فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره مهران مدیری از دوران مستاجریاش! 😂
-
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
💎💎💎
💎💎
💎
#خاطرات_جبهه
خُر و پُف شهید!😳😂
صحبت از شهادت و جدایی بود و اینکه بعضی جنازهها زیر آتش 🔥 میمانند و یا به نحوی شهید میشوند که قابل شناسایی نیستند. هر کس از خود نشانهای میداد تا شناسایی جنازه ممکن باشد. یکی میگفت: «دست راست من این انگشتری است.» 💍
دیگری میگفت: «من تسبیحم را دور گردنم میاندازم.» 📿
نشانهای که یکی از بچهها داد برای ما بسیار جالب بود. او میگفت: «من در خواب خُر و پُف میکنم، پس اگر شهیدی را دیدید که خُر و پُف میکند، شک نکنید که خودم هست.»😆
✨🌼
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
پیتزا خورا کجای مجلس نشستید؟😁
نظر بدید پیتزا خودم پز چطوره؟🙈
پولت نمیرسه تو این روزا پیتزا بخری ؟
میخوای پیتزا درست کنی اما بلد نیستی
یا خوب نمیشه؟
بیا با یک تیکه نون هم پیتزا تو ماهی تابه بهت آموزش میده😋😋👇
👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/192544789Ca024ccbaef
انواع پیتزا ماهی تابه ای😉
پیتزا نون تست😋
پیتزا با خمیر نون بربری😁
خاطره بازی😂
اوایل عقدمون و دوران دانشجویی وضع مالی خیلی بدی داشتم طوری که عضو کمیته امداد بودم...برای کارای ثبت نام کمیته رفته بودم،بعد گفتن برا ثبت نام باید پنج هزار تومن کارت بکشید که رسیدش رو منگنه کنن به برگه🤥
منم پنج شش تا کارت دراوردم میکشیدم هیچکدوم پنج هزار تومن توش نبود😂
حالا ملتم پشت سرم صف کشیده بودن همه با لب خندون نگام میکردن(لابد پیش خودشون میگفتن این چقد بدبخته دگ)
بعد مسئولش بهم گفت کارتو ول کن اگ پول نقد داری بده
شوهر منم یه پنج تومنی میده بهش😂
میگفت برگه ی من تنها برگه ای بود ک روش یه پنج تومنی منگنه کرده بودند😂😂😂
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
🔰خطبهی عقدمان را امام خمینی خواندند
همسر شهید حسن طهرانی مقدم :
🔹۴ یا ۵ ماه دوران نامزدی محرم بودیم و حاج حسن این مدت را جبهه بودند و فقط تلفن تنها راه ارتباط و با خبر بودن از احوالات همسرم بود آن هم به سختی انجام می شد. بعد به تهران آمدند تا مراسم عقد انجام شود. البته خواندن خطبه عقدمان هم ماجرایی دارد. قرار بود حضرت امام (ره) خطبه عقد را جاری کنند اما من دیر رسیدم و شهید محلاتی وکیل من شدند
🔺آقا داماد بعد از یکبار بدقولی بالاخره نامزدی گرفتند و بعد هم خدمت امام (ره) خطبه عقد جاری شد.
🌷انتشار به مناسبت سالروز شهادت حسن طهرانی مقدم
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
♨️خاطره طنز جبهه و شهدا😉:
😅پس کو این امام جماعت؟😂
📢همه بهردیف نشسته بودند تو صف نماز جماعت. آقای صفری گفت: پس کو این شیخ مهدی؟ اکبر کاراته گفت: داشت شنا میکرد. آقای صفری گفت: شنا؟ و بعد با اکبر کاراته و من اومد، رفتيم تا شیخ مهدی رو بیاریم. شیخ مهدی انگار نه انگار وقت نمازه، وسط کانال آب برای خودش شنا میکرد😄. آقای صفری را که دید، از آب دوید بیرون. زود لباسشو پوشید و دوید طرف سنگر. آقای صفری گفت: خجالت بکش شیخ مهدی! ☺️
شیخ مهدی دوید، ایستاد جلوي بچهها تا دو رکعت نماز مستحبی بخونه. اکبر کاراته نگاهش میکرد. رفت به رکوع؛ که ديدند خیسی شورتش زده به شلوارش😂. اکبر کاراته بلند گفت: بچهها نماز نخونید. نمازتون باطله!😅 حاج عباسعلی گفت: چرا اکبر؟ اکبر کاراته گفت: مگه نمیبینید؟ شیخ مهدی جیش کرده😝!
صدای خنده سنگرو پر کرد.😆 شیخ مهدی نتونست خودشو کنترل کنه. خندید و خندید و بعد نشست. اکبر کاراته گفت: حالا امام جماعت خوب میخواید، من. برم جلو؟😊 طاهری گفت: نه بابا، این که شیخمون بود این بود، وای به حال تو!😂
مجموعه کتب اکبرکاراته
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
خاطره بازی😂
من یه کلاس هنری ثبت نام کرده بودم
اونجا اینطوری بود که همه دور یه میز مینشستن و مربی آموزش میداد
تا اینجا داشته باشید☺️😄
من همیشه عادتمه که روی صندلی میز تحریرم که چرخداره میشینم ،قشنگ مث گهواره پشت صندلی رو عقب جلو میکنم😅
فکر کنم گرفتین چی شد😂
کف آموزشگاه سرامیک ،صندلی چهارپایه فرفورژه 😳 منم که طبق عادت🙅♀
نگم براتون که چه وضعی بود
فقط بقیه دیدن که یهو یکی کم شد😆
حرکت من همانا و لغزیدن پایه صندلی همان...
همون جلسه ی اول همه چیمو ریختم رو دایره
بدتر از اون این بود که بعد از اینکه به زور خودمو کشوندم رومیز ، سریع گفتم : تو رو خدا ببخشید😳☹️
این حرکت من استارت انفجار کلاس بود😂
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
#عاشقانه_شهدا 💝♥️
ناهارو خونه ی پدرش بودیم . همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول خوردن غذا ،🙂
رفتم تا از آشپزخانه چیزی برای سفره بیارم ، چند دقیقه طول کشید ،
برکشتم دیدم همه نصف غذاشونو خوردن !😕
ولی آقا مهدی دست به غذاش نزده تا من بیام " باهم شروع کنیم 💑💝❤♥️😊
همسر شهید مهدی زین الدین 💓😊
#مذهبیا_عاشقترند
#عشق_واقعی❤️
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلاس آنلاین فقط همین😂😂
خیلی خوب بود😁
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
♨️خاطره طنز جبهه😂:
👈سوپرطلا
📢اکبر کاراته از تو خرابههای آبادان یه الاغ پیدا کرده بود؛ اسمش رو هم گذاشته بود: «سوپرطلا»! الاغ همیشهی خدا مریض بود و آب بینیش چند سانت آویزون. یه روز که اکبر کاراته برای بچهها سطلسطل شربت میبرد، الاغه سرشو کرده بود توی سطل شربت و نصف شربتا رو خورده بود. حالا اکبر کاراته هی شربتا رو لیوان میکرد و میداد بچهها و میگفت: بخورید که شفاست. کمکم بچهها به اکبر کاراته شک کردند و فهمیدند که الاغِ اکبر کاراته سرشو کرده داخل سطل شربت و نصفشو خورده😜. همه به آب آویزون شدهی بینی الاغ نگاه کردند و عق زدند.😝 دست و پای اکبر کاراته رو گرفتند و انداختندش توی رودخونهی بهمنشیر. اکبر کاراته که داشت خفه میشد، داد میزد و میگفت: ای الاغ خر! اگه مُردم، اگه خفه شدم توی اون دنیا جلوتو میگیرم؛ حالا میبینی!😂 او جیغوداد میکرد و بچهها از خنده ریسه رفته بودند.😉😂😂
سوپرطلا
مجموعه کتب اکبرکاراته
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
تخم مرغ عتیقه
دیشب تخم مرغ خریدن
تاریخ انقضاش مال۲۱سال پیشه😂
#ارسالی از همراهان عزیزمون🌸
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیچاره یه نیم کیلو کم شد تا رفت به بستنی برسه😄
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
➖آقا موافقین امشب یه طنز تقدیمتون بکنیم؟
این خاطره رو بخونید حالشو ببرید
#طنز_جبهه ☺️👇🏻
🕊 ماجرای جالب شوخی شهید ابراهیم هادی با دوست خود😊
برای مراسم ختم شهید شهبازی راهی یکی از شهرهای مرزی شدیم. طبق روال و سنت مردم آنجا، مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار میشد. ظهر هم برای میهمانان آفتابه و لگن میآوردند! با شستن دستهای آنان، مراسم با صرف ناهار تمام میشد.☝️
در مجلس ختم که وارد شدم جواد بالای مجلس نشسته بود و ابراهیم کنار او بود. من هم آمدم و کنار ابراهیم نشستم. ابراهیم و جواد دوستانی بسیار صمیمی و مثل دو برادر برای هم بودند. شوخیهای آنها هم در نوع خود جالب بود😄. در پایان مجلس دو نفر از صاحبان عزا، ظرف آب و لگن آوردند. اولین کسی هم که به سراغش رفتند، جواد بود.
ابراهیم در گوش جواد، که چیزی از این مراسم نمیدانست، حرفی زد! جواد با تعجب و بلند پرسید: جدی میگی؟!😳
ابراهیم هم آرام گفت: یواش، هیچی نگو!
بعد ابراهیم به طرف من برگشت. خیلی شدید و بدون صدا میخندید.گفتم: چی شده ابرام؟! زشته، نخند!🙁
رو به من گفت: به جواد گفتم، آفتابه رو که آوردند، سرت رو قشنگ بشور!! چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد.😃
جواد بعد از شستن دست، سرش را زیر آب گرفت و...
جواد در حالی که آب از سر و رویش میچکید با تعجب به اطراف نگاه میکرد. گفتم: چکار کردی جواد! مگه اینجا حمامه! بعد چفیهام را دادم که سرش را خشک کند!😂😂
#با_کاروان شهدا
@tanhamasirKordestan
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعور ربطی به ثروت نداره به روایت تصویر
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت سوزناکی از فرزند شهیدی که به حاج قاسم میگفت بابا!
فرزند شهید مدافع حرم حسین بواس؛ همون بچه ای که تو نماز به حاج قاسم گل میداد🌹
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتیجه قانون سوم نیوتن در اصل باید اینطور بشه🤓
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
بيهوده دلت گرفته
بيهوده!
تا بوده جهان،
جهان همين بوده!
بايد بروی به ديدنش؛ بايد...
باری به هزار سال ابری هم
باران به اتاق تو نمیآيد!
#علیمحمد_مودب
*چامه
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نوستالژی
کمتر دهه شصتی و ماقبل آن را میتوان دید که تلاوتهای زیبای نوجوان مشهدی را به خاطر نداشته باشند.....
جواد فروغی
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
خاطره سوتی🤦♀😁
یکی از اقواممون تعریف میکرد که میخواسته تحقیق بنویسه میره کتابخونه🤓🧐📚
به کتابدار میگه کتاب "همان" رو میخوام😌کتابدار میگه نشنیدم تا حالا راجع به چه موضوعیه؟🤔
اینم میگه واااا کتاب خیلی معروفیه راجع به همه چی هست تو همه ی پاورقی ها بهش آدرس میدن چطور نشنیدین؟🤨
هرچی کتابداره میگه بابا اون ادرسه اسم کتاب که همان نیست ارجاع به کتاب قبلیه😟😆این میگه نهههه شما بلد نیستی داری میپیچونی بگو بلد نیستم الکی نگو نداریم😒😏
خلاصه شاکی میاد بیرون و چند وقت بعد تازه میفهمه همان یعنی چی😁
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
🌟السلام علیک یا صاحب زمان 🌟:
خاکریز خاطرات ۴۴
✍ طرحِ جالبِ یک شهید در خانه برای ترک گناه
#متن_خاطره :
💓یه صندوق درست کرد و گذاشت توی خونه. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت. مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد. عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه ، اون مبلغ رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه و رزمنده ها کنن. طرح خیلی جالبی بود ، باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناهها دور کنن؛ اگه هم موردی بود ، به هم تذکر میدادند
🌷خاطره ای از زندگی شهید علی اصغر کلاتهسیفری
📚منبع: کتاب وقت قنوت ، صفحه 145
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتظارشو نداشتم 😳😳😳
این مدلیش نوبره دیگه🤦♀🤦♀
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
کارگاه خویشتن داری_3.mp3
15.95M
#کارگاه_خویشتن_داری ۳
▫️باتقوا، اونی نیست که شیکپوش نیست،
اونی نیست که سفر نمیره،
اونی نیست ، که تفریح نمیره،
🪁بلکه اونیه که همه لذتها رو به استخدام خودش درمیاره، اونم درمسیری که به اخلاق خدا، شبیهترش میکنه.
@ostad_shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات و شیطنتهای استاد رائفی پور در مدرسه😆
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak