eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
64.9هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
24هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنرانی حاج آقا قرائتی ✍موضوع: فرا رسیدن ماه محرم کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
سلام من به محرم... به یاد حضرت و تنهایی و قیام بزرگش کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
🏴محرم آمد و ماه عزا شد 🥀مه جانبازی خون خدا شد 🏴جوانمردان عالم را بگویید 🥀دوباره شور عاشوار به پا شد ▪️فرا رسیدن ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) تسلیت باد🖤🙏 صبح بخير کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید حسن نصر الله: از همه دعوت میکنم که اکانتهای فضای مجازی خود را به منبر امام حسین تبدیل کنند کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
CQACAgQAAxkDAAENZoZfP2FSAbUJ8UPVj6gse3-47ZscRwACKAoAAlrE8FB8z16iVO8Q-RsE.mp3
9.79M
🔉 راهکار حفظ پول در این شرایط اقتصادی 🔹 داستان شنیدنی از امام صادق (علیه السلام) کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
32.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گلچینی از مداحی‌های قدیمی ذاکران اهل بیت (ع) در حضور رهبرمعظم انقلاب کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
**سلامتی دهه های20 و30 و 40 و 50 و60* یکی ازم پرسید: شما چطور میتونستین زندگی کنین قبلا؟! بدون تکنولوژی بدون اینترنت بدون کامپیوتر بدون تلفن همراه بدون ایمیل بدون شبکه های مجازی؟! پاسخ دادم: همانطور که نسل تو امروز میتونه بدون دلسوزی بدون خجالت بدون احترام بدون عشق واقعی بدون فروتنی زندگی کنه. ما بعد از مدرسه مشقامون رو مینوشتیم و تا آخر شب مشغول بازی بودیم، بازی واقعی. ما با دوستان واقعی بازی میکردیم نه دوستان مجازی ما خودمون با دستهامون بازیهایی مثل یویو و بادبادک و فر فره میساختیم ما تلفن همراه و دی وی دی و پلی استیشن و کامپیوتر شخصی و اینترنت نداشتیم ولی دوستان واقعی داشتیم که تو روزایِ بارونی با یه چتر میرفتیم مدرسه و تو تابستوناش کیم دوقلومون رو باهاش نصف میکردیم. ما آب از مغازه نمی خریدیم دم در هر خونه یه شیر آب بود بالاش باخط خوش نوشته شده بود "سلام برحسین"برای رهگذری که تشنه بود نسل ما تویِ سوپراش بزرگ ننوشته بودن لطفا با کارت خوان فقط خرید کنید سر هر کوچه یه بقالی بود که یه دفترنسیه داشت برایِ اوناییکه دستشون تنگ بود و بالای سرش بزرگ نوشته بود پول نداری صلوات بفرست موقع ما تختخواب مُد نبود اما خوابیدن تویِ رختخوابهای گل گلی رویِ پشتِ بوم از هر خوابی شیرین تر بود ما موبایل نداشتیم ولی عوضش درخونه ی همسایه و فامیل باز بود تا هرجا میخواستیم زنگ بزنیم خانواده هامون هم بعلت ترافیک سنگین دیر به مهمونیا نمیرسیدن ...زودتر میرفتن با کمک هم سبزی پاک میکردن و برنج آبکش می شد ما لایک کردن بلد نبودیم اما عوضش نسلِ ما استادِ مهربونی و دلجویی بود... ما نسل آلاسکا دو تا یک تومن شیر شیشه ای یک تومن هستیم .... ما بلاک کردن نمیدونستیم چیه نسلِ ما دلها بی کینه بود ، تو مرام ما قهر و کینه نبود.... تو نسل ما کسی پیتزا برامون دمِ در نمی آورد اما طعمِ نون و کبابی که آقام لایه ی روزنامه از بازار میخرید و با هزار تا پیتزا عوض نمیکنم تو نسل ما فست فود معنی نداشت اما ساندویج کتلت با نان اضافی و کانادایِ شیشه ای لذت داشتی که هنوز یادِشیم عشقمون هر دقیقه و هر ثانیه برامون استیکر نمیفرستاد اما نامه هایِ یواشکی عاشقانه ما پر بود از تعهد به یک نفر که دوستش داریم ما نسلی بودیم که تو مراممون نامردی و بی غیرتی و آدم فروشی نبود... ما سِت تولد نداشتیم اما تولدامون پر بود از کاغذ کشی های رنگی رنگی... ما عروسی را به جای هتل و تالار و سالن تو خونه همسایه و تو حیاط چراغونی برگزار میکردیم.... ما نذری هامونو توی ظرف یکبار مصرف نمیدادیم تویِ چینی گل سرخی پخش میکردیم و همسایه مون تو ظرفِ خالیش نقل یا نبات پر میکرد ما چراغ مطالعه نداشتیم عوض مشق هامون رو زیر نور چراغ گردسوز با علاالدینی که همیشه روش یه کتری چایی هلِ دار بود مینوشتیم. .... ما مبل روکش شده نداشتیم اما پشتی و پتویِ ملافه سفید دورتا دور اتاق بود تا هر وقت مهمون اومد احساس راحتی کنه ما اگر کاسه ی گل مرغی سر طاقچه رو در شیطنت بازیهایِ کودکانه میشکستیم خانم جون دعوامون نمیکرد تازه برامون اسفند آتیش میکرد تخم مرغ میشکست میگفت قضا بلا بود خدا رو شکر خودت چیزیت نشد ما هزار جور پزشک متخصص و دراگ استور نداشتیم عوضش چایی نبات و عرق نعنای بی بی جون دوایِ هر دردی بود ما از ذوقِ یه پاک کن عطری. یه مداد سوسمار نشان.یه جعبه مدادرنگی. یه دفترچه نقاشی تا صبح خوابمون نمی برد. ما نسلی منحصر بفردی بودیم چون آخرین نسلی بودیم که به حرفهای والدین گوش کردیم و اولین نسلی شدیم که حرف بچه ها رو گوش کردیم ... ما یک نسخه با تیراژ محدود هستیم... تاریخ مثل ما نخواهد دید.... ما بی نظیرترین نسل تاریخیم 👏👏🌸🇮🇷🇮🇷 کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت زیبای دوبلور و گوینده توانمند رادیو و تلویزیون از خاطرات دوران کودکی‌اش اخبار داغ سلبریتی ها ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ @BaSELEBRTY کانالهای ما 👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا مزرعه موز دیدین؟؟ فوق‌العاده زیباست! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ صلح با شمر تا ابد ممنوع است... ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چین، چونگ کینگ، عبور قطار از دل ساختمان !😳 کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه هارو با باباهاشون تنها بزارین!! به شایعاتی که پشت سرشون گفته میشه توجه نکنین. همش دروغه.☺️ کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
🍏🌸🍏🌸🍏 🌹*شهیدی که بخاطر رضایت پدر ازبهشت برگشت*🌹 از کتاب" بازگشت " خاطرات رزمندگان از مشاهدات آنها از فضای برزخ بهشتی و نحوه شهادت شهدای رزمنده و... به شما توصیه می کنم. حتما این کتاب را تهیه نمایید. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 و اما شما هم اینک یکی از داستان تکان دهنده و زیبای این کتاب را پیش رو دارید... 💠 💠آخرین روزهای اسفند 1364 بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم‌. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند. داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم، که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده!! همین طور که جلو میرفتم یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد، برگشتم اما کسی را ندیدم می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد، دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم شما من را صدا زدی؟ چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، منم کاظمینی .چشمانم از تعجب گِرد شد، گفتم محمدحسن اینجا چه کار می‌کنی؟ محمدحسن کاظمینی سال های سال با من همکلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را می‌دیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سال‌های اول جنگ در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان می‌گفتند که برادران حسن اسیر شده اند. بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم این همکلاسی من طبق پرونده‌اش چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و فاصله بین دو شانه چپ و راست را متلاشی کرده طوری که پوست و گوشت کمرش از بین رفته، دو برادر او هم قبلاً مفقود الاثر شدند. او زن و بچه هم دارد اگر می شود کاری برایش انجام دهید. تیم جراحی خیلی سریع آماده شد و محمدحسن راهی اتاق عمل شد دکتر همین که میخواست مشغول به کار شود. مرا صدا زد و گفت: باورم نمیشه، این مجروح چطور زنده مانده به‌قدری کمر او آسیب دیده که از پشت می توان حتی محفظه ای که ریه ها در آن قرار می گیرد مشاهده کرد!! دکتر به من گفت: این غیر ممکن است، معمولاً در چنین شرایطی بیمار یکی دو ساعت بیشتر دوام نمی آورد بعد گفت: من کار خودم را انجام می دهم. اما هیچ امیدی ندارم ، مراقبتهای بعد از عمل بسیار مهم است. مراقب این دوستت باش. عمل تمام شد یادم هست حدود 40 عدد گاز استریل را با بتادین آغشته کردند و روی محل زخم گذاشتم و پانسمان کردم .دایره‌ای به قطر حدود 25 سانت، روی کمر او متلاشی بود. روز بعد دوباره به محمدحسن سر زدم حالش کمی بهتر بود، خلاصه روز به روز حالش بهتر شد . یادمه روز آخر اسفند حسابی براش وقت گذاشتم، گفتم فردا روز اول عید است مردم و بستگان شما به بیمارستان و ملاقات مجروحین می‌آیند. بگذار حسابی تر و تمیز بشیم همینطور که مشغول بودم و او هم روی شکم خوابیده بود به من گفت می خواهم به خاطر تشکر از زحماتی که برای من کشیدی یک ماجرای عجیب رو برات تعریف کنم. گفتم بگو میشنوم، فکر کردم می خواهد از حال و هوای رزمندگان و جبهه تعریف کنه. ماجرایی را برایم گفت که بعد از سالها هنوز هم وقتی به آن فکر می‌کنم حال و هوایم عوض میشه ⭕ادامه دارد... کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کشف پیکر مطهر یک شهید در محور فکه با پیراهن مشکی امروز و در آستانه ماه محرم کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
CQACAgQAAxkDAAENZjBfP1-q8YTghplQk3d8Gbzk0P3EMwAC_AYAAr9mwVEy8yA05Iq6HBsE.mp3
15.73M
🎧 فوق العاده زیبا❣ 🎼 نوکرا پرچم میزنن ... 🎤 🌙 کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
😳😱 فیلم جشن تولد دختر بی حجاب در غسالخانه که شب تولدش میمیره 😱😰 باور کنید زندگیمو عوض کرده خیلی ترسناکه😰 کلیک کن تا پاک نشده😳❌😱 🔴این فقط یک تبلیغ نیست یک هشدار است🔴 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
خودمان نقطه و ویرگول بگذاریم تا زنده اییم 💎مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگی‌اش رسیده بود، کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد. تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم نه برای برادر زاده ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند. پس تکلیف آن همه ثروت چه می شد؟؟؟ برادر زاده او تصمیم گرفت آن را اینگونه تغییر دهد: تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه! برای برادر زاده ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران . خواهر او که موافق نبود آن را اینگونه نقطه گذاری کرد : تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم. نه برای برادر زاده ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران . خیاط مخصوصش هم یک کپی از وصیت نامه را پیدا کرد وآن را به روش خودش نقطه گذاری کرد: تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه. برای برادرزاده ام؟ هرگز. به خیاط. هیچ برای فقیران. پس از شنیدن این ماجرا فقیران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند : تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه. برای برادر زاده ام؟ هرگز. به خیاط؟ هیچ. برای فقیران . نكته اخلاقی: به واقع زندگی نیز این چنین است او نسخه ای از هستی و زندگی به ما می دهد که درآن هیچ نقطه و ویرگولی نیست و ما باید به روش خودمان آن را نقطه گذاری کنیم. اززمان تولد تا مرگ تمام نقطه گذاریها دست ماست ! کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ماه عزا رسیده و دل ها پر از غم است مشکی به تن کنید که ماه محرّم است🏴 پیراهن سیاه عزاداری حسین💚 احرام نوکری تمامی عالم است ماه محرّم آمده خیمه به پا کنید دلهای ما حسینیّه ی بزم ماتم است🖤 کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸حکایت راننده تاکسی؛ معجزه توکل و اعتماد به نفس. کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
🚨 خواب عجیب علامه امینی درباره عذاب شمر 💠 علامه امینی می‌گوید: مدتها فکر می‌کردم که خداوند چگونه شمر را عذاب می‌کند؟ در عالم رویا دیدم، آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستاده‌ام. دو کوزه نزد ایشان بود. فرمود: این کوزه‌ها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزه‌ها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم. ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر می‌شود. دیدم از دور کسی رو به من می‌آید. هر چه او به من نزدیکتر می‌شود هوا گرمتر می‌گردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او ، قاتل حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام است. وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمی‌گذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می‌نمودم .دیدم اکنون کوزه‌ها را از دست من می‌گیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزه‌ها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد. او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بی‌اندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر می‌شد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند. به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب می‌دهد. اگر یک قطره آب آن استخر را می‌نوشید از هر زهری تلخ‌تر، و از هر عذابی برای او درد ناک‌تر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم. 📙داستان دوستان، ج 3، ص 163 کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
CQACAgQAAxkDAAENevFfQK-96eeq_DQQ-9dyqJJ2UI6V-gACiAcAAqMmAAFSWL4DN_mWncMbBA.mp3
6.65M
... هر سال محرم که می‎رسد ما مثل آدم‌هاے طوفان‌زده‌اے که تازه باورشان شده باشد گرفتار چه سیلابی شده‌اند، ده روز – بیشتر و کمتر- میانه‌ے خوف و رجا می‌دویم و می‌‏دویم بلکه بتوانیم خودمان را به کشتیِ نجات او برسانیم... کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY