شادی و نکات مومنانه
. 🍃🌺تجربه مرگ تقریبی نوع تجربه : دو وجهی ( هم منفی، هم مثبت ) تجربه گر: خانم sara – سارا توضیح : ای
.
بوی تعفن و گرما غیر قابل تحمل بود.
بخشی از وجودم محو تماشای تنوع دردها و رنج های فلج کننده ی پایان ناپذیری شده بود که در انتظار این مردم بود.
اما تقریباً تمام وجودم می خواست از آنجا برود و هیچ مانعی در انجامش نداشتم. احساسم به من می گفت هر که بخواهد می تواند از اینجا رها شود .
دوباره احساس کردم هیچ کسی یا چیزی این انسانها را اسیر نکرده جز اعتقاد خودشان به کارهایی که دارد رنجشان می دهد.
من به پروازم به طرف یک دروازه ی دیگر ادامه دادم.
دروازه ی که در این سویش به راحتی جهنم دیده می شد.
من با رضایت خاطر از آنجا خارج شدم.
اما به زودی خود را غریبه با این احساس یافتم چون دروازه بعدی هم که درون این تونل بود خیلی بهتر نبود
طوری که تا چشم کار می کرد انسانهایی با سری افکنده و محزون در بیابانی برهوت قدم می زدند و به قدری در افکار خود غرق و در تاسف هاشان غوطه ور بودند که متوجه حضورکسی یا چیزی در اطراف خود نمی شدند.
از دیدن این صحنه حسی آمیخته از تنهایی و گرفتاری به من دست داد و سعی کردم زیاد به آنها نزدیک نشوم ولو اینکه تاثیر آنها هم به من نرسد.
دوباره به سمت بالای تونل پرواز و دروازه های دیگری را امتحان کردم .
اما آن دری مرا مبهوت خود کرد که زیبایی وصف ناپذیری در آن بود. در آنجا باغی سرسبز با فواره ها و آبشارهایی دیدم.
جویبارهایی با پل هایی با رنگ های بسیار زیبا که بر روی آنها ساخته شده بود. انگار تابلوی نقاشی (ژیلبرت ویلیام که بعدها دیدم) بود.
ادامه دارد....
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی زیبا
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
🖤چند خط روضه
▪️کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟»
انگار اضطراب گرفته باشد، لبهایش کبود شده بود و چانهاش میلرزید. بغلش کردم و چسباندمش به سینهام.
آرام در گوشش گفتم «ریحانه جان اگر راستش را بگویم من را میبخشی؟ این پیکر بابامهدی است.»
یکهو دلش ترکید و داد زد «نه، این بابای منه؟ این بابا مهدی منه؟ این بابا مهدی خوب منه؟»
برادرم خواست بغلش کند و ببرد. سفت تابوت را چسبیده بود و جدا نمیشد. از صدای گریههای ریحانه مردم به هق هق افتادند.
دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من میکنی؟»
با همان حال گریه گفت «چه کار؟»
بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.»
پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان میکنند. فیلم میگیرند. خجالت میکشم.»
گفت «من هم نمیبوسم.»
گفتم «باشه. اگر دوست نداری نکن ولی اگر خواستی یکی هم از طرف من ببوس.»
یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت «مامان از طرف تو هم بوسیدم. حالا چرا پاهایش؟»
گفتم «چون آن پاها همیشه خسته بود. همیشه درد میکرد. چون برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)و حضرت رقیه(س) قدم برمیداشت.»
یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان میدهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟ اگر بخواهد صورت بابا مهدی را ببیند چه طور نشانش بدهیم؟ اگر میدید طاقت میآورد؟ نه، به خدا که بچهام دق میکرد.
همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم. نگو تمام این مدت مهرانه بالای سر تابوت ایستاده بود و داشت نگاهمان میکرد.
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ
شهید مدافع حرم مهدی نعیمایی 🌷
@Modafeaneharaam
هدایت شده از اخبار داغ سلبریتی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 روایتی شنیدنی از جمع شدن آنی ذرات پوسیده بدن
▪️این قسمت: مسافررزمان
▫️تجربهگر : آقای مجتبی اسلامی فر
🏴اخبار داغ سلبریتی ها🏴
┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤تاسوعا ..
🥀آغاز عطشناک نهضت حسینی است
🖤و خط سرخ عاشورا
🥀باواژه های تاسوعا بہ حقیقت پیوست
🖤تاسوعای حسینی
🥀 تسلیت باد🏴
#التماس_دعا
🖤روزتون حسینی🖤
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 دلیل نخوابیدن مقدس اردبیلی در کربلا
💠 استاد مسعود عالی
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
می گویند
هر وقت آب می نوشی
بگو یا حسین(ع)،
روزهای رمضان هم که آب می بینی
و نمی نوشی
آرام بگو یا اباالفضل(ع)😭
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
شادی و نکات مومنانه
. بوی تعفن و گرما غیر قابل تحمل بود. بخشی از وجودم محو تماشای تنوع دردها و رنج های فلج کننده ی پایان
بدن فیزیکی من سریعاً دگرگون شد و شفاء یافت در حالی که ممکن بود دکترها نتوانند جسم مرا التیام بخشند.
من می دانستم که اگر [تکه ای از] استخوان مرا از ستون فقراتم بردارند، و من احساس سلامتی خواهم کرد و خواهم توانست دوباره در آینده بدوم.
فرشتگان پشت به من کردند و اجازه دادند که این مساله پیش بیاید.
در حالی که فرشتگان همچنان روی بدنم کار میکردند، من به این فکر میکردم که چگونه جراحان [گویی]تبدیل به یک خط لوله ی انرژی بین [بدن من] و فرشتگان شده اند و چرا انرژی فرشتگان بخشی ضروری از درمان من است.
شاید غرور جراحان باعث شده که نمی خواهند این موضوع را بشنوند و شاید هم آنها از اینکه فرشتگان از طریق آنها کارشان را انجام دهند شاد می شوند.
من فقط می دانستم که نیاز دارم این لحظات را به طور واضح به یاد داشته باشم.فرشتگان از من خواستند آگاه باشم که آنها در آینده از طریق من کار خواهند کرد.
همان طور که فرشتگان کارشان را روی بدنم انجام میدادند،جسم فیزیکی من با نور و انرژی سوسو میزد.
بعد از چند لحظه ،دستگاه نشان داد که قلب من متوقف شده.
من نمیخواستم بیشتر از این به جسم فیزیکی ام نگاه کنم.
جسم من از لحاظ پزشکی مرده بود.
بنابراین از دیوار بیمارستان با سرعت گذشتم .
اما متوقف شدم چرا که پدرخوانده ام را در حالی که جلوی یک ماشین فروش مواد خوراکی ایستاده و در حال خرید یک بسته اسنیکر بود دیدم.
او اطراف بیمارستان را قدم زد و دوباره همراه یک بسته اسنیکر به اتاق انتظار برگشت.
بعداز دیدن پدرخوانده ام با تمامی کسانی که تا به حال میشناختم احساس وحدت و یکی بودن کردم.
پس از تجربه ی حس وحدت و درک مردمی که تا به حال دیده بودم ،من چند دقیقه ای را در دوران کودکی ام به همراه پدربزرگم(Clyde) به سر بردم .
او تنها فردی بود که [در آشنایان] فوت کرده بود [و دیدم].
پدربزرگم یک روستایی فقیر بود که بهترین توانایی ها را به من نشان داد.
من به پشت کامیون آبی اش پریدم و او مرا به آهستگی به سمت نور برد.
پاهای من به زمینی که پر از شبدر و چمن بود کشیده میشد.
سبزتر و درخشان تر از هر چمنی که تا به حال روی زمین دیده بودم.
پدربزرگ جوانتر و سالمتر از زمانی بود که در خاطره زمینی ام به یاد داشتم.
او سرش را از پنجره کامیون به بیرون خم کرد و پرسید:
آیا می خواهی ادامه دهم؟
با علامت سر گفتم بله!
او از زمین بلند شد و به سمت نور رفت و پدربزرگ دیگر همراه من نبود.ب
سیار نزدیک به یک عشق واقعی بودم .
نمی توانم در کلمات بگنجانم.
من سعی کردم در رابطه با این تجربه چندین بار بنویسم ولی ادامه ندادم چرا که نمی توان در چارچوب کلمات بیان کرد.
من دلتنگ نور و عشق هستم
بخش بزرگی از من هرگز نمیخواست که ایمنی آن مکان را از دست بدهد
در آنجا،به هیچ وجه استرسی وجود نداشت و عشق از بیشترین عشقی که میتوانستم تصور کنم بیشتر بود
من احساس شادی و سرور بیشتری نسبت به تمامی لحظات درخشان زندگی ام احساس می کردم ، و من نمیخواستم که دوباره به بدن فیزیکی ام بازگردم
اگر روح می توانست لبخند بزند ،روح من لبخند میزد
من احساس اعتماد کامل و مطلق در این تجربه داشتم
هرچقدر عمیق تر در نور فرو میرفتم ؛ دعاهای مادرم ،پدرم ، مادربزرگم و خاله هایم را احساس میکردم.
مخصوصا دعای عمه بزرگم که یک دخترش را در تصادف از دست داده بود بیشتر از همه احساس میکردم.
من به وضوح دعایش را می شنیدم که داشت خواهش میکرد مادرم از دردی که او هنگام از دست دادن دخترش تجربه کرده بود رنج نبرد.
این دعا مرا تحت تاثیر قرار داد و به خاطر دعای شیرین او خواستم که برگردم.
یکی از درس هایی که توسط نور به من منتقل شد :
«عشق تنها چیز مهم است». Love is all the matter
اگرچه این یک شعار یا یک بیت از اشعار آهنگ های بیتلز به نظر میرسد؛ این پیام در اعماق وجود من نفوذ کرد.
هر تعاملی در هر مسیری بی معنی است اگر عشق به آن اضافه نشده باشد:
دعا بدون عشق بی معنی است
موعظه بدون عشق بی معنی است
مذهب بدون عشق بی معنی است
دعاهای کسانی که دوستم داشتند همچون بادی بود که سرعت جلو رفتن مرا به سمت نور کاهش میداد
هرچند عشق آنها بسیار شیرین بود و مرا به یاد زندگی ام در زمین می انداخت،ولی دعای آنها مانعی برای اشتیاق داشتنم برای رفتن به سمت نور نبود
من همیشه روح ماجراجویی داشتم و این تجربه بزرگترین ماجراجویی من بود
زمانی که به بدنم بازگشتم مثل این بود که نسیم تاریکی مرا دربرگرفته
من هنوز هم با هر چیزی احساس یکی بودن میکردم
اگر بخواهم اصلی ترین درس تجربه ام را به صورت خلاصه بیان کنم ،این است که : خداوند یا نور نیروی عشقی است که نمیخواهد مردم به همدیگر آسیب برسانند و از ما می خواهد در زندگیمان احساس سرور و شادی بکنیم.
عشق و مهربانی بزرگترین چیزی است که ما می توانیم به دیگران بدهیم
تمام
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
هدایت شده از اخبار داغ سلبریتی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 روایت شنیدنی تاثیر برنامه زندگی پس از زندگی بر روی دست اندکاران این برنامه
#تجریه_مرگ_موقت
🏴اخبار داغ سلبریتی ها🏴
┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
✍عـلامه امـینى (ره) فـرمودند:
در شــب و روزِ تاسوعا و عاشورا براى
#سلامتى_امام_زمان #صــدقه دهید
چون قلبِ حــضرت اندوهناکِ جَدِ
غریب شان، حضـــرت سیدالشهداء
اســـت.
صدقه برای سلامتی امام زمان (عج) فراموش نکنیم
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈حاج قاسم شهید شده بود ولی برام انگشتر فرستاد!
👈 ماجرای هدیه خاص حاج قاسم بعد از شهادت برای مجری تلویزیون
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
💯 **ناجی کودک،قاتل کودک شد📛
🔹وقتی ناجی کودک ظرف چند هفته، قاتل او شد!😳😳😳😰😱
داستان عجیب کشتن کودک توسط فردی که چند هفته قبل جان آن کودک را نجات داده بود!**
http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
کلیپ وحشتناک سنجاق شده بالای کانال👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوپرایز حضرت ابوالفضل در خیابونهای اصفهان
عجب صحنه ای شد😭
#ما_ملت_امام_حسینیم
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
CQACAgQAAxkDAAE72ylhHNZbP_iRM8vJGjzOoWNM9GMsLgACgAkAAkLf6FBd_LVoreliNyAE.mp3
6.14M
🏴 روضۀ تاسوعا | یا عباس! با حسین(ع) چه کردی ...
#محرم
🏴اخبار داغ سلبریتی ها🏴
┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نامههای ماریه | قسمت نهم
▪️ماریه میگه این روزا اونا میرن تو خیمهای که قبلا خیمه مشکها بوده، تا روی خاکش که یه کمی خیسه دراز بکشن و تشنگیکمتر اذیتشون کنه. اون نوشته شمر بدجنس یه نامه برای عمو عباس فرستاده و اونو حسابی عصبانی کرده
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
هدایت شده از اخبار داغ سلبریتی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 صلوات های مادر و بازگشت فرزند به کالبد
▪️این قسمت: پرستو
▫️تجربهگر : خانم پرستو نظیفی
#تجربه_مرگ_موقت
🏴اخبار داغ سلبریتی ها🏴
┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
202030_1770839374.mp3
7.23M
🖤 به سمت گودال از خیمه دویدم من
🖤 شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
#حاج_محمود_کریمی 🎤
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شفا دختر نابینا در بین الحرمین
یا حسین مظلوم
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه مداحی سوزناک
#السلام_علیک_یا_اباالفضل_العباس
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامههای #ماریه | قسمت دهم
▪️این آخرین نامه ماریه است. اون از بدترین روز زندگیش نوشته. از روزی که آدم بدها آقای امام حسین و یارانشون رو شهید کردن و به دستهای همه مادرا و بچهها زنجیر زدن.
▪️اون به کبوترش گندم سپرده تا داستان امام حسین رو برای همه پرندههای جهان تعریف کنه و به گوش همه آدمها دنیا برسونه
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
هدایت شده از اخبار داغ سلبریتی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاصله حُریت و خَریت همش یه نقطهس
تصمیم با خودمونه!
سکانس برتر
🏴اخبار داغ سلبریتی ها🏴
┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
2 عدد بلوک یکی از جنس طلا و دیگری از جنس آهن در یک قایق در اختیار ما هست. انداختن کدام یک از بلوک ها باعث میشود تا آب استخر کوچکی که قایق درون آن است بالاتر بیاید؟🤔
(ابعاد هر دو بلوک مساوی هستند)
┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄
@sotikodak
هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
#معمای_تعداد_فرزندان
با توجه به صورت مسئله تعداد فرزندان خانواده چند تا است؟🤔
واسه دوستاتم به اشتراک بزار 😉🌹
به جمع نابغه ها بپیوندید 💯👇
┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄
@sotikodak