eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
63.3هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
22.4هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت فاتحه برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی که شیخ حسین انصاریان سه تُن مشروب و هزار و صد خانه فساد خرید! ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
🔆 🔸زن سالخورده‌ای می‌گوید: سه تا پسر دارم که همه آنها ازدواج کرده‌اند. روزی به دیدن پسر بزرگتر رفتم و قصدم این بود که شب نزد او بمانم؛ صبح از همسرش (عروسم) خواستم برایم آب وضو بیاورد. وضو ساخته و نماز خواندم و آب باقیمانده را بر بستری که شب بر آن خوابیده بودم ریختم؛ هنگامیکه عروسم چایی آورد به او گفتم: دخترم! این وضع بزرگسالان است. دیشب بر فراشم ادرار کردم. 🔸او برافروخته شد و کلمات بسیار زشتی را نثار من کرد و دستورم داد تا آنجا را شسته و سپس خشک کنم. 🔸با تظاهر خشمم را فرو بردم و بستر را شسته و خشک کردم. 🔹شب بعد به خانه پسر دوم رفتم و عین همان کار را تکرار کردم. واکنش عروس دوم نیز مشابه واکنش عروس اول بود. وقتی با شوهرش در مورد برخورد زنش حرف زدم عکس‌العملی از خود نشان نداد. 🔸سرانجام نوبت به پسر کوچکتر رسید و همان کاری را که در خانه دو برادرش انجام داده بودم اینجا نیز انجام دادم. صبحگاه وقتی که عروسم چایی آورد گفتم: دخترم! متاسفانه دیشب بر فراشم ادرار کردم. او گفت: مادرجان هیچ اشکالی ندارد. همه افراد مسن این وضعیت را دارند؛ ما هم در سن خردسالی بر لباس و بدن شما ادرار می‌کردیم. سپس برخاست و آنجا را شست و خشک کرد. 🔸آنگاه من به عروسم گفتم: دخترم! من دوستی دارم که مقداری پول به من داده تا برایش النگو و جواهرات بخرم اما من سایز دستش را نمی‌دانم ولی سایز دست او اندازه سایز دست توست بنابراین سایز خودت را بده تا برایش بخرم. 🔸سپس پیرزن ثروتمند به بازار رفت و با همه پولش طلا و زیورآلات خرید. 🔺روزی هر سه فرزند را به همراه همسرانشان به خانه‌اش دعوت کرد. طلاها را درآورد و به آنها گفت: در آن شب‌ها بر فراش آب ریخته‌ام و اصلا ادراری در کار نبوده است. طلاها را در دست عروس کوچکترش گذاشت و گفت: این همان دختری است که من به زودی نزد او پناه می‌برم و باقیمانده عمرم را در کنارش خواهم گذراند. 🔸در این لحظه پسرهای اول و دوم سرگیجه شدند و از رفتار خود پشیمان شدند. 🔹مادر به آنها گفت: نتیجه عملتان را خواهید دید و قطعا فرزندان شما نیز با شما چنین رفتار خواهند کرد ولی برادر کوچکتر شما محفوظ خواهد ماند و با خوشحالی پروردگارش را ملاقات خواهد کرد؛ و این همان چیزیست که زنانتان شما را از آن محروم کردند زیرا شما به آنان آموزش نداده‌اید که مادر چه گوهر ارزشمندیست. ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
سلیمانی چگونه سلیمانی شد... قسمت یازدهم صدای گلوله از پشت تلفن می‌آمد. گفت: شنیدم در تهران برف سنگینی باریده، آهوها این طور مواقع برای پیدا کردن غذا می‌آیند پایین، فوری مقداری علوفه تهیه کن و بگذار اطراف پادگان که از گرسنگی تلف نشوند. بعد از ظهر دوباره تماس گرفت که نتیجه را بپرسد گفتم: دستور انجام شد؛ حالا چرا وسط جنگ با داعش پیگیر غذای آهوها هستید؟ گفت: به شدت به دعای خیرشون اعتقاد دارم. ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
وقتی خانومت میگه عزیزم پنج دقیقه این بچه رو بگیره من برم تو این مغازه خرید کنم بیام😅😅 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
دختر بچه سه تا دست داره😰 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
✍ تقوا یعنی این... زیر سایۀ درخت مشغولِ بازی بودیم .یکی از بچه ها چشمش خورد به سیبِ سرخی که تویِ جویِ آب افتاده بود. دست کرد سیب رو برداشت و اومد بینِ بچه‌ها تقسیم کرد. اما مسعود سهمش رو نگرفت و گفت: چون نمی‌دونم صاحبش راضی هست یا نه ، نمی خورم... 🌷خاطره ای از نوجوانیِ شهید مسعود کریمی مجد 📚منبع: کتاب زنگ عبور ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
تعدادی استاد دانشگاه رو دعوت کردن به فرودگاه و اونا رو توی یک هواپیما نشوندن و وقتی درهای هواپیما رو بستن از بلندگو بهشون اعلام کردن که: این هواپیما ساخت دانشجوهای شما ست ..! وقتی اساتید این خبرو شنیدن همه از دم اقدام به فرار کردن! همه رفتن به سمت در خروجی جز یه استاد که خیلی ریلکس نشسته بود ..! پرسیدن : چرا نشستی؟ نگو که نمی ترسی!! استاد با خونسردی گفت : اگه این هواپیما ساخت دانشجوهای من باشه عمرا اگه روشن بشه 😂😂 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال ۱۴۰۰ به سوی ظهور زمین در سراشیبی ظهور افتاده... . و ما بسرعت به لحظه ی باشکوه ، نزدیک میشیم. . دیگه زمانی برای یار شدن نمانده... ۱۴۰۰ ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ شعر 🌙 دوش طنز بازار بورس پر شده از آدم جان می‌دهد براش بتدبیری تا سبزتر از این نشود هرگز آرامش و قرار نگیگیری شاخص پر است از هیجان اما باید هلش دهیم به آرامی در رفته است این یکی از دستم در هشت سال رونق برجامی شاخص سپس سقوط کند تا کف ما هم در این مسیر سرازیریم دیدی کره چقدر فراوان است؟ از بس ز هرچه شد کره می‌گیریم تاریخ ایستاده همین طوری مات است از این گشایش تاریخی حک می‌کنند‌ کار مرا با سیخ بر روی سنگ‌ها به خط میخی ✍ امین شفیعی 🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻 طنزیم| @tanzym_ir
هدایت شده از 
تبلیغات مومنانه 👇 http://eitaa.com/joinchat/4161601553C24a9ad89ab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷سلام ای صبح لبریز از ترانه 🍃سلام ای مهرزاد جاودانه 🌷بخوان تصنیف بیداری برآیم 🍃تویی رمز نشاط هر کرانه 🌷ســــلام 🍃صبحتون پر شور و نشاط 🌷روزتون پر از شادی ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ ✨ قصابی بود که هنگام کار با ساتور دستش را بریده بود و خون زیادی از زخمش می چکید. همسایه ها جمع شدند و او را نزد حکیم باشی که دکتر شهرشان بود، بردند. حکیم بعد از ضد عفونی زخم می خواست آن را ببندد که متوجه شد لای زخم قصاب استخوان کوچکی مانده است. می خواست آن را بیرون بکشد، اما پشیمان شد و با همان حالت زخم دست قصاب را بست و به او گفت : زخمت خیلی عمیق است و باید یک روز در میان نزد من بیایی تا زخمت را پانسمان کنم. از آن روز به بعد کار قصاب درآمد . هر روز مقداری گوشت با خود می برد و با مبلغی به حکیم باشی می داد و حکیم هم همان کار همیشگی را می کرد، اما زخم قصاب خوب نشد که نشد. مدتی به همین منوال گذشت تا این که روزی حکیم برای مداوای بیماری از شهر خارج شد و چند روزی به سفر رفت و از آنجایی که پسرش طبابت را از او یاد گرفته بود، به جای او بیماران را مداوا می کرد . آن روز هم طبق معمول همیشه قصاب نزد حکیم رفت و حکیم باشی دست او را مداوا کرد و پس از ضد عفونی می خواست پانسمان کند که متوجه استخوان لای زخم شد و آن را بیرون کشید و زخم را بست و به قصاب گفت : به زودی زخمت بهبود پیدا می کند. دو روز بعد قصاب خوشحال نزد پسر حکیم آمد و به او گفت: تو بهتر از پدرت مداوا می کنی. زخم من امروز خیلی بهتر است. پسر حکیم هم بار دیگر زخم را ضدعفونی کرد و بست و به قصاب گفت: از فردا نیازی نیست که نزد من بیایی. چند روزی گذشت و حکیم از سفر برگشت. وقتی همسرش سفره را پهن کرد متوجه شد که غذایش گوشت ندارد و فقط بادمجان و کدو در آن است. با تعجب گفت: این غذا چرا گوشت ندارد؟ همسرش گفت: تو که رفتی پسرمان هم گوشتی نخریده. حکیم با تعجب از پسر سوال کرد : مگر قصاب نزد تو نیامد؟ پسر حکیم با خوشحالی گفت: چرا پدر آمد و من زخمش را بستم و استخوانی را که لای آن مانده بود، بیرون کشیدم. مطمئن باشید کارم را خوب انجام داده‌ام. حکیم آهی کشید و روی دستش زد و گفت : از قدیم گفته بودند: نکرده کار، نبر به کار. پس بگو، از امشب غذای ما گوشت ندارد. من خودم استخوان را لای زخم گذاشته بودم تا قصاب هر روز نزد من امده و مقداری گوشت برایمان بیاورد. از آن روز به بعد درباره کسی که جلوی پیشرفت کارها را بگیرد یا دائم اشکال تراشی کند، می گویند: استخوان لای زخم می گذارد… امثال و حکم – دهخدا 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جنسش کاغذ بود هیچیش نشد😄 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
هدایت شده از 
🌐مسابقه بزرگ 💠💠💠 منتظران ظهور💠💠💠 🎁همراه با بیش از ۸۰ جایزه ارزنده به ارزش ۵۸ میلیون ریال 🌀در بخش های خانوادگی و عمومی و نقاشی ⏰زمان: ۲۱ اسفند تا ۹ فروردین https://eitaa.com/joinchat/2645360643C4fe1428e20
💢 ببخشيد، یک سكه دوزاری داريد؟ میخواهم به گذشته ها، زنگ بزنم! به آن روزهاي دور... به دل های بزرگ، به محل كار پدرم، به جوانی مادرم، به کوچه هاى كودكى، به هم بازيهاى بچگى. میخواهم زنگ بزنم به دوچرخۀ خسته ام، به مسیر مدرسه ام که خنده های مرا فراموش کرده، به نیمکت های پر از یادگاری، به زنگ هاى تفريح مدرسه، به زمستانی که با زمین قهر نبود، به بخارى نفتى که همۀ ما رابا عشق دور هم جمع میکرد، میدانم آن خاطره ها کوچ کرده اند... می دانم ... آري ميدانم كه تو هم ، دنبال سكه ميگردى !! افسوس...هیچ سکه ای در هیچ گوشی تلفنی ، دیگر ما را به آن روزها وصل نخواهد کرد.. حيف.. صد افسوس که دوزاری مان بموقع نیفتاد... ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ استاد ماندگاری به یک سوال رایج و البته فریبنده. ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
هدایت شده از 
🎀🎀🎀.بروید سراغ مصرف تولید داخلی؛ کارگر ایرانی را ترویج کنید، کار ایرانی را ترویج کنید... ( ۱۱ مرداد ۱۳۹۵) 🎉🎉 ما آمدیم... 😎 آمدیم تا با معرفی پوشاک 🇮🇷 کمک کنیم به شما؛💁🏻‍♀ کمک کنیم با ، و ایرانی رونق یابد؛💁🏻‍♂ و تقویت شود...💪🇮🇷🇮🇷🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/722337826C89f3b8bcb9
😍😍 اینا کا‌رهاشون واقعه عالیه و حرف نداره ❤️❤️ حتما از کانالشون دیدن کنید ارزششو داره😊😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت عباس و جوان سُنی... 💧شفا کرفتن جوانی سنی مذهب پای منبر و روضه حضرت ابوالفضل عباس علیه‌السلام 💰تمام سرمایه من 🔮علامه طباطبایی رحمة الله علیه میفرمایند سرمایه و دارایی من این است که مانند و ترک های پشت کوه صاف و بی غل و غش له حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ارادت ایمان دارم. ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
⛔ مظلوم ترین رهبر تاریخ در گیر زبان نفهم‌ترین مسئولین! ‌ اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش مردم به گریه‌های دختری که پدرش پول خرید کفش ندارد! ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
‏وارد اون قسمت از سال شدیم که 9 صبح از خواب بیدار میشی، ولی 2 ظهره😐 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
طنز😂همسرانه💑 من واقعا قربون صدقه رفتن بلد نیستم، یه بار نامزدم بهم گفت دوستت دارم گفتم خدا نکنه فداتشم😐😑😂 ایده همسرداری 👱‍♀ 🔴سه راه مختلف برای تغذیه روحی همسرتان : ⏰روزی ۳دقیقه به همسر خود ۳ وعده غذای عشق دهید: ۱- توجه ۲- عاطفه ۳- سپاسگزاری 🔺وعده اول صبح قبل از این که از تخت خود بیرون بیاید، به او لبخند بزنید. 🔺وعده دوم میان روز با گفتگوی تلفنی با همسرتان می باشد. 🔺وعده سوم قبل از این که بخوابید حتما از او بابت زحماتش تشکر کنید. ✅در ضمن حتما میان وعده غذایی عشقی را یادتان نرود. 💚میان وعده عشق به شرح زیر است: 🔸وقتی از کنار او رد می شوید حتما زیبا از او استقبال کنید. 🔹یک تلفن فوری بزنید و بگویید دوستت دارم. 🔸او را تحسین کنید چقدر خوشگل شده ای 🔹با یک نگاه یا لبخند عشق خود را نشان دهید. 🔸یادداشتهای عاشقانه یا پیام عاشقانه به همسرتان بدهید. ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak