eitaa logo
شبکه خنده🇮🇷
35.5هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
14.6هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 روزهای جمعه می گفت: امروز می خوام یه کار خیر برات انجام بدم. هم برای شما، هم برای خدا. وضو می‌گرفت و می رفت توی آشپزخانه. هر چه می‌گفتم: نکنید این کار رو، من ناراحت می‌شم، باعث شرمندگیمه. گوش نمی‌کرد. در را می بست و آشپزخانه را می شست. اگر به دنبال مطالب اثر گذار برای زندکی خودت هستی به کانال زندگی زیبا بیا راهکارهای کوتاه ولی مهم و اثر گذار مهارتهای زندگی و روابط زوجین نکات مهم تربیتی شرح آیات و احادیث سیره بزرگان و علما روش زندگی شهدا همراه با تصاویر مناسب برای پست و استوری ✦¤✦༻‌زندگی زیبا༺‌‌‌✦¤✦ https://eitaa.com/joinchat/500629555C5dc4af586f
🌷 روزهای جمعه می گفت: امروز می خوام یه کار خیر برات انجام بدم. هم برای شما، هم برای خدا. وضو می‌گرفت و می رفت توی آشپزخانه. هر چه می‌گفتم: نکنید این کار رو، من ناراحت می‌شم، باعث شرمندگیمه. گوش نمی‌کرد. در را می بست و آشپزخانه را می شست. 📚یادگاران، جلد ۱۱ کتاب شهید صیاد، ص ۷۳ 🆔 @Zendegi_Zyba ┅═✧❁شبکه‌خنده💚شبکه‌شادی❁✧═┅ @khandeh_net
🌷 مرخصي كه مي آمد، حنا درست مي كرد و مي آمد سراغم، مي گفت «خانوم جون، مي خواي دست و پات رو حنا بذارم؟» مي گفتم «نه.» مي گفت «چرا؟» دست و پام را حنا مي گذاشت، مي گفت «دست و پات قشنگ مي شه.» 📚 يادگاران، جلد 15 كتاب شهيد حسن اميري (عموحسن) ، ص 11 ┅═✧❁شبکه‌خنده🌷شبکه‌شادی❁✧═┅ @khandeh_net
🌷 قهر ممنوع ✿ اهل قهر و دعوا نبودیم، یعنی از اول قرار گذاشت. در جلسه ی خواستگاری به من گفت توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت ✿ وقتی قهر میکردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی. خیلی وقت ها کاری می‌کرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم، می‌گفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم می‌آورد.. ✿ اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها نبود، میرفت جلوی ساعت می نشست، دستش را می‌گذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی میکردم. ↫ می‌گفت ' قول دادی باید پاشم وایستی! شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی 📚 قصه دلبری ┅═✧❁شبکه‌خنده🥀شبکه‌شادی❁✧═┅ @khandeh_net