eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
57.8هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
30.3هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
1.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدر باحال❤️ .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
▫️دلم یه قول مردونه میخواد که همیشه پاش بمونم... ➕ مینا رشیدی .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
1.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارش تموم شده داره میره😬😳 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
1.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاب گردان رو اینجوری باید سوار شد😃👌 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
🌺💚﷽ 💚🌺 واقعی 📣 وقتی پدر شهید آدرس منزلش را برای ازدواج با دخترش را می‌دهد. 💚 💚 ◀️ ۲۳ مهر ماه ۹۶ در برنامه سمت خدا شبکه سوم صدا و سیما حاج آقای قرائتی : من اصلا خواب را تعریف نمی‌کنم و چون این قضیه را تحقیق کردم و همین امروز صبح منزل آن شهید بودم و چون دیگر خواب صادقه هست و مثل بیداری است و چون خودم تحقیق کردم برای شما تعریف می‌کنم ... قضیه از این قرار است که پسر شهیدی برایم تعریف کرد که چند جا خواستگاری رفتم و جور نشد ... و در آخرخواستگاری دختری رفتم و خوشم آمد ، ولی دختر در صحبت خواستگاری به من گفت : "چون پدرت شهید شده من جواب رد می‌دهم من دوست دارم پدر شوهر داشته باشم." پسر شهید گفت: من با ناراحتی به خانه برگشتم و قاب عکس پدرم را برداشتم و با ناراحتی گفتم : "آخه چرا جنگ رفتی که من و ۵ - ۶ بچه یتیم شویم و اینقدر اذیت شویم و الان این حرفها را بشنویم !!! " پسر شهید گفت : بعد مدت کمی یهویی خوابم گرفت در حالی که من هیچوقت در آن زمان نمی‌خوابیدم ...!!! در خواب پدرم آمد و به حالت توبیخ گفت : "من که از خودم جنگ نرفتم ، من با فتوی امام خمینی برای دفاع از مملکت به جنگ رفتم ، چرا می گویی چرا جنگ رفتی !!؟" ناگهان دیدم تمام شهدا وارد شدند ، و بعد امام خمینی اعلی الله مقامه وارد شد و همه شهدا به احترام امام خمینی ایستادند و راه باز کردند ، امام خمینی جلو آمد و با حالت توبیخ و تشر زدن به من گفت : "من دستور دادم پدرت به جنگ برود ، اگر حرفی داری باید به من بزنی ، برای چه پدرت را ناراحت کردی؟ این حرفها چه بود که زدی !؟ " امام خمینی رویش را از من برگرداند و رو به شهیدی در جمعیت کرد و گفت بیا جلو !!!؟ شهدا همه به احترام ایستادند و آن شهید جلو آمد و امام خمینی گفت : ◀️ " شما دخترت را به پسر ایشان بده " شهید نیز بدون درنگ گفت : " چشم ، این هم آدرس منزل ماست ". و آدرس را در خواب به پسر شهید گفت. پسر شهید گفت از خواب بلند شدم و قضیه را به مادرم گفتم. مادرم گفت آدرس را بده می رویم ... بود بود... نبودم ضرر نکردیم. ◀️ پسر شهید گفت: همراه مادرم به آن آدرسی که آن شهید در خواب داده بود رفتیم و دیدیم درست است ! در زدیم و وقتی خانمی (همسر شهید ) در را باز کرد گفت فلانی هستید !!! و انگار ما را چندین وقت می شناسد !!! و کلی ما را تحویل گرفت و گفت همسرم اخیرا به خوابم آمد و گفت فلانی برای خواستگاری دخترمان می آید ... ما الان منتظر شما بودیم . آقای قرائتی ادامه داد : الان عکسهای دو شهید را دارم . در ضمن من سالی شاید ۲ تا خواب تعریف کنم ولی این را خودم تحقیق کردم و دیگر خواب نبود انگار بیداری بود. حالا چی دختر دکترا دارد و پسر فوق دیپلم ! 🔹حاج آقا قرائتی افزود : "حالا من این را تعریف کردم از فردا دختر پسرها راه نیفتند از امام خمینی همسر بخواهند وظیفه امام خمینی کارهای ازدواج نیست ولی گاهی اوقات یک چشمه ای می آیند که برای ما حجتی شود ." اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 👈 🌹 التماس دعا .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
3.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑هشتاد ساله داریم تا هشتاد ساله😉 عجب حلوای قندی تو امیر بی گزندی تو عجب ماه بلندی تو😍👌 برای سلامتی حضرت عشق صلوات .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
مردی به منزل رسید همسرش پرسید: «چرا نفس نفس می‌زنی؟ چرا دیر رسیدی؟» مرد گفت:«مهم نیست. امروز سود کردم. اتوبوس حرکت کرد و از بازار تا اینجا، دنبالش دویدم. پول بلیط در جیبم ماند.» زن گفت:خوب تو که می‌دویدی، حداقل پشت تاکسی می‌دویدی که بیشتر سود می‌کردیم ! .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
رفته بودیم مشهد بعد نمیدونستیم ک از کدوم طرف باید بریم سمت حرم عمم رفت ک از یکی بپرسه با اعتماد ب نفس خیلیییی بالا برگشت ب ی آقا گف ببخشید آقا مشهد کجاس؟ تو اون لحظه فقط قیافه ی اون آقا دیدنی بود😂👌 امروز داییم اینا از راه دور میومدن خونه ی ما و راه طوری بود ک یکم سر گیج داشتن منم اومدم با زنداییم دست بدم اون مشت اورد بعد من دستم مشت کردم اون ب حالت دست دادن منم بیرون زیاد با دوستام سنگ کاغذ قیچی بازی میکنیم به خاطر همون حواس رفت به بازی یهو قیچی اوردم خلاصه هم کلی خجالت کشیدم هم کلی خندیدن 😂😂 ┄┅┅😅❅🤦‍♀🤦‍♂🤦‍♀🙋‍♂❅😅┅┅┄ @sotikodak
2.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بریم به دنیای بچه ها😍😂 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
2.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینارو😁😁😁 ┄┅┅😅❅🤦‍♀🤦‍♂🤦‍♀🙋‍♂❅😅┅┅┄ @sotikodak
یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه: «امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درسهایی رو که تا حالا بهتون دادمو خوب یاد گرفتین یا نه…!» بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی کلاس و به دانشجوها میگه: «با توجه به مطالبی که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنید که این صندلی وجود نداره!» دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روی برگه. بعد از چند لحظه یکی از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد. روزی که نمره ها اعلام شده بود، بالاترین نمره رو همون دانشجو گرفته بود! اون فقط رو برگه اش یه جمله نوشته بود: «کدوم صندلی؟» .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak