🌷 #شهیدانه
روزهای جمعه می گفت: امروز می خوام یه کار خیر برات انجام بدم. هم برای شما، هم برای خدا.
وضو میگرفت و می رفت توی آشپزخانه.
هر چه میگفتم: نکنید این کار رو، من ناراحت میشم، باعث شرمندگیمه. گوش نمیکرد.
در را می بست و آشپزخانه را می شست.
#شهید_صیاد_شیرازی
اگر به دنبال مطالب اثر گذار برای زندکی خودت هستی به کانال زندگی زیبا بیا
راهکارهای کوتاه ولی مهم و اثر گذار
مهارتهای زندگی و روابط زوجین
نکات مهم تربیتی
شرح آیات و احادیث
سیره بزرگان و علما
روش زندگی شهدا
همراه با تصاویر مناسب برای پست و استوری
✦¤✦༻زندگی زیبا༺✦¤✦
https://eitaa.com/joinchat/500629555C5dc4af586f
🌷 #شهیدانه
روزهای جمعه می گفت: امروز می خوام یه کار خیر برات انجام بدم. هم برای شما، هم برای خدا.
وضو میگرفت و می رفت توی آشپزخانه.
هر چه میگفتم: نکنید این کار رو، من ناراحت میشم، باعث شرمندگیمه. گوش نمیکرد.
در را می بست و آشپزخانه را می شست.
📚یادگاران، جلد ۱۱ کتاب شهید صیاد، ص ۷۳
🆔 @Zendegi_Zyba
┅═✧❁شبکهخنده💚شبکهشادی❁✧═┅
@khandeh_net
🌷 #شهیدانه
مرخصي كه مي آمد، حنا درست مي كرد و مي آمد سراغم، مي گفت «خانوم جون، مي خواي دست و پات رو حنا بذارم؟»
مي گفتم «نه.»
مي گفت «چرا؟»
دست و پام را حنا مي گذاشت، مي گفت «دست و پات قشنگ مي شه.»
📚 يادگاران، جلد 15 كتاب شهيد حسن اميري (عموحسن) ، ص 11
┅═✧❁شبکهخنده🌷شبکهشادی❁✧═┅
@khandeh_net
🌷 #شهیدانه
قهر ممنوع
✿ اهل قهر و دعوا نبودیم، یعنی از اول قرار گذاشت. در جلسه ی خواستگاری به من گفت توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت
✿ وقتی قهر میکردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی. خیلی وقت ها کاری میکرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم، میگفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم میآورد..
✿ اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها نبود، میرفت جلوی ساعت می نشست، دستش را میگذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی میکردم.
↫ میگفت ' قول دادی باید پاشم وایستی!
شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی
📚 قصه دلبری
┅═✧❁شبکهخنده🥀شبکهشادی❁✧═┅
@khandeh_net