eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
63.3هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
22.4هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت فاتحه برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معجزه شفا در تربت امام حسین🌿'! - استاد رائفی‌ پور ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این چکِ سفید امضا رو بگیر و قیدِ امام حسین رو بزن ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | کارت 🔶 اقدام جالب محسن وقتی به عروسی دعوت می‌شد 🔰 مجموعه کلیپ‌های برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی @Modafeaneharaam
رفتید ؟؟
منبر رفتن بهاره رهنما🤦‍♀🤦‍♀👇 همینو کم داشتیم http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روایت تجربه گر موقت مرگ از عدم وجود زمان در برزخ ▪️این قسمت: من، مادر؛ من، پدر ▫️تجربه‌گر : آقای مهدی حسن نژاد برنامه زندگی پس از زندگی 🏴اخبار داغ سلبریتی ها🏴 ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
🍃🌺 تجربه مرگ تقریبی نوع تجربه : مثبت تجربه گر : خانم Tricia 🍃🌺 شرح تجربه : من لحظه مرگم را بزرگترین هدیه ی زندگی ام می دانم. با این حال ،هر کس صدای فریاد وحشتزده مرا در قسمت اورژانس می شنید هیچگاه تصور نمیکرد قرار است در 24 ساعت آینده سرشار از عشق و شگفتی و احساس صلح در جهان دیگری باشم. من تصادفی در 10 کیلومتری شهر استین داشتم پشتم از قسمت های مختلفی دچار شکستگی شده و متحمل چندین آسیب داخلی بودم. در آن زمان بیمه ی بهداشت نداشتم و بایستی 17 ساعت منتظر یک جراح می ماندم تا روی من کار کند در این مدت هیچ مسکن یا التیام بخشی در احتیارم قرار نگرفت. من در طی عمل جراحی، از بدنم خارج شدم و یک تجربه کامل از NDE (تجربه نزدیک به مرگ) را داشتم. در ابتدای تجربه ی نزدیک به مرگم به قدری شگفت زده شدم که هیچ کس دیگری شاید افراد بی خدا نمی توانستند به اندازه من شگفت زده شوند. در اولین لحظات خارج از بدنم احساس هیجان میکردم. روح من با یک حالت رقص و جست و خیز متوجه شد که زندگی و موجودیت بیشتری نسبت به حالت فیزیکی و جسمانی اش دارد. احساسات من مانند یک بچه شده بود و خیلی خوشحال بودم ازینکه بفهمم چه چیزی در انتظارم هست. و از اینکه بدن روحانی ام هنوز به خاطر دارد چه کسی هستم خوشحال بودم ؛هر چند تا حدودی نگران جسمم که بر روی میز عمل جراحی قرار گرفته بود بودم . آهنگ آرامی از رادیو در حال پخش بود و پشت بدنم یک برش طولانی و خون آلود داشت. ظاهرا جراحی بی رحمانه تر و خونین تری نسبت به چیزی که تصور داشتم در پیش بود. ادامه دارد.... ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این هیئت رفتن داره ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
یادی هم کنیم از کوچه و بازی های قدیمی محله کدوم یک از این بازی هارو بیشتر بازی می کردید؟😍 نوستالژی ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
نکته تصویر چیست؟؟؟ باما باشید با بهترین تست هوش های دنیا🤓🧠 پاسخ اینجا👇 ➖➖➖➖ ┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄ @sotikodak
کدام یکی دزد است؟؟ باما باشید با بهترین تست هوش های دنیا🤓🧠 پاسخ اینجا👇 ➖➖➖➖ ┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄ @sotikodak
CQACAgQAAx0CUyYOlAACHeNhH8NDpCsSysHo6wn72iX0CZAWoAACEQoAAr8KAAFRzqVIjFCi7hggBA.mp3
8.48M
🔳 (ع) 🌴پیرمردِ بلا کشیده منم پسرِ شاهِ سر بریده منم 😭 🌴روضه خوانی که هر چه میگوید با چشم کبود دیده منم😭 🎤 @Modafeaneharaam
🌷ماجرای مسلمان شدن زن مسیحی و شفای دخترش بر اساس روایتی از حجت الاسلام و المسلمین سید عسکر حیدری از طلاب علوم دینیه حوزه علمیه زینبیه شام؛ روزی زنی مسیحی دختر فلجی را از لبنان به سوریه می‌آورد، زیرا دکتر‌های لبنان او را جواب کرده بودند. زن با دختر مریضش نزدیک حرم با عظمت حضرت رقیه علیهاالسلام منزل می‌گیرد تا در آنجا برای معالجه فرزندش به دکتر سوریه مراجعه کند تا اینکه روز عاشورا فرا می‌رسد و او می‌بیند مردم دسته دسته به طرف محلی که حرم مطهر حضرت رقیه (س) است، می‌روند. از مردم شام می‌پرسد اینجا چه خبر است؟‌ می‌گویند اینجا حرم دختر امام حسین است. او نیز دختر مریضش را در منزل تنها گذاشته درب اتاق را می‌بندد و به طرف حرم حضرت رقیه (س) روانه می‌شود و گریه می‌کند. به حدی که غش می‌کند و بیهوش می‌افتد. در آن حال کسی به او می‌گوید بلند شو برو منزل ... حرکت می‌کند و می‌رود درب منزل را می‌زند، می‌بیند دخترش دارد بازی می‌کند! وقتی مادر جویای وضع دخترش می‌شود و احوال او را می‌پرسد، دختر در جواب مادر می‌گوید وقتی شما رفتید دختری به نام رقیه وارد اتاق شد و به من گفت: بلند شو تا با هم بازی کنیم. آن دختر به من گفت، بگو بسم الله الرحمن الرحیم تا بتوانی بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم. دیدم تمام بدنم سالم است. او داشت با من صحبت می‌کرد که شما درب را زدید وگفت: مادرت آمد. سرانجام مادر مسیحی با دیدن این کرامت از دختر امام حسین (سلام الله علیها) مسلمان شد. 📗کتاب ستاره‏ درخشان شام ص ۲۷۰ و سحاب رحمت ص ۷۷۷. ‎‎‌┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
مستند الماس فریب داستان نفوذ سردار محمد رضا مدحی در اپوزیسیون خارج نشین خیلی هیجان انگیزه👇 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
تو حیاط خونه این‌جوری نذری میپختن یادش به خیر، عطرش تا هفت تا خونه اون‌طرف‌تر می‌پیچید... ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
به ویژه با دید 360 درجه ای که برایم به وجود آمده بود (یعنی هر چیز را از همه طرفش می دیدم و در آن واحد همه چیز را می دیدم) می توانستم سرتاسر اتاق را یکباره ببینم بدون اینکه پلک بزنم و یا  به چشمانم متکی و نیازمند باشم. یعنی چه زمانی که پلک میزدم و چه زمانی که پلک نمیزدم باز هم می دیدم. من در آنجا بودم ،به همراه دکترها ،پرستاران و تکنسین جراحی، متخصص بیهوشی و دیگران. من احساسی باورنکردنی از شادی و شوک داشتم. چرا که متوجه شده بودم به همراه جسم خاکی ام نمرده ام. پس از شادمانی ام به مدت کوتاهی متوجه  حضور دو موجود شدم که هوشمندترین و عاقل ترین موجوداتی هستندکه تا به حال ملاقات کرده بودم. آن دو بسیار بزرگ بودند... جنسیت شان هم مرد بود، هم زن. بلندی موهایشان تا شانه هایشان بود و بیشتر از نور تشکیل شده بودند تا جسم جامد. من آنها را فرشته خطاب میکنم چونکه هیچ واژه ی دیگری به ذهنم نمی رسد. این فرشتگان بخشی از واقعیت بودند که به صحنه قبلی افزوده شدند و به هیچ عنوان خواب یا رویا نبودند. من قبلا هزاران رویا را تجربه کرده ام اما این لحظه [نه تنها رویا نبود بلکه] واقعی تر از تمام لحظات بیداریم در طول زندگیم بود مردم همیشه درباره اینکه فرشتگان چه شکل هستند کنجکاوند و همیشه [ازمن]می پرسند: آیا فرشتگان بال داشتند؟ لباس بر تن داشتند؟ تعدادشان چقدر بود؟ از کجا می دانید که آن ها فرشته بودند؟ در واقع من نمیدانم این دو موجود ، در معنای عرفی کتابهای مقدس، آیا فرشته بودند یا نه فقط می دانم که بلافاصله آنها را به عنوان موجودات بسیار هوشمندی شناختم که حضورشان به من احساس صلح وصف ناپذیری می داد. آگاهی من در این بعد جدید به نظر می رسید محدودتر از آگاهی آن هاست. بیشتر چیزی که در اتاق عمل و خارج از بدنم متوجه اش شدم از طریق ((برداشت فوری)) ام بود همانند روشی که کودکان یک فرد بالغ را بررسی میکنند که آیا آن فرد قابل اعتماد است یا نه! فرشتگان به نظرم قابل اعتماد بودند و برای کمک کردن به من و آسایش من آنجا بودند بنابراین در رابطه با ]میزان توانمندی ها و[ قدرتشان سوال نکردم آنها امواجی از نور را به من فرستادند که به شکل احساسات و افکار بود، نه به شکل کلمات نور ساطع شده از چشمان فرشتگان که به جسم روحانی ام فرستاده می شد به من اجازه می داد طوری به اطلاعات دسترسی یابم که بسیار سریع تر از سریع ترین پهنای باند ممکن حتی در حد ترابایت بود فرشتگان نه تنها قادر به تعامل با روح من بودند ،بلکه آن ها قادر به تعامل با دو جراح مغز نیز بودند اما جراحان به احتمال زیاد، این تعامل را درک نمیکردند من می دانستم که آگاهی من، درک درستی از جهان و توانایی من برای تجربه ی سرور و لذت در هر دقیقه در حال رشد به صورت تصاعدی بود درست یک لحظه قبل از اینکه مانیتور اتاق عمل شروع به پخش صدای بیب بیب کند و نشان دهد که قلبم از تپش افتاده ، فرشتگان ارتباط خود را آهسته کردند آنها به دقت به من نگاه کردند و با صدای بلند و نافذی گفتند: نگاه کن! و همان نوری را که به بدن روحانی من ساطع میکردند ، به سمت پشت دکترها فرستادند که از طریق دست آنها به بدن فیزیکی من فرستاده شد. ادامه👇🏻 ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو ببین تا پرت شی تو محرم‌های دهه شصت ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
تا توانستم زیبایی این صحنه را ستایش کردم . احساس آرامش و نظم خاصی داشت. با شعفی وصف نشدنی به سمتش حرکت کردم وقتی می خواستم از دروازه رد شوم به مانعی رسیدم و اصرار کردم آنجا را هم ببینم اما به آرامی به من گفته شد: تو علم کافی برای ورود به این عالم را نداری یادم هست خیلی ناراحت شدم بدون اینکه خود را مقصر بدانم. به خودم می گفتم من فقط علم لازم را ندارم توجهم دوباره به نور ساطع شده از آن شاخه ی دیگر y مانند جلب شد. به آن نور وارد و سرشار از لذت وصف ناپذیر شدم. آنجا فقط لذت بود. به آن نور گفتم: " من اینجا هستم" آن نور با صدایی سرشار از آرامش به من پاسخ داد "خیلی خوبه" . من شیفته ی این پاسخ زیبا شدم و با تکرار این زیبایی در خودم چیزهای زیادی یاد گرفتم اما این واقعیت برای همیشه در من تکرار می شود. و دیگر اینکه متوجه شدم که من فناناپذیر هستم. و اگر به هر شکل دیگری بمیرم , همیشه همین من خواهم بود و هیچ شکایتی هم ندارم و فقط چیزهای زیادی هستند که من می توانم آنهارا بیازمایم. اما در پایان ، من تنها تصمیم گیرنده ی این آزمایش ها هستم . این موضوع کاملاً طبیعی به نظر می آید اما باور کنید تعمق در وجود خود واقعاً احساس خوبی دارد. بعد از گذشت مدت زمان کمی تصمیم گرفتم این احساس را ترک کنم و ادامه بدهم . به نور گفتم " من دارم می روم" و آن نور پاسخ داد "خیلی خوب" و از حضورم تشکر کرد. به سوی تونل بازگشتم و دور و برم را نگاه کردم . جلوی دروازه ای که رو به فضایی بی کران گشوده بود رفتم. آنجا تکه های سنگ در فضاا شناور بودند و دور کرات و منظومه ها می چرخیدند. هنگامی که شاهد این منظره بودم احساس عجیبی از فراگیری علم و کنجکاوی داشتم. ورودی آن تونل خیلی دور نبود و صدایی شنیده می شد که می گفت : " اینجا نیا سارا . با (زن zen) چه می کنی؟ "( زن پسر کوچک من است که در آن زمان پنج سال داشت) این صداها آزارم می داد چون حس "رفتن" نداشتم و فقط می خواستم بزرگ شدن پسرم را ببینم . موجودی کنارم ظاهر شد و ما درباره گزینه های موجود خیلی بحث کردیم . هم چنین صدائی شنیدم که گفت : " اگر از این دروازه رد شوی دیگر نمی توانی برگردی " آخرین چیزی که یادم می آید این بود که خود را روی تخت بیمارستان دیدم . کاملاً باندپیچی شده بودم و یک ماسک اکسیژن در دهانم بود. غرق در شادی بودم. حس می کردم با صدای بلند آواز می خوانم درحالی که نمی توانستم تکان بخورم . احساس درد شدیدی داشتم و همین درد بود که مرا به خودم (فیزیکی) بازگرداند. بعد از این تجربه،با تحولات متعددی روبرو شدم. از جمله از بین رفتن شخصیت قبلی. از بین رفتن احساس بی مصرفی ، فقر و غم. دور شدن از دوستان آشنایانی که وجود این تغییرات را در من نمی پذیرفتند. اما اطمینان از اینکه روحی ابدی دارم و رهایی از ترس مرگ، آرامشی در من ساخت که هیچ عاملی در دنیا نمی توانست این احساس را در من ایجاد کند. امیدوارم تمام مردم دنیا هم بتوانند عجایبی را که من به وضوح دیدم درک کنند. ( البته بدون درد و ناراحتی هایی که من تحمل کردم). چنین تجربه ای دنیا را کاملا عوض می کند. منبع1: https://www.nderf.org/finnish/sarah_krk.html منبع2: http://www.nderf.org/Persian/sarah_nde.htm ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ‏تدریس استاد با بچه شیرخوار یک دانشجو ⭕️ یکی از استادان دانشگاه صنعتی شاهرود برای آرام کردن کودک یکی از دانشجویانش، او را بغل کرد و تا آخر کلاس با همان شرایط به تدریس ادامه داد! 🏴اخبار داغ سلبریتی ها🏴 ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
خواب عجیب یک زن ناشناس دقیقا یک ساعت بعد از فوت / او در بهشت ..... از زبان سید جواد هاشمی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روایت تجربه گر موقت مرگ از عدم وجود زمان در برزخ ▪️این قسمت: من، مادر؛ من، پدر ▫️تجربه‌گر : آقای مهدی حسن نژاد 💢لینک فیلم کامل در تلوبیون: https://www.telewebion.com/episode/2572336 🏴اخبار داغ سلبریتی ها🏴 ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
بازسازی درخت معجزه در ژاپن درختی که روزگاری در میان انبوهی از درختان قرار داشت و بعد از چند سونامی، تنها بازمانده از یک جنگل بود، 18 ماه پس از سونامی سال 2011 ببه دلیل مقدار زیاد نمک که به زمین اطرافش وارد شده بود، از بین رفت بعدا ژاپنی ها اون رو قطع کردند و با تصاویری که موجود بوده به صورت نمادین بازسازیش کردن تا نمادی از امید و پایداری در بین مردم ژاپن باشه. ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
منبر رفتن بهاره رهنما🤦‍♀🤦‍♀👇 همینو کم داشتیم http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شگفت انگیزان👏👏 ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
سلام منو پدر مادرم بنا بدلایلی تو مسافرخونه یک شهر دور از شهر خودمون زندگی میکنیم. یه اتاق اجازه کردیم که سه نفرمون توش زندگی میکنیم من دوست دارم اتاق جدا داشته باشم به پدرم گفتم پدر باید بری نجار بیاری یه دیوار بکشه وسط اتاق من اتاق جدا داشته باشم پدرم گفت بابا اینجا متعلق به ما نیست ما هم همیشه قرار نیست اینجا بمونیم تا چند روز دیگه از اینجا میریم با همین اتاق سر کن دیگه دخترم، تا بریم خونه خودمون که همیشه اونجا هستیم هر جور خواستی به اتاقت برس با ناراحتی گفتم با اینکه خیلی سخته باشه فرداش رفتم یه دست سرویس غذا خوری از بازار بمناسبت تولد مامانم خریدم اوردم ،ماامانم وقتی کادوشو باز کرد گفت دخترم صرف نمیکنه اینجا ما از این سرویس گرون استفاده کنیم بزودی از اینجا میریم وقتی رفتیم خونه خودمون از این سرویس استفاده میکنم دختر خوشگلم بازم گفتم راست میگی مامان اینجا با همین ظرف های مسافرخونه میگذره براحتی نیازی به سرویس گرون نیست یه روز که از خواب بلند شدم کمرم دولا مونده بود از بس تختخواب مسافرخونه خراب بود به بابام گفتم یا امروز واسم یه تختخواب خوب میخری یا دیگه من اینجا نمی مونم پدرم با ناراحتی گفت دخترم ما چند روز دیگه کارمون این شهر تموم میشه باید برگردیم‌ حیف نیست اینقدر هزینه کنیم برای تختخواب کمی دیگه تحمل کن ،بریم خونه خودمون هر شب روی تختخواب خودت راحت بخواب با ناراحتی و اجبار گفتم چشم بابا من هر روز ناراحت بودم چرا تختخواب خوب ندارم چرا اتاق ندارم چرا یخچال بزرگ نداریم چرا چند دست لباس و کفش قشنگ ندارم مامانمم مرتب به بابام میگفت چرا اتاق بزرگتر اجاره نکردی راحت باشیم چرا این دستشوییش خرابه اینقدر منو مامانم سر بابام سر کوفت میزدیم که بابام گفت مثل اینکه شما یادتون رفته تا چند روز دیگه کارمون تموم میشه میخواهیم برگردیم شهر و خونه خودمون که خیلی بزرگ و راحت و عالیه؟ سعی کنید روی کارمون تمرکز کنید تا به خوبی با موفقیت انجام بشه برگردیم شهرمون فقط کافیه چند روز دیگه با همین امکانات زندگی کنید تا بریم شهر خودمون در رفاه زندگی کنید دوستان این مسافرخونه همین دنیاست منو و مامان بابام همین مردم دنیاهستند ما باید به دنیا به چشم همین مسافرخونه نگاه کنیم نباید زیاد خودمونو درگیر تجملات کنیم توی مکان کوچیک دنیا نباید وقتمونو صرف ظرف و ظروف و رخت و لباس لوکس کنیم ،چون باعث میشه غافل بشیم کارمونو تو این شهر نتونیم زود انجام بدیم و عقب بیفته برگشتن به شهر خودمون(اخرت)وقت کم بیاریم رفاه و راحتی تو شهر خودمونه (آخرت) اینجا اومدیم کارمونو انجام بدیم و برگردیم کارمون چیه؟ کارمون عبادت خداست رسیدن به خدا کارمون فقط رسبدن به خدا و اخرته کارمون رسیدگی به هر کاری هست که در راه رسیدن به خداست اگه راه رسیدن به خدا رو خوب انجام ندیم هیچ وقت نمتونیم به شهر خودمون و رفاه همیشگی برسیم(آخرت همیشگی و ابدی ) اگه در راه رسیدن به خدا و اخرت ،حواسمون پرت چیزهای بیخود بشه راهمون از سمت اخرت کج میشه گم میشیم اگه گم بشیم تو راههای دیگه اونجا ممکنه خطرهای زیادی مارو تهدید کنه و دیگه هیچوقت به راه اصلی (اخرت) نتونیم برگردیم و گمراه بشیم اگه دنبال ثروت دنیا بریم حواسمون از راه اخرت بسمت راه مال اندوزی پرت میشه اونجا بریم حواسمون پرت هوس رانی و پول خرج کردن و استفاده از پولهامون و کیف دنیا باعث میشه کلا از راه اصلی (اخرت)برای همیشه دور بیفتیم و غرق هوسرانی بشیم در جواب خانوم عزیزی که معذب بودن از پول جمع کردن و خرید کردنشون سعی کردم مطلبو طوری تحلیل کنم قشنگ برای همه جا بیفته که اصلا داستان چیه امیدوارم اعضای محترم خوششون اومده باشه جوادی هستم بانو زیبای محیط و ظاهر شما باید در حدی باشه که شما انگار مهمون داری(حداقل دوبار در هفته)اینجوری باش. اول سرچ بعد سوال کانال تجربه زندگی بانوی بهشتی👇👇 ┄┅┅❅🟤🟢🔴🟣❅┅┅┄ @t_banooo