eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
66.7هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
23.6هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹﷽🔹 🔴 بیدار شدن انسان توسط فرشتگان در نیمه های شب! آیت اللہ بهجت(رہ) : شب که انسان می خوابد، ملائکه موکل بر انسان، او را برای نماز بیدار می کنند. و بعد چون انسان اعتنا نمی کند و دوباره می خوابد باز او را بیدار می کنند. دوباره می خوابد، باز او را بیدار می کنند… این بیداری ها تصادفی و از روی اتفاق نیست، بلکه بیداریهای ملکوتی است که به وسیله فرشتگان انجام می گیرد. اگر انسان استفاده کرد و برخاست، آنها تقویت و تایید می کنند و روحانیت‌می دهند. وگرنه متأثر می شوند و کسل برمی گردند. اگر از خواب برخاستید آن ملائکه را که نمی بینید، اقلاً به آنها سلام کنید و تشکر نمایید! 📗در خلوت عارفان 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
52.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایت رهبر معظم انقلاب از یک داستان عاشقانه یک کتابی تازه خوانده‌ام که خیلی برای من جالب بود. دختر و پسر جوان متولّدین دهه‌ی ۷۰، می‌نشینند برای اینکه در جشن عروسی‌شان گناه انجام نگیرد، نذر می کنند سه روز روزه بگیرند! به ‌نظر من این را باید ثبت کرد .اینها مال قضایای صد سال پیش و دویست سال پیش نیست، مال سال ۹۴ و ۹۵ و مال همین سالها است. روایتی است عاشقانه از زندگی یک شهید مدافع حرم که پاییز سال ۸۹ به کربلا رفت، پاییز سال ۹۱ عقد کرد، پاییز سال ۹۲ ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال ۹۴ در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) به شهادت رسید! ‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
💬 تعبیر خواب ابن سیرین 📖 ابن سيرين مى گويد: در بازار به شغل بزازى اشتغال داشتم، زنى زيبا براى خريد به مغازه ام آمد، در حالى كه نمى دانستم به خاطر جوانى و زيباييم عاشق من است، مقدارى پارچه از من خريد و در ميان بغچه پيچيد، ناگهان گفت: اى مرد بزاز! فراموش كرده ام پول همراه خود بياورم، اين بغچه را به كمك من تا منزل من بياور و آنجا پولش را دريافت كن! 📖 من به ناچار تا كنار خانه ى او رفتم، مرا به دهليز خانه خواست، چون قدم در آنجا گذاشتم در را بست و پوشش از جمال خود برگرفت و اظهار كرد: مدتى است شيفته ى جمال توام و راه رسيدن به وصالت را در اين طريق ديدم، اكنون در اين خانه تويى و من، بايد كام مرا برآورى، ورنه كارت را به رسوايى مى كشم. 📖 به او گفتم: از خدا بترس، دامن به زنا آلوده مكن، زنا از گناهان كبيره و موجب ورود به آتش جهنم است. نصيحتم فايده نكرد، موعظه ام اثر نبخشيد، از او خواستم از رفتن من به دستشويى مانع نشود، به خيال اينكه قضاى حاجت دارم مرا آزاد گذاشت. به دستشويى رفتم، براى حفظ ايمان و آخرت و كرامت انسانى ام سراپاى خود را به نجاست آلوده كردم، چون با آن وضع از آن محل بيرون آمدم، درب منزل را گشود و مرا بيرون كرد، خود را به آب رساندم، بدن و لباسم را شستم. 💢در عوض اينكه به خاطر دينم خود را ساعتى به بوى بد آلودم، خداوند بويم را همچون بوى عطر قرار داد و دانش تعبير خواب را به من مرحمت فرمود💢 📘برگرفته از کتاب عرفان اسلامی اثر استاد حسین انصاریان ‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
ماجرای عجیب در سریال امام علی ع یکی از بازیگران قدیمی سینمای ایران که پیش از انقلاب عمدتا در نقش‌های منفی بازی می‌کرد و در جریان ساخت سریال امام علی(ع)، به اصرار خود در این سریال نقشی می‌گیرد. در یکی از صحنه‌ها قرار شد در نقش ابن عباس داخل چادر امام علی(ع) بشود و بیرون آید. او وارد چادر علی بن ابیطالب ع شد بعد از ده دقیقه دیدن خبری نشد وقتی تیم کارگردانی وارد چادر شدن با کمال تعحب دیدن که............😭😭 ادامه داستان واقعی بازیگر قبل از انقلاب👇 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
شوهرم تازگی به گوشیش بیش از حد وابسته شده بود رمز گذاشته بود حس ششم زنانه میگفت خبریه و من باید سر دربیارم تا ی روز صفحه گوشیش باز بود منم پی وی های شخصی رو چک کردم اولین و تازه ترین پی وی در عین ناباوری دیدم پی وی ......بود😰😰😰 رفتم توش چهههه خبر بود خدای من😱😭 ..... ادامه این داستان آموزنده 👇 http://eitaa.com/joinchat/192544789Ca024ccbaef خانومهایی که باردار هستن و یا قصد بارداری دارن حتما این داستان واقعی بعلاوه صوت خانم پرتو اعلم رو بخوننن✅
و از آن دور دست‌ها خورشید دوباره تابید، یکبار دیگر زندگی شروع شد. امروز لبخند بزنید‌، بهم عشق بورزید، تا می‌توانید مهربانی کنید، طلوعِ خورشیدِ فردا را کسی ندیده... سلام صبح بخیر🌺 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
🔹امروز تو مسجد صندوق مخارج مسجد رو که میگردوندن 🔸ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﻣﻦ ﻗﺮﺍﺭ گرفت، ﯾﺪﻭﻧﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻨﯽ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ☺️ 🔹ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﯾﻢ ﺯﺩ ﺭﻭ ﮐﺘﻔﻢ ﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﭘﻮﻝ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺩ تا ﺑﻨﺪﺍﺯﻡ ﺗﻮ ﺻﻨﺪﻭق! 🔸ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍﺷﻮﻥ ﮐﺮﺩﻡ؛ 8 تا تراﻭﻝ 50 ﺗﻮﻣﻨﯽ، 50 ﺗﺎ ﺩﻩ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻨﯽ، 20-30ﺗﺎ 5 ﺗﻮﻣﻨﯽ...💵 🔹با خودم گفتم طرف از اون مایه دارهای خیره که نخواست آبروی من بره و خودش هم ریا نکنه، ﺧﻼﺻﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ، ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﻭ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﺟﯽ ﻗﺒﻮﻝ ﺑﺎﺷﻪ☺️ 🔸ﺣﺎﺟﯽ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ هم ﻗﺒﻮﻝ ﺑﺎﺷﻪ!🙌 شما چقدر بزرگوارین و حتی برای کار خیر هم اینقدر سخاومتمندی! اجرکم عندالله... احسنت👏 گفتم چطور؟ گفت ﻭﻗﺘﯽ ﻫﺰﺍﺭﺗﻮﻣﻨﯽ ﺭﻭ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﯼ، ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺖ این‌ همه پول افتاد رو زمین و وقتی پولاتو بهت دادم همه را خالصانه انداختی تو صندوق خیرات! التماس دعا حاجی! برا من هم دعا کن✋️😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
سفره رو انداختن تو ظرف غذا تا ظرفا کثیف نشه راست میگن عقل یه تنبل اندازه چهل تا وزیره😂😂 نکته✅ 👈: 1-ورزش ونرمش روزی 20دقیقه 2-مطالعه کردن(کتاب های شهدا و کتاب ها انگیزشی) 3-کار اقتصادی(ولو روزی هزارتومان و لو مجانی کار کردن) 4-کار جهادی(کمک کردن به مردم) 5-و.... ✅بعد از زدن راحت طلبی تازه میفهمی دین و لذت از دین یعنی چی😊 شادی و نکات مومنانه👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
واقعیه یا دارین فیلم بازی میکنین؟🙄🙄🙄 💠💠💠💠💠 تجربه طلایی با سلام و خدا قوت درباره راحت طلبی خواستم بگم من مادرم خیاطی دارن ✂️🧷و دختر ۹ ساله ام رو هر روز میفرستم یک ساعت تو مغازه به مادرم کمک کنه🧹🧺 و روزی ۱۰۰۰ تومن هم بابت کار بهش دست مزد میده💰 (البته مخفیانه من پول دادم تا مادرم به دخترم پول بده😉)روحیه اش هم خیلی خوب شده😊 ،احساس مسئولیت میکنه😊 اینم بگم تقریبا از ۷ سالگی تو خونه براش برنامه گذاشتم که کارهای خونه رو هم هر روز انجام میده. ❌📛 شادی و نکات مومنانه👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
شادی و نکات مومنانه
واقعیه یا دارین فیلم بازی میکنین؟🙄🙄🙄 💠💠💠💠💠 تجربه طلایی با سلام و خدا قوت درباره راحت طلبی خواس
💠💠💠💠💠💠 داستانی در مورد راحت طلبی دیگران این خاطره از شهید چمران خیلی به دلم نشست : رضا سگ باز!!! یه لات بود تو مشهد... هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ - رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! - چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ - رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيده‌ای، چیزی؟!! - شهید چمران: چرا؟! - رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!! - شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار گریه می‌کرد! تو گریه هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. سرِ نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نماز واقعی........ (به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران) 🔵 گاهی برای کمک به افراد و هدایت اون ها تذکر کافی نیست و باید دستشون رو گرفت و آورد تو راه... گاهی باید در برابر داد و فریادهای افراد؛ صبوری کرد و مهربونی به خرج داد... گاهی باید با بعضی افراد مثل گمشده ها رفتار کنیم؛ باید دستشون رو بگیریم و بذاریم تو دست خدا...باید کمکشون کنیم تا راه رو پیدا کنن... و این یعنی با دلسوزی و محبت امر به معروف و نهی از منکر کنیم نه با خشم و تکبر... شادی و نکات مومنانه👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
چقدر به سینما علاقه داری؟ گریم های سینما رو دوست داری؟ گریم های وحشتناک فیلم های هالیوود رو میخوای ببینی گریم های چندش و حال بهم زن بیا اینجا ببین🤮🤢👇 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340 جلوه های ویژه جالب و خیلی بامزه😍 تدوین های خیلی عجیب و جالب👏😉
ماجرای تذکر رهبر انقلاب به سید جواد هاشمی به‌خاطر یک نقش کوتاه منفی برنامه کودک در بهشت زهرا http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340 من هیچ وقت وارد کانال سلبریتی ها نمیشدم چون فکر میکردم غیر اخلاقیه اما یک بار برای دنبال کردن یک داستان مذهبی وارد این کانال شما شدم .... و خیلی لذت بردم و پشیمون شدم چرا زودتر جوین ندادم این کانال ،چون واقعا کانالتون مفید و اثر گذاره من خیلی روشن شدم درباره بازیگران و سینما و خیلی چیزای انقلابی ..کانال سلبریتی که اخلاقی و انقلابیه خدا خیرتون بده بزرگوار
❇️مردی نزد پیامبر(ص) آمده و گفت: در پنهان به گناهانی چهارگانه مبتلا هستم؛ زنا، شرابخواری، سرقت و دروغ. هر کدام را تو بگویی به خاطرت ترک می‌کنم. پیامبر (ص) فرمود: دروغ را ترک کن. مرد رفت و هنگامی که قصد زنا کرد با خود گفت: اگر پیامبر (ص) از گناه من پرسید، باید انکار کنم و این نقض عهد من است (یعنی دروغ گفته‌ام) و اگر اقرار به گناه کنم، حدّ بر من جاری می شود. دوباره نیّت دزدی کرد و همین اندیشه را نمود و درباره کارهای دیگر نیز به همین نتیجه رسید. به نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: یا رسول‌الله! تو همه راه‌ها را بر من بستی، من همه را ترک نمودم. 📚میزان الحکمه، ج۸، ص۳۴۴ 🔸در چنین موقعیتی حساس است که بینش دینی ما دستور می‌دهد دروغ شوخی و جدی، هر دو باید ترک شود. و دروغ‌های کوچک نیز همچنین. 📚مضمون روایت، ج ۸، @hamsaranekhoob 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
همسران خوب.mp3
5.82M
💓 اونایی که دلتنگ پیاده روی سیدالشهداء علیه السلام هستند این صوت، حال خیلی خوبی بهشون میده و خاطراتشون رو زنده میکنه... 😔 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
52.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایت رهبر معظم انقلاب از یک داستان عاشقانه یک کتابی تازه خوانده‌ام که خیلی برای من جالب بود. دختر و پسر جوان متولّدین دهه‌ی ۷۰، می‌نشینند برای اینکه در جشن عروسی‌شان گناه انجام نگیرد، نذر می کنند سه روز روزه بگیرند! به ‌نظر من این را باید ثبت کرد .اینها مال قضایای صد سال پیش و دویست سال پیش نیست، مال سال ۹۴ و ۹۵ و مال همین سالها است. روایتی است عاشقانه از زندگی یک شهید مدافع حرم که پاییز سال ۸۹ به کربلا رفت، پاییز سال ۹۱ عقد کرد، پاییز سال ۹۲ ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال ۹۴ در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) به شهادت رسید! ‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
سلام در مورد توسل به شهدا من دوتا خاطره دارم. حدود ۲۴سال پیش در دوران دانشجویی با دوستم تصمیم گرفتیم به زیارت شهدا در بهشت رضای مشهد برویم. روز ۵شتبه بعداز ظهر بود. ان زمان از نزدیک حرم اتوبوس شرکت واحد به سمت بهشت رضا می رفت. اولین اتوبوس رسید .ملت هجوم آوردند و سوار شدند.دوستم گفت :برویم. گفتم صبر کن. ما حق نداریم با هجوم باعث حق الناس شویم. بعد از نیم ساعت دومین اتوبوس رسید و باز هم ما سوار نشدیم. بالاخره با سومین اتوبوس به بهشت رضا رفتم و با آرامش به زیارت مزار شهدا رفتیم .یک آن به خودمان آمدیم و دیدیم ای وای، آفتاب در حال غروب کردن هست و باید برگردیم. در محل ایستگاه واحد یک صف چند کیلومتری مسافر بود. ان زمان ساعت ۹درب خوابگاه را می بستند. اگر قرار بود که صبر کنیم تا با اتوبوس به حرم برویم و از آنجا تا خوابگاه،حتما درب ها بسته می شد . هر دومون نگران به هم نگاه کردیم و گفتیم حالا چکار کنیم؟. حدود بیست و چند سال پیش نه اسنپ وجود داشت و نه تاکسی به راحتی گیر می آمدو نه ما به عنوان دوتا دختر جوان، از خارج از شهر جرات سوار شدن به ماشینهای شخصی را داشتیم. خلاصه خیلی دل نگران بودیم. به دوستم گفتم ما برای دیدن شهدا آمده ایم و از خودشان بخواهیم کارمان را درست کنند. همین کار را کردیم. یکباره سرویس اتوبوس دانشگاه را دیدیم. راننده سرویس را شناختیم و از او پرسیدیم شما اینجا چکار می کنید؟ او گفت که امروز روز تعطیل من بوده و اعضای یک خاندان را برای مراسم هفتم به بهشت رضا آورده ام. به او گفتیم :"ما می خواهیم به خوابگاه برویم." گفت اجازه بدهید با صاحب مراسم صحبت کنم.و بعد هم گفتسوار اتوبوس شوید‌.مسیر من از کنار پردیس خوابگاه می گذرد. ما پشت صندلی راننده نشستیم و سرخوش با یکی یکی اعضای خاندان سلام و علیک کردیم. اتوبوس از جاده کنار گذر مشهد به سمت بلوار وکیل آباد رفت و ما جلوی خوابگاه پیاده شدیم.آن زمان مثل الان ترافیکی وجود نداشت. نشان به آن نشان که نزدیک غروب ما ،نگران در بهشت رضا بودیم و از شهدا مدد خواستیم و اذان مغرب جلوی درب پردیس پیاده شدیم. خاطره دومی برمی گردد به چندروز پیش. مدتی بود دنبال پرستار برای کودکم بودم. چندین نفر آزمایشی آمده بودند اما از کار هیچ کدام راضی نبودم. دیگر مستأصل شده بودم. نه می توانستم سر کارم نروم و نه امکان تنها گذاشتن بچه ها بود. چند وقت پیش برای مراسم تدفین یکی از آشنایان به بهشت رضا رفتیم. ناگهان خاطره بیست و چندسال پیش به یادم آمد. آنجا رو کردم به شهدا و گفتم:" من می دانم شما روح های بزرگی دارید. لطفا یک پرستار بچه خوب و با ایمان برایم پیدا کنید." باور کنید که یک ساعت از این حرفم نگذشت که با تلفنم تماس گرفته شد و خانمی درخواست کار داد.الان هم حدود بیست روز هست که برایم کار می کند و من خیلی راضی هستم. 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
واسه یادگرفتن اعداد چهار رقمی 😐 بچشون انتگرال یاد بگیره شتر سر میبرن😂 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش آنلاین داره به جاهای باریک میکشه😂😂 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای جونممم فقط ادای بهبود پایتخت😍😄 اخبار داغ سلبریتی ها ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ @BaSELEBRTY ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌
📛گناهش با من؛ 🔹دیدید بعضی ها با اطمینانِ خاطر میگن: "فلان کار رو بکن، اگه گناه داشت، گناهش با من". قرآن کریم می‌فرماید: ❌ این آدمها دروغگو هستند "إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ" ❌ با طناب پوسیده ی اینها تو چاه نروید. ❌ هر کس مسئولِ گناهانِ خودش هست. 📖 وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَ لْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَ مَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِّن شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (عنکبوت/12) 👈 کافران به مؤمنان گفتند: «شما از راه ما پیروی کنید، و اگر گناهی دارد، ما گناهانتان را بر عهده خواهیم گرفت». آنان هرگز چیزی از گناهانِ اینها را بر دوش نخواهند گرفت. آنان به یقین دروغگو هستند! 👈 البته، در آیه بعدی می‌فرماید: حواستون به این نکته هم باشه: ❌درسته که کسی بار گناهِ دیگران رو به دوش نمی کشه، امّا اگر شما کسی رو منحرف کردید، اغفال کردید، و به گناه کشیدید، شما هم در گناهِ او شریک هستید. 📖 وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقٰالَهُمْ وَ أَثْقٰالاً مَعَ أَثْقٰالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ عَمّٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ (عنکبوت/13) 👈 بی شک آنها، هم بارِ سنگینِ گناهان خودشان، و هم بارهای سنگین دیگر را، با بار خود بر دوش خواهند کشید. 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
✨﷽✨ ✅سهم امام علی از سفره بیت‌المال ✍امیر المؤمنین امام علی علیه‌السلام در مسجد در حال عبادت بودند که وقت افطار شد. امام علی سفره خود را باز کردند و به پیرمرد غریبی که نزدیک ایشان بود تعارف کردند. اما پیرمرد غریب، نتوانست از غذای خشک و ساده امام عل چیزی بخورد. پس غذایی که به او تعارف شده بود را در پارچه‌ای گذاشت و از مسجد بیرون رفت؛ پیرمرد غریب، کوچه به کوچه می‌گشت تا به خانه‌ای برسد که غذای خوبی داشته باشد و خود را سیر کند. تا این که به خانه امام حسن علیه‌السلام رسید‌. وارد منزل شد و از غذای آن‌ها خورد. وقتی سیر شد، غذای خشک آن پیرمرد را از پارچه درآورد و به امام حسن علیه‌السلام نشان داد و گفت: در مسجد، پیرمرد غریبی را دیدم که از این عذای خشک می‌خورد. به من هم داد ولی اصلا از گلویم پایین نرفت. دلم به حالش سوخت. از غذای خود بدهید تا برای او نیز ببرم. امام حسن علیه‌السلام به گریه افتادند و فرمودند: آن پیرمرد، امیرالمومنین، امام علی علیه‌السلام، پدر ماست! 📚ینابیع الموده، صفحه ۱۷۴ @hamsaranekhoob 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
✨﷽✨ 💠نجس‌ترین چیزها💠 ✍گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می‌آید که نجس‌ترین چیزها در دنیای خاکی چیست؟! برای همین کار وزیرش را مأمور می‌کند که برود و این نجس‌ترین نجس‌ها را پیدا کند. پادشاه می‌گوید تمام تاج و تخت خود را به کسی که جواب را بداند می‌بخشد. وزیر هم عازم سفر می‌شود و پس از یک سال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که نجس‌ترین چیز مدفوع آدمیزاد اشرف است. عازم دیار خود می‌شود، در نزدیکی‌های شهر چوپانی را می‌بیند و به خود می گوید از او هم سؤال کند شاید جواب تازه‌ای داشت. بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید: «من جواب را می دانم اما یک شرط دارد.»وزیر نشنیده شرط را می‌پذیرد. چوپان هم می گوید: «تو باید مدفوع خودت را بخوری.» وزیر آنچنان عصبانی می‌شود که می‌خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید:«تو می‌توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده‌ای غلط است. تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده‌ای نشنیدی من را بکش.» خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می‌کند و آن کار را انجام می‌دهد.سپس چوپان به او می گوید: کثیف‌ترین و نجس‌ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می‌کردی نجس‌ترین است بخوری! 📚مجموعه شهر حکایات 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak