eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
67هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
23.5هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به همه ی سوتی بازان سرزمینم وای من استاد سوتی دادنم😐 یه جوری که دوروز سوتی ندم صبحم شب نمیشه خب بریم سر سوتی ها: چندتاشونو بگم روحیتون عوض شه من حدود۱۷سالم بود که بابام میرسوندم مدرسه یه روز که دوستامم اومده بودن خونمون که بابام برسونتمون بابام گفت بهم دخترم ی کاسه اب جوش بیار من تلیت کنم بخورم😑 گفتم بابا آبجوش؟مطمئنیییی؟؟😲 گفته اره دخترم منم ی کاسه بزرگگ اب جوش بردم براش گفت این چیه؟😕 گفتم مگه نگفتی آب جوش؟؟ گفت ن خنگ جونم، آب گوشتتتتت اخه کی اب جوش تلیت میکنه میخوره😑 هیچی دیگ دوستام ترکیده بودن😁 یه بارم باز بابام چغندر و ترب سیاه اورده بود گفت دخترم اینا رو بار بذار بپزن بخوریم اما به من نگفت که ترب هم توشه😁 منم همشونو شستم گذاشتم رو اجاق دیدم بابام گفت یه دونه ترب بیار برام😌 گفتم مگ ترب اوردی🙄 گفت اره تو پلاستیک یهو بوی مسخرش بلند شد که پخته بوددد 😂 🤦‍♀🤦‍♂ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام من تا عمر دارم این سوتی که دادم یادم نمیره 😅 قضیه برمیگرده به تابستون دو سال پیش منو همسرم قبل ازدواج همسایه بودیم هروقت میدیدمش چنان دست و پامو گم میکردم که تموم کارا و رفتارام غیر ارادی بودن 🙈 یه روز که داشتم از کلاس برمیگشتم وایستادم دم در دنبال کلید میگشتم که یهو دیدم از ته کوچمون داره میاد سمتم 😻 حسابی دست و پامو گم کرده بودم با هزار مصیبت کلیدو پیدا کردم در و باز کردم موقع رفتن تو حیاط بس که هوایی شده بودم اشتباهی کفشامو تو کوچه درآوردم😳 رفتم تو حیاطمون درو بستم بعد دو دیقه دیدم در زدن😢 تازه به خودم اومدم درو باز کردم دیدم وایستاده دم در کفشامم دستشه 🙈 گفت خانوم کفشات از پاهات در رفتن یا پاهات از کفشات دیگه از خجالت تا یه ماه نمیتونستم برم بیرون 😅🙈 🤦‍♀🤦‍♂ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام این سوتی مربوط به بیست سال پیشه آقا ما هفت سالمون بود اون موقع ویدیو خدایی بود واسه خودش یه شب ما به اتفاق خانواده نشستیم فیلم (( سوپر من )) و نگاه کردیم بعد از تماشای فیلم حال عجیب غریبی داشتم هم سنو سالای من درک میکنن حالمو !!! احساس قدرت میکردم احساس می کردم که منتخب بودم و خبر نداشتم … خلاصه رفتیم تو حیاط تاب سواری تاب و روندیم و روندیم تا سرعت رسید به ۱۴۰ بلند شدم ایستادم و مدل سوپرمن که دستاشو مشت می کرد و پرواز میکرد شدم و چشمام و بستم و رفتم …….. چشمام و که باز کردم خودم و رو تخت بیمارستان دیدم خانواده محترم به همراه بچه های محل و تعداد کثیری از هوادارا همه دورم حلقه زده بودن …. سرتون و درد نیارم واسه اینکه به زندگی عادی برگردم ۱ ماه تحت مراقبت های ویژه بودم بعد از اون تا سالها تو محل و در و همسایه و فامیل ملقب به (( علی سوپر من )) بودم🤦‍♂😂 😁 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام تشکر از کانال خوبتان منم امسال اربعین جای همگی خالی بود رفتیم با خانواده پیاده روی اربعین کربلا تو شهر شوملی عراق نرسیده به نجف مجبوربودیم شب را تو خونه یکی بنده خدا عراقی بخوابیم من کمی عربی بلد بودم باهاشون حرف می زدم صبح که شد بیدار شدیم برای نماز به خانم صاحب خونه گفتم صباح الخیر اهلا وسهلا . بابا اون چند خانمی که بامن بودند انقدر خندیدند که دیگه غش کرده بودند اتفاقا بعداز یک هفته ای همون خانواده را در کاظمین دیدم گفتند کجایی اهلا وسهلا دوباره خندیدیم اما من از سوتی که داده بودم خیلی خجالت کشیدم با تشکر 😁 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
باسلام ممنونم از کانال خوبتون. یه سوتی از داداشم که به نظرم بامزس واستون میگم. داداش من کاسب محلمون بود این جریان واسه حدود ۱۷_۱۸سال پیشه که چون درب مغازه کار میکرد هرکی ازآشناها بهش میرسید خسته نباشی بهش میگفت یا بلعکس... خلاصه بنده خدا داداش ما ازقضا یه شب میره نمازجماعت مسجد واکثرا هم آشناها درحال نماز بودن وقتی نماز به پایان میرسه داداشم بجای اینکه به نمازگزارها بگه قبول باشه میگه خسته نباشید خلاصه خودش میگفت ازاین حرفم هم خجالت کشیدم وهم کلی خندیدیم. ببخشید طولانی شد.😁 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سوتی من مربط به دوازده ،سیزده سالگیم که یه شب خواب دیدم خونمون دزد اومده توی خواب فکر کردم اگه داد بزنم دزد اومده تا خانواده ام بیاند فرار می کنه پریدم پای دزد رو بگیرم یه دفعه دیدم یه نفر می گه ول کن پام رو ول کن از خواب بیدار شدم دیدم پای خواهرم رو گرفته بودم اونم خیلی ترسیده بود وقتی اون صحنه رو دیدم فقط می خندید م بعد ها اونها می خندیدند و می گفتند دیگه دزد نمی گیری ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام منم یه باردوسال پیش بعده مدرسه بادوستم رفته بودیم باشگاه کارت بیمه ورزشیموتمدیدکنم که اون اقاهه از من پرسید رشته ات چیه من گفتم ادبیات بعددوباره پرسید ن رشته ات چیه که دوستم گفت علوم انسانی بعد دیدیم مرده داره میخنده گفت نه رشته ورزشیت چیه نه مدرسه ات اونجابودمن با یک لبخند ملیح واروم وزیرلبی گفتم کاراته😔😂 😁 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام وقت بخیر ممنون از کانال خوبتون این سوتی که تعریف می‌کنم مربوط به بابای خدا بیامرزم یه روز صبح با خواهرم و دوستش می خاستیم بریم بیرون بابا هم گفت من میام کار دارم خلاصه سوار ماشین شدیم و بین راه دوست خواهرم نجمه خانم سوار شدن. با بابام سلام و احوال‌پرسی کردن بابا که حواسش نبود گفت نجمه سمیه(خواهرم که راننده ماشینم بود)کجاست که خواهرم گفت بله بنده به چشم نمیام راننده رایگان شمام بابا😉 نجمه😂 خواهرم😕 من😂 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
😂 سلام برادرم با ماشین از سفر برمیگشت که تصادف میکنه .خلاصه بیمارستان بستری میشه . به خانمش که زنگ زدیم گفتیم خدا را شکر حالش خوبه وبخیر گذشته چون که ایربک ماشین عمل کرده وخطر از بیخ گوشش رد شده. خانمش هم که هر کی زنگ بهش میزدند که احوال شوهرش بپرسند به همه میگه که خدا را شکر ایربکشا عمل کردند وحالش خوبه. وجالبتر اینکه هیچ کی هم نمیدونه که ایربک برادرم کجای بدنش میشه.. بعد که همگی فهمیدند دیگه ولش نمیکنند... دیگ الان احوالپرسیاشون شده ایربک شوهرت چطوره؟☺️ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
این خاطرم واسه چهار سال پیشه ما تهران زندگی میکنیم و کل خاندانمون گرگان. تابستون بود با کامیون بابام رفتیم چالوس اقا حالا همه لباسا تابستونیو رنگ روشن . خبر دادن پدر بزرگ ناتنیم فوت شده . نا گفته نمونه حق پدریو برا بابام بجا اورده بودو خیلی عزیز بود ما نفهمیدیم چطور جمع کردیم رفتیم گرگان اخر شب بود رسیدیمو فردا صبحش قرار بود خاکش کنن انقد ناراحت بودیم ک حتی یادمون نیومد لباسا هما رنگ روشنه . من برا خاک سپاریش مث احمقا با لباس قرمز بودم🤣 خدایی خیلی خجالت میکشیدم همه میگفتن مثلا نوه حاجیه مانتو قرمز پوشیده گریه هاش همه ریاس . کلی خجالت کشیدم . اخر سر عمم به دختراش گفت برن لباسا رنگ روشن بپوشن دختر عمو هامم زردو ابی پوشیدن . که مثلا هم رنگ من شن . من کمتر خجالت بکشم😑 ولی بعد ۴ سال هنوزم من ادم بی احساسو بیشور شناخته میشم .😢😂 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام این خاطره ای که میخوام بگم مربوط میشه به یکی ازبستگان نزدیک از زمان قدیم دریکی از روستاهای گیلان تعریف میکنه یه جا عروسی بود توخونه ماهم با خواهرا ودوستا(سن 12 تا17سال) اول بعد ظهررفتیم خونشون بقیه گفتن کفشامونو کجا بزاریم که نبرن؟ فامیلمون گفت بزاریم تو لونه یاهمون خونه مرغا وخروس وارد که غاز خلاصه همه قبول کردن کفشامونو گذاشتیم با خوشحالی رفتیم توخونه که جشن بود😁 شب شد مادرم اومد دونبالمون وگفت فلان فلان شده ها چرا نمیاین خونه ماهم با افتخار رفتیم که کفشامونو زود برداریمو بریم خونه که یهو دیدیم ای دل غافل همه ی مرغ وخروسا رفتن لونه درم بستن میگه هی دست میکردیم تولونه بجای کفش پای مرغ وخروس وهرچی که تواون لونه بود میومدتودستمون بجای کفش اصلا یه وضعی بود همه به صدا دراومده بودن😂😁 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام چندسال پیش، من از اونایی بودم که عینک افتابی میزدم رفتم میوه فروشی عینکمم زده بودم دنبال کدو میگشتم هرچی نگاه کردم ندیدم پرسیدم کجاست گفت اینا جلوتونه باز نگا کردم ندیدم گفتم کو نیست که گفت شما عینکتونو بردارین شاید خدا خواست دیدین برداشتم قشنگ جلو چشمام بود کارتن کدو... من الان سه ساله عینک نمیزنم 🤦‍♀😁 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
اینترنت# سلام ممنون از کانال خوبتون الان چند روزه دربست نشستم دارم سوتی ها رو میخونم و به خودم امیدوار میشم😃 این سوتی سوتیه مامانمه که خودم هر موقه یادش میفتم خندم میگیره. مامان من خیلی سادس😩 هر موقع یه سوال ازم میپرسید میگفتم حالا سرچ میکنم بهت میگم. عکس چیزیو میخواست میگفتم الان از اینترنت میگیرم دستور اشپزی میخواست میگفتم الان از اینترنت میگیرم معنی کلمه ای رو میخواست میگفتم الان از اینترنت میگیرم خلاصه همه چیو سرچ میکردم بهش میگفتم. یه روز موتور بابامو دزدیدن😞 مامانم سراسیمه اومد گفت موتور باباتو دزدیدن پاشو تو اینترنت ببین کار کدوم از خدا بیخبری بوده😐 مامانم🧐 من😳 اینترنت🤯 دزده😆 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام تشکر از کانال خوبتان منم امسال اربعین جای همگی خالی بود رفتیم با خانواده پیاده روی اربعین کربلا تو شهر شوملی عراق نرسیده به نجف مجبوربودیم شب را تو خونه یکی بنده خدا عراقی بخوابیم من کمی عربی بلد بودم باهاشون حرف می زدم صبح که شد بیدار شدیم برای نماز به خانم صاحب خونه گفتم صباح الخیر اهلا وسهلا . بابا اون چند خانمی که بامن بودند انقدر خندیدند که دیگه غش کرده بودند اتفاقا بعداز یک هفته ای همون خانواده را در کاظمین دیدم گفتند کجایی اهلا وسهلا دوباره خندیدیم اما من از سوتی که داده بودم خیلی خجالت کشیدم با تشکر 😁 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام بردوستان خوبم ..من معمولاخیلی سوتی می دم چون خیلی هیجانی هستم وتندحرف میزنم ..ومعمولابه زیارت که می رم مخصوصااربعین کربلاباعربی حرف زدنم به شکل فجیهی سوتی می دم 😅 حالایع سوتی تومشهدروبگم .بعدابراتون ازکربلامیگم یه روزتوی حیاط حرم امام رضابودم .دیدم سروصداشده یه بیمارشفاگرفته مردم ریختن روش ولباس اون مردبنده خداروپاره کردن .بنده خداروبردن مردم داشتن لباسهای اون بنده خداروبین هم برای تبرک تقسیم میکردن😱 من هم که معمولاتوی این جمعهاوسط ماجراهستم که ببینم چه خبره وقتی ازیه خانمه پرسیدم چه خبره؟ این پارچه هاچیه؟ یه خانمه سریع یه نخ داددستم گفت یه نخ لباس این شفایافته واییی خداامام رضا😭😩😢من هم ازهیجان وگریه اون خانم بدون فکرسریع گرفتم گفتم چیکارکنم؟ گفت بخورتبرک برای شفا😳هیچی دیگه ادم سگ پاچشوبگیره جونگیره .. نخ روانداختم دهنم وسریع قورتش دادم 😱بعدچندثانیه که هیجانم کم شدتازه باخودم فکرکردم اخه این چه کاری بودنخ لباس ..نخ لباسو ادم مگه میخوره؟.....تمیزبودنبود😂😂😂وای خداعقل لطفا🤦‍♀🤦‍♀😁😁 شادی و نکات مومنانه👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام. این سوتی برا خیلی سال پیشه وقتی ڪ ابتدایی بودم. ی روز با دوستم توحیاط مدرسه بودم بعد دیوار حیاط مدرسمون خیلی ڪوتاه بود. ی مرده داشت با موتور رد میشد مرده خیلی لاغر و صورتش استخونی بود و سیاه. ب دوستم گفت ایییییی شمیلا این مرده رو نگاه ڪن چرا اینجوریه؟ بعد ڪلی خندیدم. یهو دیدم دوستم نگام میڪنه میگه دستت دردنڪنه پدربزرگمه.🤦‍♀🤦‍♀🏃🏃 اون لحظه هم خیییلی خندم گرفت هم خجالت ڪشیدم.😂🤦‍♀😰 شادی و نکات مومنانه👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سلام بردوستان خوبم ..من معمولاخیلی سوتی می دم چون خیلی هیجانی هستم وتندحرف میزنم ..ومعمولابه زیارت که می رم مخصوصااربعین کربلاباعربی حرف زدنم به شکل فجیهی سوتی می دم 😅 حالایع سوتی تومشهدروبگم .بعدابراتون ازکربلامیگم یه روزتوی حیاط حرم امام رضابودم .دیدم سروصداشده یه بیمارشفاگرفته مردم ریختن روش ولباس اون مردبنده خداروپاره کردن .بنده خداروبردن مردم داشتن لباسهای اون بنده خداروبین هم برای تبرک تقسیم میکردن😱 من هم که معمولاتوی این جمعهاوسط ماجراهستم که ببینم چه خبره وقتی ازیه خانمه پرسیدم چه خبره؟ این پارچه هاچیه؟ یه خانمه سریع یه نخ داددستم گفت یه نخ لباس این شفایافته واییی خداامام رضا😭😩😢من هم ازهیجان وگریه اون خانم بدون فکرسریع گرفتم گفتم چیکارکنم؟ گفت بخورتبرک برای شفا😳هیچی دیگه ادم سگ پاچشوبگیره جونگیره .. نخ روانداختم دهنم وسریع قورتش دادم 😱بعدچندثانیه که هیجانم کم شدتازه باخودم فکرکردم اخه این چه کاری بودنخ لباس ..نخ لباسو ادم مگه میخوره؟.....تمیزبودنبود😂😂😂وای خداعقل لطفا🤦‍♀🤦‍♀😁😁 شادی و نکات مومنانه👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام بردوستان خوبم ..من معمولاخیلی سوتی می دم چون خیلی هیجانی هستم وتندحرف میزنم ..ومعمولابه زیارت که می رم مخصوصااربعین کربلاباعربی حرف زدنم به شکل فجیهی سوتی می دم 😅 حالایع سوتی تومشهدروبگم .بعدابراتون ازکربلامیگم یه روزتوی حیاط حرم امام رضابودم .دیدم سروصداشده یه بیمارشفاگرفته مردم ریختن روش ولباس اون مردبنده خداروپاره کردن .بنده خداروبردن مردم داشتن لباسهای اون بنده خداروبین هم برای تبرک تقسیم میکردن😱 من هم که معمولاتوی این جمعهاوسط ماجراهستم که ببینم چه خبره وقتی ازیه خانمه پرسیدم چه خبره؟ این پارچه هاچیه؟ یه خانمه سریع یه نخ داددستم گفت یه نخ لباس این شفایافته واییی خداامام رضا😭😩😢من هم ازهیجان وگریه اون خانم بدون فکرسریع گرفتم گفتم چیکارکنم؟ گفت بخورتبرک برای شفا😳هیچی دیگه ادم سگ پاچشوبگیره جونگیره .. نخ روانداختم دهنم وسریع قورتش دادم 😱بعدچندثانیه که هیجانم کم شدتازه باخودم فکرکردم اخه این چه کاری بودنخ لباس ..نخ لباسو ادم مگه میخوره؟.....تمیزبودنبود😂😂😂وای خداعقل لطفا🤦‍♀🤦‍♀😁😁 شادی و نکات مومنانه👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام مرسی از کانال خوبتون 😊 ی بار ب همراه خانواده داشتیم می رفتیم مسافرت. منم شیشه ماشینو پایین اورده بودم باد می امد پدر من وقتی تو ماشین میشینه همش اخخخخخ توف میکنه.. اون روزم چند بار پدرم گفت بکش بالا شیشه رو منم خودمو زدم ب نشنیدن 😒 داشتم بیرونو نگاه میکردم ک پدرم ی اخخخخخخ تفی کرد ک یهو چسبید ب صورت من 😫 حالت تهوع داشتم جیغ میزدم گریه میکردم 🥵😭 حالا همه با این وضع ب من می خندیدن🤣 منم داد میزدم پدرم میخندید میگفت گفتم ک شیشه رو بکش بالا 😂😂 شادی و نکات مومنانه👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
😂 سلام یه بار بودیم بادوستان سوپر مارکت من یک شیرکاکائو برداشتم کارتم رو دادم تا فروشنده حساب کنه ازم پرسید رمزتون؟ منم گفتم چرا رمزو میپرسین باید بدین مشتری بزنه 😒😌 اونم بد بد نگاهم کرد گف خودتون بزنین منم رمزو ک زدم دستگاه پیام داد موجودی کافی نیست😕😂😝 فروشنده گف خوبه دوتومن ته کارتت نداری نگران رمزشی😂😂کوچیک شما دختر شمالی هستم 😁🙊 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
😁 سلام ممنون از کانالتون که دلخوشییه این روزامونه من خاطره دوس عزیزمون که خاله عزیزشون تلفن برده بودن روستا گفته بودن منتظره تماس دوستشون هستن. منم یه خاطره شبیه ایشون دارم خانواده شوهرم تعریف میکردن مادربزرگشون زمانی که تلفن تازه امده بود نوه ها زیاد میومدن خونه مادربزرگ تماس میگرفتن یکی از بچه های مادر میگه نزار زنگ بزنن پول تلفنت زیاد میاد این بنده خدا هم به نوه هاش میگه هرکسی خواست زنگ بزنه تلفن خودشو بیاره با تلفن ما زنگ نزنین اونام تلفن میاوردن زنگ میزدن😂😂😂😂😂 ┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄ @khandehpak
😂 سلام به همگی همیشه لبتون خندون باشه انشاالله🙂 پسرم چهار سالش بود نوشته بودمش کلاس قرآن تازه پیام قرآنی( ولاتَجَسَسو) رو یاد گرفته بود وهی باخودش تکرار میکرد یه روز که خیلی منو اذیت کرد در حال جارو برقی کشیدن بودم پاش گیر کرد به سیم و خورد زمین منم که خیلی از دستش عاصی شده بودم گفتم اوووف😡😡 😅 بلند شد فکر کرد میخوام بزنمش با عصبانیت زیاد وگریه گفت ( وتَتابَتونَ تَتابَتو )🤔🙄 بعد با همون گریه معنیش هم کرد که بچه خود را نزنید😳🤣🤣 اون لحظه منو باباش هنگ کرده بودیم این حدیث ازکجا اومد🤔🤔 وبعد متوجه شدیم از خودش در آورده😂😂 اون گریه میکرد ما از خنده ریسه میرفتیم 🤣🤣🤣🤣 هرکی بچه رو دعوا میکرد اینو بهش میگفتیم ( وتَتابَتونَ تَتابَتو. بچه خود را نزنید) 🤣🤣🤣🤣🤣 ┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄ @khandehpak