eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
57.1هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
30.8هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 👈صله‌ی امام رضا علیه‌السلام به یک شاعر با اخلاص مرحوم حاج شیخ ابراهیم صاحب‌الزمانی از مداحان مخلص و مرثیه‌خوانان باسوز اهل‌بیت علیه‌السلام بود. او سال‌ها پیش از شروع درس مرحوم آیه الله حائری بنیان‌گذار حوزه‌ی علمیه‌ی قم، دقایقی چند روضه می‌خواند و آنگاه آیت‌الله حائری درس خویش را آغاز می‌کرد. او داستانی شنیدنی دارد که از حضرت رضا علیه‌السلام برای مدح خویش صله دریافت داشته است! خود نقل می‌کرد :که یک بار مشهد مقدس مشرف شدم و مدتی در آنجا اقامت گزیدم. پولم تمام شد و کسی را هم برای رفع مشکل خویش نمی‌شناختم. از این رو قصیده‌ای در مدح حضرت رضا علیه‌السلام سرودم و فکر کردم که بروم و آن را برای تولیت آستان مقدس بخوانم و صله بگیرم. با این نیت حرکت کردم، اما در میان راه به خود آمدم که چرا نزد خود حضرت رضا علیه‌السلام، نروم و آن را برای وی نخوانم؟! به همین جهت کنار ضریح رفتم و پس از استغفار و راز و نیاز با خدا، قصیده‌ی خود را خطاب به روح بلند و ملکوتی آن حضرت خواندم و تقاضای صله کردم. ناگاه دیدم دستی با من مصافحه نمود و یک اسکناس ده تومانی در دستم نهاد. بی‌درنگ گفتم: «سرورم! این کم است» ده تومانی دیگر داد باز هم گفتم: «کم است» تا به هفتاد تومان که رسید، دیگر خجالت کشیدم تشکر کردم و از حرم بیرون آمدم. کفش‌های خود را که می‌پوشیدم، دیدم آیه الله حاج شیخ حسنعلی تهرانی، جد آیت‌الله مروارید، با شتاب رسید و فرمود: «شیخ ابراهیم!» گفتم: «بفرمایید آقا!» گفت: «خوب با آقا حضرت رضا علیه‌السلام روی هم ریخته‌ای، برایش مدح می‌گویی و صله می‌گیرید. صله را به من بده» بی‌معطلی پول‌ها را به او تقدیم کردم و او یک پاکت در ازای آن به من داد و رفت وقتی گشودم دیدم دو برابر پول صله است یعنی یکصد و چهل تومان. 📚 کرامات الصالحین، ص 216 حال خوش 👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
💠 👈طلب‌ حاجت‌ از سر سیری در داستان ها این طور آمده که روزی نادرشاه برای زیارت امام رضا علیه السلام با ملازمان خود به حرم مطهر مشرف می شد. سر راه خود شخصی را دید که اطراف صحن حرم نشسته بود. به او گفت: «به چه منظور اینجا نشسته ای؟» گفت: «از امام رضا درخواستی دارم». نادرشاه گفت: «هنوز نگرفته ای؟» زائر گفت: «نه». نادرشاه گفت: «چند روز است که اینجایی؟» گفت: «سه روز». نادرشاه گفت: «من می روم زیارت می کنم و ساعتی دیگر بر می گردم؛ چنانچه حاجت خود را از امام رضا نگرفته باشی، دستور می دهم گردنت را بزنند!» زائر دست پاچه و درمانده شد. اما ساعتی بعد که نادرشاه برگشت، او حاجتش را گرفته بود! وقتی راز این مطلب را از نادرشاه پرسید، گفت: تو این چند روز داشتی با امام رضا بازی می کردی و از سر سیری، حاجت خود را از ایشان طلب می کردی. به خاطر همین موفق نبودی». 🟢کانال و حال خوش👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
💠 👈اسلحه مسموم در توبره مرحوم راوندى به نقل از محمّد بن زيد رزامى حكايت كند: روزى در خدمت حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام بودم ، كه شخصى از گروه خوارج - كه درون توبره و خورجين خود نوعى سلاح مسموم نهاده و مخفى كرده بود - وارد شد. آن شخص به دوستان خود گفته بود: او گمان كرده است، كه چون فرزند رسول اللّه است، مى تواند وليعهدى طاغوت زمان را بپذيرد، مى روم و از او سؤ الى مى پرسم، چنانچه جواب صحيحى نداد، او را با اين سلاح نابود مى سازم. پس چون در محضر مبارك امام رضا عليه السلام نشست، سؤ ال خود را مطرح كرد. حضرت فرمود: سؤ الت را به يك شرط پاسخ مى گويم؟ منافق گفت: به چه شرطى مى خواهى جواب مرا بدهى؟ امام عليه السلام فرمود: چنانچه جواب صحيحى دريافت كردى و قانع و راضى شدى، آنچه در توبره خود پنهان كرده اى، درآورى و آن را بشكنى و دور بيندازى ک. آن شخص منافق با شنيدن چنين سخن و مشاهده چنين برخوردى متحيّر شد و آنچه در توبره نهاده بود، بيرون آورد و شكست؛ و بعد از آن اظهار داشت: ياابن رسول اللّه! با اين كه مى دانى ماءمون طاغى و ظالم است ، چرا داخل در امور او شدى و ولايتعهدى او را پذيرفتى، با اين كه آن ها كافر هستند؟! امام رضا عليه السلام فرمود: آيا كفر اين ها بدتر است، يا كفر پادشاه مصر و درباريانش؟ آيا اين ها به ظاهر مسلمان نيستند و معتقد به وحدانيّت خدا نمى باشند؟ و سپس فرمود: حضرت يوسف عليه السلام با اين كه پيغمبر و پسر پيغمبر و نوه پيغمبر بود، از پادشاه مصر تقاضا كرد تا وزير دارائى و خزينه دار اموال و ديگر امور مملكت مصر گردد و حتّى در جاى فرعون مى نشست، در حالى كه مى دانست او كافر محض مى باشد. و من نيز يكى از فرزندان رسول اللّه صلى الله عليه و آله هستم و تقاضاى دخالت در امور حكومت را نداشتم؛ بلكه آنان مرا بر چنين امرى مجبور كردند و به ناچار و بدون رضايت قلبى در چنين موقعيّتى قرار گرفتم. آن شخص جواب حضرت را پسنديد و تشكّر و قدردانى كرد؛ و از گمان باطل خود بازگشت. منبع📚: الخرايج والجرايح : ج 2، ص 766، ح 86.
✍️ 🔵جواب نامه ای که بدون مرکب نوشته شده بود 🔸محمد بن عباس مي‏گويد: ما چند نفر کنار يکديگر در مورد مقامات امام حسن عسکري عليه ‏السلام صحبت مي‏ کرديم، يکي از ناصبي‏ها، گفتار ما را به مسخره گرفت و گفت: من بدون مرکب، نوشته ‏اي را براي آن حضرت مي‏نويسم، اگر او پاسخ سؤالهاي مرا داد، حقانيت او را مي‏ پذيرم پس وي سؤالهاي خود را در نامه‏اي نوشت، ما نيز مسئله ‏هاي خود را در نامه ‏اي نوشتيم و به سوي آن حضرت فرستاديم. امام حسن عسکري عليه ‏السلام پاسخ مسائل همه ‏ي ما را در جواب نامه‏ اش داد و در نامه‏ ي مربوط به ناصبي، علاوه بر پاسخ به مسائل او، نام او و نام پدر او را نيز نوشته بود وقتي که آن مرد ناصبي، جواب نامه‏اش را ديد، متعجب و حيرت‏زده گرديد به طوري که از هوش رفت پس از به هوش آمدن، حقانيت امام حسن عسکري عليه ‏السلام را پذيرفت و جزو شيعيان آن حضرت گرديد. 📕عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام حسن عسگری (علیه السلام)،تهیه و تنظیم: واحد تحقیقاتی گل نرگس،چاپ چهارم،1386،ص503-504. کانال https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
✍️ 🔵زندانبان امام حسن عسگری علیه السلام گفته بودند: " آن‌قدر شکنجه‌اش کنند که دیگر تاب نیاورد و... ." زندان که رفت و نگاهش کرد، مست شد انگار. سست شد، افتاد روی زمین. صورتش را گذاشت روی خاک. گریه می‌کرد، پشیمان بود. فکر دیگری به ذهن‌شان نمی‌رسید، زندان‌بانان سنگ‌دل را می‌فرستادند سراغش، همه‌شان شیعه بر می‌گشتند. 📕برگرفته از کتاب « آفتابِ نيمه شب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب شهادت امام حسن عسگری علیه السلام تسلیت باد کانال https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
✍️ 🔵اهتمام به عبادت زمانی که امام حسن عسکری علیه السلام در زندان صالح بن وصیف بسر می برد عباسیون و صالح بن علی و کسانی که از مذهب تشیع منحرف بودند نزد صالح رفتند تا از او بخواهند بر امام حسن علیه السلام سختگیری کند صالح گفت: چه کنم؟ من دو نفر از شرورترین افراد را بر او گماشتم اما در اثر مشاهده رفتار او هر دو در نماز و عبادت خود بسیار کوشا شدند. به آنها گفتم :چه خصلتی در حسن بن علی است که این گونه در شما تاثیر گذارده است؟ گفتند: چه می گویی درباره مردی که روز را روزه می گیرد و شب را عبادت می کند، نه سخن می گوید و نه به چیزی سر گرم می شود، وقتی به او نگاه می کنیم رگهای گردن ما می لرزد و حالی به ما دست می دهد که نمی توانیم خود را نگه داریم وقتی این سخنان را از صالح بن وصیف شنیدند ناامید برگشتند اصول کافی، باب مولد ابی الحسن بن علی علیه السلام، ح 23. کانال https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
روزي حضرت داوود علیه السلام از يک آبادي مي گذشت، پيرزني را ديد بر سر قبري ضجه زنان، نالان و گريان. حضرت داوود علیه السلام پرسيد: مادر چرا گريه مي کني؟ پيرزن گفت: فرزندم در اين سن کم از دنيا رفت. حضرت داوود علیه السلام فرمود: مگر چند سال عمر کرد؟ پيرزن جواب داد: 350 سال!!! حضرت داوود علیه السلام فرمود: مادر ناراحت نباش. پيرزن گفت: چرا؟ حضرت داوود علیه السلام فرمود: بعد از ما گروهي به دنيا مي آيند که بيش از صد سال عمر نمي کنند. پيرزن حالش دگرگون شد و از حضرت داوود علیه السلام پرسيد: آنها براي خودشان خانه هم مي سازند؟ آيا وقت خانه درست کردن دارند؟ حضرت داوود علیه السلام فرمود: بله آنها در اين فرصت کم با هم درخانه سازي رقابت مي کنند. پيرزن تعجب کرد و گفت: اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را به سجده خدا مي پرداختم. 🍀بر چرخ فلک مناز که کمر شکن است بر رنگ لباس مناز که اخر کفن است مغرور مشو که زندگی چند روز است در زیر زمین شاه و گدا یک رقم است کانال و حال خوش http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
🔘 کوتاه مجلس عروسی یکی از بزرگان بود و ملا نصرالدین را نیز دعوت کرده بودند. وقتی می خواست وارد شود، در مقابل او دو درب وجود داشت با اعلانی بدین مضمون: از این درب عروس و داماد وارد می شوند و از درب دیگر دعوت شدگان. ملا از درب دعوت شدگان وارد شد. در آنجا هم دو درب وجود داشت و اعلانی دیگر: از این درب دعوت شدگانی وارد می شوند که هدیه آورده اند و از درب دیگر دعوت شدگانی که هدیه نیاورده اند. ملا طبعا از درب دومی وارد شد. ناگهان خود را در کوچه دید، همان جایی که وارد شده بود! ... این داستان حکایت زندگی ماست. کسانی را به زندگی مان دعوت می کنیم (رابطه هایی را آغاز می کنیم) اما وقتی متوجه می شویم از آنها چیزی عایدمان نمی شود، رابطه را قطع و افراد را به حال خودشان رها می کنیم. روابط عاطفی ما چیزی بیشتر از الگوی حاکم بر مناسبات تجاری و اقتصادی نیست. عشق بر مبنای ترس و ضعف محاسبه گر است. اگر محبتی می کنیم توقع جبران داریم. دوست داشتن های ما قید و شرط و تبصره دارد. حساب و کتاب دارد. اگر کسی را دوست داریم به خاطر این است که لیوان نیازمان پر شود. اگر رابطه ای سود آور نباشد آن را ادامه نمی دهیم. چه ستمگر است آنکه از جیبش به تو می بخشد تا از قلب تو چیزی بگیرد. کانال و حال خوش http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
بیا گاهی خودمان را به روز رسانی کنیم !! به روزرسانی را که فقط برای انواع بازی ها، نرم افزارها و برنامه های کامپیوتری نگذاشته اند … گاهی هم آدم، باید افکارش را به روز کند! طرز فکرش را ارتقا بدهد… حال و هوایش را تازه کند … مثلا دور بریزد تمام خاطراتی را که تکرارشان چیزی به جز غم و اندوه ندارد رها کند بعضی وابستگی ها را که حال و روزش را به هم میریزند افسوس ها را … غصه ها را … نگرانی ها را … و تمام تلخی هایی که بوی کهنگی گرفته اند گاهی باید یک گوشه ی دنج نشست زندگی را نو کرد و یک "من" تازه ساخت با باورهایی جدید و افکاری رو به رشد … باور کن لازم است هر از گاهی خودمان را هم "به روز رسانی" کنیم …! کانال و حال خوش http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
🌼رفقای خود را به دو چیز امتحان کنید: اگر این دو خصلت در آنها هست رفیق باشید ، امام صادق علیه السلام می فرماید اگر نبود از آنها دوری کنید ،دوری کنید، حضرت دو مرتبه میفرماید دوری کنید! اول ☝️ مُحَافَظَةٍ عَلَی الصَّلَوَاتِ فِی مَوَاقِیتِهَا ببین این رفیقت اول وقت مقید به نماز هست یا داره کاسبی میکنه؟ یا مباحثه میکند؟ دوم✌️ وَ الْبِرِّ بِالْإِخْوَانِ فِی الْعُسْرِ وَ الْیُسْر در موقع داری و نداری خوبی میکنه به دوستان؛ تا میبینه رفیقش میخواد دختر عروس کنه فوری میره یک قالی ماشینی میگیره میاره دم خونش ، یا میبینه چک هاش عقب افتاده میگه غصه نخور من میدم حالا بعدها بهم بده ولی اونی که همین جور بیر بیر نگاه میکنه؟ میبینه همسایه پول نداره دوسیر گوشت بخره ،با این همه ثروت نمیره یک کیلو گوشت بخره بده با این همه ثروت نم پس نمیده ، اینا نه بو دارن نه خاصیت ، خوب به چه درد میخورن! نه دنیا دارن نه آخرت، با کسانی که کمک به فقرا نمیکنند رفیق نشید 📚از بیانات آیت الله مجتهدی (ره) کانال و حال خوش http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
روزى، یکى نزد شیخ ابوسعید ابوالخیر آمد و گفت اى شیخ! آمده ام تا از اسرار حق، چیزى به من بیاموزى . شیخ گفت: بازگرد تا فردا . آن مرد بازگشت، شیخ فرمود تا آن روز موشى گرفتند و در حقه ( جعبه ) کردند و سر آن محکم بستند . روز دیگر آن مرد باز آمد و گفت:اى شیخ آنچه دیروز وعده دادی، امروز به جاى آر. شیخ فرمان داد که آن جعبه را به وى دهند. سپس گفت: ((مبادا که سر این حقه باز کنى .)) مرد جعبه را گرفت و به خانه رفت . در خانه صبر نتوانست بکند و با خود گفت: آیا در این جعبه چه سرى از اسرار خدا است؟ هر چند کوشید نتوانست که سر جعبه را باز نکند . چون سر جعبه باز کرد، موشى بیرون جست . مرد، پیش شیخ آمد و گفت: ((اى شیخ!من از تو سر خداى تعالى خواستم، تو موشى به من دادى؟!)) شیخ گفت: ((اى درویش! ما موشى در جعبه به تو دادیم، تو پنهان نتوانستى بکنی؛ سرّ خداى را چگونه با تو بگوییم؟ )) اسرار التوحید، ص ۲۱۳، با اندکى تغییر در الفاظ. کانال و حال خوش http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
💠 👈طلب‌ حاجت‌ از سر سیری در داستان ها این طور آمده که روزی نادرشاه برای زیارت امام رضا علیه السلام با ملازمان خود به حرم مطهر مشرف می شد. سر راه خود شخصی را دید که اطراف صحن حرم نشسته بود. به او گفت: «به چه منظور اینجا نشسته ای؟» گفت: «از امام رضا درخواستی دارم». نادرشاه گفت: «هنوز نگرفته ای؟» زائر گفت: «نه». نادرشاه گفت: «چند روز است که اینجایی؟» گفت: «سه روز». نادرشاه گفت: «من می روم زیارت می کنم و ساعتی دیگر بر می گردم؛ چنانچه حاجت خود را از امام رضا نگرفته باشی، دستور می دهم گردنت را بزنند!» زائر دست پاچه و درمانده شد. اما ساعتی بعد که نادرشاه برگشت، او حاجتش را گرفته بود! وقتی راز این مطلب را از نادرشاه پرسید، گفت: تو این چند روز داشتی با امام رضا بازی می کردی و از سر سیری، حاجت خود را از ایشان طلب می کردی. به خاطر همین موفق نبودی». 🟢کانال و حال خوش👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92