زنه سر قبر شوهرش میگفت:
بهروز کجایی؟
پری کفش نداره!
زری بلوز نداره!
گلی شلوار نداره!
شب شوهرش به خوابش میاد و میگه
خانم من مُردم، نرفتم دبی جنس بیارم که!
#خنده #جک #لطیفه
@kandeh_ir 😂
یه گونه خاصی هم وجود دارد که هوا ۷۰ درجه هم باشه باز بدون پتو خوابشون نمیبره
این گونه رو دانشمندان پتوزیستان نامگذاری کردن
#لطیفه #خنده #جک
@kandeh_ir 😂
میری آرایشگاه میبینی مو ریخته رو زمین..
میری خیاطی میبینی پارچه و نخ ریخته رو زمین...
میری تعمیرگاه میبینی پیچ و مهره و آچار ..
ولی میری بانک هیچی رو زمین نمیبینی، حتی خودکارشونم با نخ بستن😂
@kandeh_ir😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید فکر کنین این ماهی مرده اما در واقع این یک نوع ماهی ریه دار بنام پروتوپتروسه که بومی آفریقاست و میتونه به خواب زمستانی بره و بی حرکت بمونه، اما وقتی با آب تماس پیدا کنه، دوباره زنده میشه
@kandeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداییش اگه این صحنه ثبت نمیشد هیچ کس نمیفهمید که چه اتفاقی افتاده
@kandeh_ir
یک ﺯن و شوهر ، ﺳﻲ ﺍﻣﻴﻦ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﺸﻦ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.💝
ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ٣٠ ﺳﺎﻝ ﺣﺘﯽ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻭ ﻣﺸﺎﺟﺮﻩ
ﺍﻱ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ .😯
ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺤﻠﯽ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺭﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﻨﻨﺪ 🤔.
ﺳﺮﺩﺑﯿﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﮕﻪ: ﺁﻗﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟ 😦
ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﻤﮑﻨﻪ؟😧
ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻪ :
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻩ ﻋﺴﻞ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺭﻭﺳﺘﺎﻱ ﺧﻮﺵ ﺁﺏ ﻭ ﻫﻮﺍ .
ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺳﺐ ﺳﻮﺍﺭﯼ ، ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺳﺐ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﯾﻢ .
ﺍﺳﺒﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻮﺏ و آرام ﺑﻮﺩ . ﻭﻟﯽ ﺍﺳﺐ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺳﺮﮐﺶ بود
ﺳﺮ ﺭﺍﻫﻤﻮﻥ ﺍﺳﺐ که همسرم سوار شده بود ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺯﯾﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ .😓
ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺟﻤﻊ ﻭ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺍﺳﺐ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
" ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻟﺖ ﺑﻮﺩ "😌
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ .
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﻪ ﺍﺳﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
" ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻣﺖ ﺑﻮﺩ " 😉
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ؛ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺗﻔﻨﮕﺸﻮ ﺍﺯ کیفش ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ 🔫ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺷﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺍﺳﺐ ﺭﻭ ﮐﺸﺖ .
من ﺳﺮ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺩﺍﺩ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﺭﻭﺍﻧﯽ؟؟؟😡
ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺷﺪﯼ؟؟؟😠
ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺯﺩ ﺑﻪ ﺷﻮﻧﻪ ﺍﻡ ﮔﻔﺖ
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻟﺖ ﺑﻮﺩ .😌
ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ لحظه ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﭘﺎﯾﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﺷﺪ!!!!!! 😆😁😁
@kandeh_ir
با بابام رفتیم مبل فروشی فروشنده ازم پرسید مبل خانواده سلطنتی میخوان؟
گفتم از پادشاه بپرسید.😂
الان سه روزه پادشاه نمی ذاره بیام خونه😂😂
@kandeh_ir
ﻧﺼﻒِ ﺷﺒﻲ ﻳﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻔﺴﻢ ﺑﺎﻻ ﻧﻤﻴﺎﺩ ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻔﻪ ﻣﻴﺸﻢ😁
ﺟﺪ ﻭ ﺁﺑﺎﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﻢ ، ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﺮﻓﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺯﺩﻥ
ﻗﺸﻨﮓ ﺍﻳﻨﻘﺪ ﺳﺮﻓﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻨﻔﺶ ﺷﺪﻡ
ﻳﮑﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺸﻢ ، ﻧﮕﺎ ﺑﺎﻻ ﺳﺮﻡ ﮐﺮﺩﻡ ، ﺩﻳﺪﻡ بابام ﻭﺍﻳﺴﺎﺩﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻴﺨﻨﺪﻩ
ﻫﻤﻴﻨﺠﻮﺭﻱ
ﻣﺎﺕ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺯﺩﻩ ، ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ : ﭼﻴﻪ ؟! ﭼﻲ ﺷﺪﻩ ؟!
ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﺧﻴﻠﻲ ﺭﻳﻠﮑﺲ ﮔﻔﺖ :
ﻫﻴﭽﻲ ﻧﺪﻳﺪﻣﺖ ، ﭘﺎﻡ ﺭﻓﺖ ﺭﻭ ﮔﺮﺩﻧﺖ ، ﺑﺨﻮﺍﺏ بخواب 😂😂
@kandeh_ir
ای کاش روزای هفته اینجوری بود ..
جمعه
یکجمعه
دو جمعه
سه جمعه
چهار جمعه
پنج جمعه
پنجشنبه غروب😍
@kandeh_ir
تنها خاطره ای که از بچگیم دارم این بود که یه بار تو پارک به بابام گفتم:بابا من زشتم
گفت : تو پارک منو بابا صدا نکن بگو عمو😏😂
@kandeh_ir
امروز سر میز صبحونه خواستم
عین خارجیا ایمیلمو چک کنم، گوشه لپ تاپ خورد به لیوان چایی؛ ریخت رو پنیرا...
بابام جوری زد تو سرم که آمریکای درونم مرد ...😂🤣😅😆😁😁😁
@kandeh_ir