داستان آیت الله بهجت و جن ها !!
یک بار بچههای کوچک کتابی خوانده بودند و خیلی از جن وحشت کرده بودند . آیت الله بهجت به بچهها فرمودند : بیایید با شما کار دارم . دیدم آقا به آنها فرمودند: جن ترس ندارد ، آنها کاری به مومن ندارند .
ایشان گفتند:"من خودم وارد منزلی شدم(منزل عمویشان در کربلا) خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت: آنجا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم ، عمامهام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم و خودم را به خواب زدم!
پاسی از شب که گذشت ، صدای پای جن ها را بیرون در اتاق میشنیدم. یک دفعه احساس کردم که یکی از این پاها به در اتاق نزدیک شد. از پنجره خودش را بالا کشید و داخل اتاق را نگاه کرد. دید که من اینجا خوابیدم و عمامهام کنارم است. رفت به آنها گفت: برویم.
#این_آدم_لشکر_خداست."
کانالهای ما را دنبال کنید👇
@farzandbano
@khandehpak
@menoeslami
@BaSELEBRTY
داستان آیت الله بهجت و جن ها !!
یک بار بچههای کوچک کتابی خوانده بودند و خیلی از جن وحشت کرده بودند . آیت الله بهجت به بچهها فرمودند : بیایید با شما کار دارم . دیدم آقا به آنها فرمودند: جن ترس ندارد ، آنها کاری به مومن ندارند .
ایشان گفتند:"من خودم وارد منزلی شدم(منزل عمویشان در کربلا) خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت: آنجا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم ، عمامهام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم و خودم را به خواب زدم!
پاسی از شب که گذشت ، صدای پای جن ها را بیرون در اتاق میشنیدم. یک دفعه احساس کردم که یکی از این پاها به در اتاق نزدیک شد. از پنجره خودش را بالا کشید و داخل اتاق را نگاه کرد. دید که من اینجا خوابیدم و عمامهام کنارم است. رفت به آنها گفت: برویم.
#این_آدم_لشکر_خداست."
کانالهای ما را دنبال کنید👇
@farzandbano
@khandehpak
@menoeslami
@BaSELEBRTY