ماجرای آشنایی #سردارسلیمانی و #سیدحسن_نصرالله
آشنایی من با حاج قاسم به سال ۱۹۹۲ میلادی برمیگردد، هنگامیکه حاج قاسم فرماندهی نیروی قدس شد به لبنان آمد...
ایشان منتظر نشد ما به ایران برویم و به او تبریک بگوییم، خودش به لبنان آمد و با رهبران مقاومت روابط ویژهای را پایهگذاری اساسی کرد، خیلی سریع با ما خودمانی شد، خیلی سریع عربی یاد گرفت...
همیشه با شادی ما شاد و با ناراحتی ما ناراحت میشد. رابطهاش با ما اینگونه بود. واقعا این روابط یک نمونهی برجسته است.
یکی از دلایل پیشرفت کمی و کیفی مقاومت حزبالله پیگیریهای جدی حاج قاسم بود، حاج قاسم اولین شریک این پیروزیها بود.
لبنان زیر آتش و بمباران است! ولی او گفت: نمیتوانم شما را تنها بگذارم، تمام روزهای جنگ را حاج قاسم در کنار ما بود...
او زیر بمباران و موشکباران در کنار ما بود، میتوانست جاهای امن برود، میتوانست برود تهران و از آنجا با ما مرتبط میبود، ولی او در کنار ما و در اتاق عملیات ما بود.
او به من میگفت: سیدجان! یا با شما زنده میمانم یا شهید میشوم، تا پایان جنگ ۳۳ روزه با ما بود.
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
✨خداوندا! پاهایم سست است. رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنّم عبور میکند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم میلرزد،
🍂وای بر من و صراط تو که از مو نازکتر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یک امیدی به من نوید میدهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم.
✨من با این پاها در حَرَمت پا گذارده ام و دورِ خانه ات چرخیده ام و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم
🍂و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم.
✨امید دارم آن جهیدنها و خزیدنها و به حُرمت آن حریمها، آنها را ببخشی.
🌹 ۲۹ شب تا سالگرد یک پرواز
#سردارسلیمانی
#شهید_سلیمانی
@Modafeaneharaam