eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
67هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
23.5هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
سه_دقیقه_در_قیامت_34.mpeg
34.78M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه سی و چهارم * بیت‌المال را فقط در بودجه دولتی نبینیم * عدم حساسیت نسبت به اپیدمی گناه * رودربایستی‌هایی که ما را به جهنم می‌برد * مدیریت حسادت و حساسیت * به فکر ابدیت خودمان باشیم * شرح خطبه ۲۲۴ * مدیریت مبتنی بر معاد * امان از حیا نکردن از خدا * راه کنترل غضب * از خدا بخواهیم حقیقت را به ما بچشاند، حتی شده یک ثانیه * تنزل عذاب جهنم در دنیا ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
ایرانی ها هجوم بردن تو یوتیوب ناسا هی کامنت میذارن😄 آقا دیگه اسکرین شات برامون نفرستید میخوایم بریم بخوابیم😄 اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
یکی از رفقا میگفت: "قصد داشتم گفتم برم و از امام رضا(ع)… یه زن خوب بخوام...❗️ رفتم و درخواستمو به آقا گفتم... شب شد و جایی واسه خواب نداشتم...☹️ هر جای حرم که میخوابیدم... خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که...😢 "آقا بلند شو..." متوجه شدم کنار پنجره فولاد… یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت شفا بستن… کسی هم کاری به کارشون نداره. رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم و....... تاااا صبح راحت خوابیدم...❗️ صبح شد...پارچه رو وا کردم...☺️ پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم... چشتون روز بد نبینه…❗️ یهو یکی داد زد : "آی ملت…شفا گرررفت…😱 به ثانیه نکشید، ریختن سرم و...😭 نزدیک بود لباسامو پاره پوره کنن که… خادما به دادم رسیدن و بردنم مرکز ثبت شفا یافتگان…❗️ "مدارک پزشکیتو بده تا پزشکای ما؛ مریضی و ادعای شفا گرفتنتو تأیید کنن..." "آقا بیخیاااال😳…شفا کدومه…⁉️ خوابم میومد،جا واسه خواب نبود... رفتم خودمو بستم به پنجره فولاد و خوابیدم😴… همین" تاااا اینو گفتم… یه چک خوابوند درِ گوشم و گفت: "تا تو باشی دیگه با احساسات مردم بازی نکنی…"🤕 خیلی دلم شکست💔 رفتم دم پنجره فولاد و با بغض گفتم: "آقا؛دستت درد نکنه...دمت گرم💔 زن که بهمون ندادی هیچ… یه کشیده آب دار هم خوردیم. همینجور که داشتم نِق میزدم… یهو یکی زد رو شونم و گفت: "سلام پسرم❗️ "مجرّدی⁉️" گفتم آره؛ "من یه دختر دارم و دنبال یه دوماد خوب میگردم...☺️ اومدم حرم که یه دوماد خوب پیدا کنم؛ تو رو دیدم و به دلم افتاد بیام سراغت... خلاااااصهههه... تا اینکه شدیم دوماد این حاج آقا😁 بعد ازدواج با خانومم اومديم حرم... از آقا تشکر كردم و گفتم: "آقا،ما حاضریما...😂 یه سیلی دیگه بخوریم و یه زن خوب دیگه هم بهمون بدیا 😂😂😂 (به روایت آقای موسوی زاده) 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
باهوش‌ها جواب بدن! کدوم باید جا‌به‌جا بشه؟🤔 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
خیلی واسه آقایون تاثیرگذار بود!😂✋ ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انتشار نخستین‌بار | روایت جالب امروز رهبر انقلاب از کاپشن‌خارجی‌شان که با آن به کوه میرفتند! ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️رفاقت با مسئولین برا سرما خوردگی خوبه 😂😂😂😂 @pedarefetneh اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
،يه بار كه من در سنين طفوليت بودم يادمه براي خواهرم خواستگار اومد سيريش مادرم به محضه اينكه بهشون گفت شرمنده دخترم(يعني خواهرم)قصده ازدواج نداره و ميخواد ادامه تحصيل بده من تا آرنج دستم تو شيريني ترا بود و داشتم باخوردنش كيف ميكردم كه يهو مادره گفت پس همين دخترتون(يعني منو)جاش بدين☹️ جونم براتون بگه اينكه اين خانم چي راجع به ما و هدف از خواستگاريش كرد بماند و اينكه من همون لحظه با پشت دست خامه هاي دور لبمو پاك كردم بماند و رفتم تا صبح تو اناقم گريه كردم كه مگه من زاپاسه ماشينم كه اصل نبود فرعو اينكه اونا رو با گل و شيرينيشون شوت كرديم بيرون بماند😐موندم كه تا حالا كسي به اين شدت و ضايگي ضايع شده تو عمرش آيا😩😐😒حالا شما بگين🤔😐😁 😂 😅 ┄┅┅❅👧😂😍😂👶❅┅┅┄ @sotikodak
💠 مهم‌ترین عامل لذت نبردن از زندگی @Aminikhaah ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
🔹مصطفی اصلا دوست نداشت پسرش لوس باشد. مثلا در مورد غذا خوردن تأکید می‌کردند که بسم‌الله بگوید و به او می‌گفت هر کاری را که شروع می‌کنی بسم‌الله بگو. 🔹یک سری چیزها را به خود علیرضا می‌گفت مثلا می‌گفت سعی کن نترسی، هیچ‌وقت. وقتی با هم کشتی می‌گرفتند همیشه به علیرضا می‌گفت سعی کن نترسی و حمله کن. 🔹خیلی دوست داشت مراسم عزاداری‌ها و مسجد ببردش. خودش اگر نمی‌توانست می‌گفت با دیگران حتما برود. خیلی تاکید داشت شجاع بار بیاید. 🔺به نقل از همسر شهید @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ز همان زمان که "نامه" های بلند بالا شد "پیامک" "پیامک" شد "استیکر" از همان زمان که "چای کیسه ای" را به "چایی لاهیجان" دیر دم خودمان ترجیح دادیم! از وقتی "فست فود" جای ساعتها "قل قل قرمه سبزی" روی "اجاق گاز "مان را گرفت! از همان موقع که "همه فصل" همه "میوه" ای در اختیارمان بود و یک فصل "انتظار" نکشیدیم تا میوه ی "نوبرانه" مان برسد! همه چیز باید دم دستمان باشد حتی اگر فصلش نرسیده باشد! از وقتی هر چیز را "سریع" خواستیم! از وقتی هرچیز را "آسان" به دست آوردیم! و اگر آسان بدست نیامدنی بود "رهایش" کردیم "صبر" و "انتظار" برایمان کسالت آور و بی معنی شد! ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این داستان واقعی است🤦‍♂️ ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
از کوره در رفتن در باره ی کسانی که به طور غیر طبیعی و سریع خشمگین شده و با حالتی غیر عادی رفتار می کنند . وقتی کوره های آهنگری برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن روشن می شود، لازم است که درجه ی حرارت کم کم بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهنی که ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر و به بیرون کوره پرتاب می شود، یعنی " از کوره در می رود ". از این رو برای توصیف رفتار افرادی که ناگهانی و به سختی خشمگین شده و از کوره ی اعتدال خارج شده با از کوره در رفتن آهن ِ ناگهان گداخته شده تشابه دارد، از این اصطلاح آهنگری استفاده می شود . ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
💐 امام كاظم (عليه السلام) : ☘ در دنيا ، مانند كسى باش كه در خانه‌اى ساكن است كه مالک آن نيست و منتظر رفتن است. 📗 تحف العقول ، ص ۳۹۸ ــــ🌺 🌺ــــ اللهم_عجل_لولیک_الفرج ـــــــــــــــــــــــــــ ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
سلام خدمت استاد گرامی.. بنده دختری ۲۰ساله هستم و همسرم ۲۸ سالشونه ...و الان ۵ ماهه که عقدکردیم همسر بنده از لحاظ اخلاقی و رفتار ایده ال بنده هستن و من وختی میخاسم ایشونو انتخاب کنم دیدم که ایشون از خانواده ای موفق و تحصیل کرده هستن خود ایشون نسبت به خاستگارای قبلیم رفتار محترمانه، باادب و با شخصیت بودن و نسبت به جون های دیگه اهل نماز هستن واز لحاظ ظاهری معمولی هستن و من فقط ظاهر و نگاه نکردم چون معتقد بودم ظاهر ملاک یه زندگی مشترک نیست مهم اخلاقه... بنابراین وختی دیدم باهم شباهت اخلاقی داریم و ایشون درک بالایی دارن ایشونو انتخاب کردم .... تنها مسئله ای که اینجاست اینه که ایشون از لحاظ ظاهر ایده ال نیستن چهره معمولی دارن و من وختایی که از ایشون دور هستم و نمیتونم ببینمشون همش میاد تو ذهنم که همسرم چهره زیبایی ندارن و من بشدت اذیت میشم ولی وختی میان پیشم شاید چن دیقه اول همون حس (که چهره ایده الی ندارن )و داشه باشم ولی بعد چن ساعت بهش عادت میکنم و حالم باهاش خوبه استاد من معتقد بودم قیافه همه چیز نیست ولی الان تمام ذهنم فقط درگیر ظاهر همسرم شده و حتی مواقعی که کنارمه شاید دلم میخاد بیشتر پیشم بمونه وعادت میکنم وافسوس میخورم که چقدر فکر منفی داشم ولی کافیه ازش دوربشم و یا همسرم سرکارباشن متاسفانه قیافه و چهره ایشونو با ادمای اطرافم مقایسه میکنم استاد لطفا کمکم کنین من اون ویسی که گفته بودین اگه دیدین ظاهر در جلسه اول و دوم خاستگاری معمولی شد ادامه بدین و گوش دادم و همون کارو کردم و دیدم که برام معمولی شدن ولی بعد ازدواج تموم ذهنم افکار منفی میچینه😑میخام بهم بگین که ظاهر عادی میشه ولی مغز کوچیک من نمیفهمه😭😞😔 🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک فیلم یک پندقرآنی؛ چطور عاشق خدا شویم؟ . مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَيۡنِ فِي جَوۡفِهِۦۚ . . . ۞ . خداوند براى هيچ كس دو دل در درونش نيافريده؛ . . . . آیه 4 اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
خاطره مراسم ختم🤦‍♀☺️ یکی از فامیل های دورمون به رحمت خدا رفت. ماهم برا مجلس ختم رفتیم خونشون بیچاره دختراش خیییلی بی تابی میکردن و از خاطرات پدرشون در حین عزاداری میگفتن. روز سوم مراسم بود و خونه مرحوم پر از مهمون بود. یکی از دخترا که خیلی گریه میکرد مدام جیغ میزد و میگفت بااااااباااا باااا باااا حالا دیگه کی این مگسا را بکشه😂😂😂😂 مگس کشا دستش گرفته بودا میزد زمینا میگفت دیگه کی این مگس کشو دستش بگیره مگسامونا بکشه😂😂 (آخه مرحوم دشمن سر سخته مگسا بود و همیشه مگس کش به دست بود و هیچ مگسی از دستش درامان نبود)🤣🤣 ول کنم نبودا، مدام تکرار میکرد. اولش همه نگاه میکردن ببینن این چی میگه. وقتی همه یادشون به این خاطره از مرحوم اومد همه جای گریه زیر چادراشون میخندیدن😅🤣🤣 خواهر مرحوم وقتی دید مجلس ختم به مجلس شادی داره تبدیل میشه ،بلندشد و سریع رفت مگس کشا ازش گرفت. گفت عمه عزیییزم بابات خاطرات دیگه ای هم داشت،یکمم از اونا بگو. مگس کشو ول کن دیگه😂😂😂 خدا بیامرزتش ولی خیییلی مجلس ختم باحالی داشت. ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
💞"داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون" "گوهر شاد" یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. "او می خواست در کنار "حرم امام رضا (ع)" مسجدى بنا کند." به همه کارگران و معماران اعلام کرد؛ دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى "شرطش" این است که؛ فقط با "وضو" کار کنید و در حال کار با یکدیگر "مجادله و بد زبانى" نکنید و با "احترام" رفتار کنید. "اخلاق اسلامى" را رعایت و "خدا" را یاد کنید. او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد می‌آوردند، علاوه بر دستور قبلى گفت؛ سر راه حیوانات "آب و علوفه" قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که "تشنه و گرسنه" بودند آب و علف بخورند. بر آنها "بار سنگین" نزنید و آنها را "اذیت" نکنید. من "مزد شما را دو برابر مى دهم." گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به "مسجد" میرفت. روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى "چهره" او را دید. جوان بیچاره دل از کف داد و "عشق گوهرشاد" صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به "مرگ" نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را "جویا شد." به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به "عیادت" او رفت. چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید "تصمیم گرفت" جریان را به گوش "ملکه گوهرشاد" برساند و گفت؛ اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر "عکس العمل" گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با "خوشرویى" گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از "ناراحتى یک بنده خدا" "جلوگیرى" کنیم؟ و به مادرش گفت؛ برو به پسرت بگو من براى "ازدواج" با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد. یکى اینکه "مهر" من "چهل روز اعتکاف" توست در این مسجد تازه ساز. اگر "قبول" دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط "نماز و عبادت خدا" را به جاى آور. و "شرط دیگر" این است که بعد از آماده شدن تو من باید از شوهرم "طلاق بگیرم." "حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن." جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این "مژده" درمان شد و گفت؛ چهل روز که چیزى نیست اگر "چهل سال" هم بگویى حاضرم. جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به "امید" اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و "وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد" باشد. "روز چهلم" گوهر شاد "قاصدى" فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد. قاصد به جوان گفت؛ فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه "منتظر" است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد. جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به "نماز" پرداخته و حالا پس از چهل روز "حلاوت" نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد: به گوهر شاد خانم بگویید؛ "اولا "از شما ممنونم و "دوم" اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت؛ منظورت چیست؟! "مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى؟!" جوان گفت؛ آنوقت که "عشق گوهرشاد" من را "بیمار و بى تاب" کرد هنوز با "معشوق حقیقى" آشنا نشده بودم، ولى اکنون "دلم به "عشق خدا" مى طپد "و جز او" معشوقى" نمى خواهم. من با خدا "مانوس" شدم و فقط با او "آرام" میگیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند "آشنا" کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم. و آن جوان شد "اولین پیش نماز" "مسجد گوهر شاد" و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک "فقیه کامل" و او کسی نیست جز؛ "آیت اله شیخ محمد صادق همدانی." گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد "مشهد" است. ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نوه یک میلیون پوندی!!! 🔻 حجت الاسلام والمسلمین مهدی ماندگاری ═ ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
🌄 هر جا کم آوردی حوصله نداشتی پول نداشتی ، کار نداشتی باطریت تموم شد !!! تسبیح رو بردار صد بار بگو استغفرالله ربی و اتوب الیه آروم میشی... :) ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak