9. 2- بحارالا نوار: ج 43، ص 257، ح 29، به نقل از اصول كافى . 📚منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😉 🆔 @khandebor 💯
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾 🔆برخورد منطقى با سخن چين شخصى سخن چين ، به حضور امام حسن رسيد. عرض كرد: فلانى از شما بدگويى مى كند. امام به جاى تشويق چهره درهم كشيد و به او فرمود: تو مرا به زحمت انداختى . از اين كه غيبت يك مسلمان را شنيدم بايد درباره خود استغفار كنم و از اين كه گفتى آن شخص با بدگويى از من ، مرتكب گناه شده بايستى براى او نيز دعا كنم . 📚بحار: ج 43، ص 350. به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😉 🆔 @khandebor 💯
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃✨ 🔆امام كاظم (ع ) در كاخ هارون روزى امام موسى بن جعفر عليه السلام را در بغداد به يكى از كاخهاى با شكوه هارون وارد كردند. هارون كه مست قدرت و سلطنت بود، به كاخ اشاره كرد و گفت : اين كاخ از آن كيست ؟ - نظر هارون اين بود كه عظمت و جلال خويش را به رخ حضرت بكشد.- امام با كمال بى اعتنايى به كاخ پرتجمل وى فرمود: اين خانه ، خانه فاسقان است ؛ همان افرادى كه خداوند درباره آنها مى فرمايد: به زودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق كبر مى ورزند از (درك و فهم ) آيات خود منصرف مى سازم به طورى كه هرگاه آيات الهى ببينند ايمان نمى آورند و اگر راه هدايت و كمال ببينند آن را انتخاب نمى كنند. اما هرگاه راه گمراهى ببينند آن را پيش مى گيرند همه اينها به خاطر آن است كه آنان آيات ما را تكذيب نموده و از آن غفلت كردند.(61) (تو نيز اى هارون از آنان هستى كه در برابر حق تكبر ورزيده و جبهه گرفته اند.) هارون از اين پاسخ سخت ناراحت شد. از امام پرسيد: پس در واقع اين خانه ، خانه كيست ؟ حضرت فرمود: اين خانه در حقيقت از آن شيعيان ما است اكنون ديگران (شما) با زور آن را گرفته اند و بر ايشان باعث آزمايش و امتحان است . هارون گفت : اگر اين كاخ از آن شيعيان است ، چرا صاحبش آن را از ما نمى گيرد؟ امام فرمود: اين خانه از صاحب اصليش در حال عمران و آبادى گرفته شده است ، هرگاه توانست آن را آباد كند پس خواهد گرفت ... 📚بحار: ج 48، ص 138. به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😉 🆔 @khandebor 💯
🔴 آزمايش سرنوشت ساز ازامام محمد باقر علیه السلام نقل شده كه فرمود: دربني اسرائيل عابدي بودكه به هر كاري دست مي زد زيان مي ديد،راه تحصيل معاش برايش كاملا بسته شده بود،تا مدتي هسمرش مخارج او را تامين مي كرد تا اين كه اموال همسرش نيز تمام گشت وچون سخت درمانده شدند عابد كلاف ريسماني كه تنها موجودي آنان بود برداشته به بازار رفت كه با فروش آن غذايي تهيه كندولي چون كسي ازوي نخريد كنار دريارفت كه پس ازآب تني به خانه برگردد در آنجا صيادي راديد كه ماهي فاسدي را صيد كرده است به اوگفت :اين ماهي را به من بفروش و در عوض اين كلاف را بگير كه به درد تومي خورد . صياد پذيرفت كلاف را گرفت و ماهي رابه او داد،عابد به خانه آمد و آن رابه همسرش داد كه طبخ نمايد وقتي همسر او شكم ماهي را شكافت در آن مرواريد بزرگي را يافت ،عابد آن را به بازار برد و به 20هزار درهم فروخت ، هنگامي كه پولها با به خانه آورد سائلي درب منزلش آمده ،گفت :صدقه اي به من بدهيد تا خداوند بر شما ترحم نمايد . عابدده هزار درهم از پول مرواريد را به سائل داد،همسرش گفت :سبحان الله تو نصف ثروت ما را يكباره از دست دادي ؟ طولي نكشيد كه سائل بازگشت وآن ده هزار درهم را پس داده گفت :خود شما آن را مصرف كنيد گوارايتان باد،من فرشته اي بودم كه خداوند مرا فرستاده بود شما را آزمايش كند كه شما چگونه شكرگزار نعمت مي باشيد و اكنون خداوند سپاسگذاريد شمارا پسنديد . 📚رياحين الشريعه ،جلد5،صفحه 186،به نقل ازحيوه القلوب مرحوم مجلسي ،جلداول به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😉 🆔 @khandebor 💯
🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸 🔆بهترين آرزو ربيعه پسر كعب مى گويد: روزى پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: ربيعه ! هفت سال مرا خدمت كردى ، آيا از من پاداش نمى خواهى ؟ من عرض كردم : يا رسول الله ! مهلت دهيد تا فكرى در اين باره بكنم . فرداى آن روز محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتم ، فرمود: ربيعه حاجتت را بخواه ! عرض كردم : از خدا بخواه مرا همراه شما داخل بهشت نمايد. فرمود: اين درخواست را چه كسى به تو آموخت ؟ عرض كردم : هيچ كس به من ياد نداد، لكن من فكر كردم اگر مال دنيا بخواهم كه نابود شدنى است و اگر عمر طولانى و فرزندان بخواهم سرانجام آن مرگ است . در اين وقت پيغمبر صلى الله عليه و آله ساعتى سر بزير افكند، سپس ‍ فرمود: اين كار را انجام مى دهم ، ولى تو هم مرا با سجده هاى زياد كمك كن و بيشتر نماز بخوان . 📚 بحار، ج 69، ص 407. به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😉 🆔 @khandebor 💯
🔆محبوب ترين اسمها جابر انصارى مى گويد: به پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم عرض كردم : در شأن على بن ابى طالب عليه السلام چه مى فرماييد؟ فرمود: او جان من است ! عرض كردم : در شأن حسن و حسين عليه السلام چه مى فرماييد؟ حضرت پاسخ داد: آن دو، روح منند و فاطمه ، مادر ايشان ، دختر من است . هر كه او را غمگين كند مرا غمگين كرده است و هر كه او را شاد كند، مرا شاد گردانيده است و خدا را گواه مى گيرم ، من در جنگم با هر كس كه با ايشان در جنگ است و در صلحم با هر كس كه با ايشان در صلح است . اى جابر! هرگاه خواستى دعا كنى و مستجاب گردد، خدا را به اسمهاى ايشان بخوان ، زيرا كه اسمهاى آنان نزد خداوند محبوب ترين اسمها است 📚بحار: ج 94، ص 21. به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😉 🆔 @khandebor 💯
💖💖 ✍️ از ثروت عظیمی که خدا بهت داده، درست استفاده کن 🔹از مردی که صاحب گسترده‌ترين فروشگاه‌های زنجيره‌ای در جهان است، پرسيدند: راز موفقيت شما چیست؟ 🔸او در پاسخ گفت: من در خانواده‌ فقیری به دنيا آمدم و چون خود را به‌معنای واقعی فقير می‌ديدم، هيچ راهی جز گدایی‌کردن نمی‌شناختم. 🔹روزی به‌طرف يک مرد متشخص رفتم و مثل هميشه قيافه‌ای مظلوم و رقت‌بار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم. 🔸وی نگاهی به سر تا پای من انداخت و گفت: به‌جای گدايی‌کردن بيا باهم معامله‌ای کنيم. 🔹پرسيدم: چه معامله‌ای؟ 🔸گفت: ساده‌ است. يک بند انگشت تو را به ۱۰ پوند می‌خرم! 🔹گفتم: عجب حرفی می‌زنيد آقا. يک بند انگشتم را به ۱۰ پوند بفروشم؟ 🔸گفت: ۲۰ پوند چطور است؟ 🔹با ناراحتی گفتم: شوخی می‌کنيد؟! 🔸مصمم گفت: برعکس، کاملا جدی می‌گويم. 🔹گفتم: جناب من گدا هستم، اما احمق نيستم. 🔸او همچنان قيمت را بالا می‌برد تا به ۱۰۰٠ پوند رسيد. 🔹گفتم: اگر ۱٠هزار پوند هم بدهيد، من به اين معامله‌ احمقانه راضی نخواهم شد. 🔸گفت: اگر يک بند انگشت تو بيش از ۱۰هزار پوند می‌ارزد، پس قيمت قلب تو چقدر است؟ درمورد قيمت چشم، گوش، مغز و پای خود چه می‌گويی؟ 🔹لابد همه‌ وجودت را به چندميليارد پوند هم نخواهی فروخت!؟ 🔸گفتم: بله، درست فهميده‌ايد. 🔹گفت: عجيب است که تو يک ثروتمند حسابی هستی، اما داری گدايی می‌کنی! از خودت خجالت نمی‌کشی!؟ 🔸گفته‌ او همچون پتکی بود که بر ذهن خواب‌آلود من فرود آمد. 🔹ناگهان بيدار شدم و گويی از نو به دنيا آمده‌ام، اما اين‌بار مرد ثروتمندی بودم که ثروت خود را از معجزه‌ تولد به‌دست آورده بود. 🔸از همان لحظه، گدايی‌کردن را کنار گذاشتم و تصميم گرفتم زندگی تازه‌ای را آغاز کنم و رسیدم به این جایی که الان هستم. به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😉 🆔 @khandebor 💯
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨ 🔆چهار خصلت خدا پسند خداوند به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وحى كرد كه من از جعفر بن ابى طالب به خاطر چهار صفت قدر دانى مى كنم . پيغمبر صلى الله عليه و آله جعفر را خواست و موضوع را به ايشان خبر داد. جعفر عرض كرد: اگر خداوند به شما وحى نمى كرد، من هم اظهار نمى كردم . يا رسول الله ! من هرگز شراب ننوشيدم ، زيرا مى دانستم كه اگر بنوشم عقلم نابود مى شود. و هرگز دروغ نگفتم ، زيرا دروغ خلاف مروت و ضد كمال انسان است . و هرگز زنا نكرده ام ، زيرا ترسيدم با ناموسم همان عمل انجام بشود. و هرگز بت نپرستيدم ، زيرا مى دانستم كه بت پرستى منفعتى ندارد. رسول خدا دست مباركش را بر شانه وى زد و فرمود: سزاوار است كه خداوند به تو دو بال مرحمت كند، تا در بهشت پرواز كنى . 📚بحار: ج 22، ص 275. به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😉 🆔 @khandebor 💯
🔆ماءيوس از معالجه دانشمند محترم حضرت حجة الاسلام حاج آقاى لنگرودى فرمود: يكى از مطالبى كه از مسموعات حقير است و قطعا واقعيت دارد اينست كه در حدود ده سال قبل شخصى ثقه و راستگو كه معروف به سردار بود و حدود صدسال از عمرش ميگذشت و فعلا برحمت ايزدى پيوسته خداى رحمتش كند براى بنده نقل ميكرد: روزى دخترم مرض سختى گرفت بطوريكه تمام دكترهاى حاذق تهران از معالجه اش ماءيوس شدند و از دادن نسخه خوددارى كردند ولى در اثر شدت علاقه نتوانستم از او دل برگيرم و از طرفى چون محبت محمد و آل محمد ص در سرشت و نهادم بود روزى باقلبى شكسته و پريشان دراطاق خلوتى نشستم و يك استكان بدست گرفته و يك يك از مصائب حضرت سيد الشهداء اباعبداللّه الحسين علیه السلام را بياد مى آوردم متاءثر شده و در حال تاءثر گاهى بياد على اكبر و ناكامى او و گاهى بياد على اصغر و تشنه كامى او و گاهى بياد حضرت زينب و پريشانى او و گاهى بياد ابوالفضل و نااميدى او و.... تا اينكه اشكم سيل آسا جارى گرديد، موقع را مغتنم شمرده استكان را زير ديده گانم قرار دادم و اشكها را در استكان جمع نمودم ، بعد از اين عمل ببالبين دختر مريضم آمده و با قاشق كوچكى از همان اشك چشم كه در راه مصائب حضرت امام حسين ع ريخته بودم در دهان مريضه ريختم طولى نكشيد كه دوچشم باز كرده و بمن سلام كرد، پرسيدم حالت چطور است ؟ گفت قلبم روشن شده از آن روز به بعد بحمد اللّه كم كم كسالت او مرتفع گرديد و شفاى كامل نصيبش شد منهم شكرانه چنين موهبتى را بجاى آورده و از نگرانى واندوه نجات يافتم . 📚توسلات ، 114 به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😉 🆔 @khandebor 💯
🍁🔅🍁🔅🍁🔅🍁🔅🍁 🔆ﻋﺎﺑﺪ ﺭﻭﺳﻴﺎﻩ ﻭ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭ ﺭﻭﺳفيد در دستگاه حق تعالی هر عملی، جایگاهی دارد، خداوند ابتدا به نیت فرد نگاه میکند، نه به خود عمل و مقدار آن، هدف از انجام عبادات این است که انسانها هر چه بیشتر به خداوند تقرب پیدا کنند و خضوعشان در برابر پروردگار بیشتر شود و گرنه همین عبادات ممکن است وسیله سقوط انسان شود، ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ (علیه السلام) در بیانی ﻓﺮﻣﻮﺩند: ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪﻧﺪ، ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﺎﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﯼ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻣﺮﺩ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭ، ﻣﺆﻣﻦ ﺭﺍﺳﺘﻴﻦ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻋﺎﺑﺪ، ﻓﺎﺳﻖ ﻭ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭ از مسجد ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ، دلیلش این بود ﮐﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪ، ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ‌ﺑﺎﻟﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺗﺶ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺑﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﭘﺸﻴﻤﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﻃﻠﺐ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺶ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ. ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ (علیه السلام) ﺧﻄﺎﺏ ﮐﺮﺩ: ﺑﺸﺮ ﺍﻟﻤﺬﻧﺒﻴﻦ ﻭ ﺍﻧﺬﺭ ﺍﻟﺼﺪﻳﻘﻴﻦ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﮋﺩﻩ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺩﺭﺳﺘﮑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﺭﺍ ﺑﺘﺮﺳﺎﻥ، حضرت ﺩﺍﻭﺩ (علیه السلام) ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮔﻨﺎﻫﮑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﮋﺩﻩ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﺩﺭﺳﺘﮑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺘﺮﺳﺎﻧﻢ؟! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻫﮑﺎﺭﺍﻥ ﻣﮋﺩﻩ ﺑﺪﻩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭘﺬﻳﺮﺍﯼ ﺗﻮﺑﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﮔﻨﺎﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﺳﺘﮑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺘﺮﺳﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺧﻮﺩ، ﺧﻮﺩﺑﻴﻦ ﻧﺸﻮﻧﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺣﺴﺎبرﺳﯽ ﺑﮑﺸﻢ، ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﮑﻪ (ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﻧﺎﺧﺎﻟﺼﯽ‌ﻫﺎﯼ ﻋﺒﺎﺩﺗﺶ) ﺑﻪ ﻫﻠﺎﮐﺖ ﺑﻴﻔﺘﺪ. ﺑﺮ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺎﺱ ﺳﻌﺪﯼ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﺳﺨﻦ ﻣﺎﻧﺪ ﺍﺯ ﻋﺎﻗﻠﺎﻥ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭ  ﺯ ﺳﻌﺪﯼ ﻫﻤﻴﻦ ﻳﮏ ﺳﺨﻦ ﮔﻮﺷﺪﺍﺭ  ﮔﻨﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻨﺎﮎ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯼ  ﺑﺴﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﻋﺎﺑﺪ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﺎﯼ  ﮐﻪ ﺁﻥ ﺍﺭ ﺟﮕﺮ ﺧﻮﻥ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺳﻮﺯ ﺩﺭﺩ  ﻭ ﺍﻳﻦ ﺗﮑﻴﻪ ﺑﺮ ﻃﺎﻋﺖ ﺧﻮﻳﺶ ﮐﺮﺩ  ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﮔﺎﻩ ﻏﻨﯽ  ﺳﺮ ﺍﻓﮑﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺯ ﮐﺒﺮ ﻭﻣﻨﯽ  ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺁﺳﺘﺎﻥ، ﻋﺠﺰ ﻭ ﻣﺴﮑﻨﻴﺖ  ﺑﻪ ﺍﺯ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺑﻴﻨﻴﺖ  📚برگرفته از کتاب داستان های اصول کافی، ص ۴۹۳ ‌‌ به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😉 🆔 @khandebor 💯