eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
66.7هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
23.6هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ علت بی حجابی چیه؟؟!! پاسخ جالب و در عین حال تأسف بار...   ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
✍امام حسين علیه السلام: ‌ مبادا از كسانى باشى كه از گناه ديگران بيمناكند، و از كيفر گناه خود آسوده خاطرند. 📚تحف العقول، ص۲۷۳ ‌ ‌ ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
‍ 💥داستانی واقعی صبح ها که به مسجد ميرفتم مردي جلوتر از من در مسجد حضور داشت روز بعد زودتر رفتم باز هم مرد حضور داشت روز بعد زودتر و باز هم... روز بعد 15 دقيقه قبل از اذان رفتم ديدم باز هم آن شخص در مسجد حضور دارد کنجکاو شدم.بعد از نماز رفتم پيشش و ازش پرسيدم آقاشما خواب و خوراک و کار و زندگي نداري همش در مسجدي وقتي خودش را معرفي کرد فهميدم بزرگترين تاجر موفق شهر بود.. گفت من فقط 15 دقيقه قبل از اذان ميایم مسجد. پرسيدم چرا گفت بسیار ميترسم نماز اول وقتم ترک بشود. پرسيدم حالا چرا اينقدر اصرار داريد جواب داد من قول دادم همه نماز هایم را اول وقت بخوانم. پرسیدم:به چه کسی ؟کجا؟چرا؟ آن شخص داستان رو تعريف کرد. ميگفت نه شغلي داشتم و نه درآمدي. دوست داشتم هم حج برم و هم ازدواج کنم . اما نميشد ... نزد یک شیخ رفتم و ازشون درخواست نصيحتي کردم فرمودند 1⃣اگر ميخواهي شغل خوب و با برکتي داشته باشي، برو نمازت رو اول وقت بخون. 2⃣اگر ميخواي ازدواج موفقي کني و همسر خوبي داشته باشي، برو نمازت رو اول وقت بخون. 3⃣و اگر طالب حج هستي بازهم، برو نمازت رو اول وقت بخون. پرسيدم هر کدام از اين قفل هاي زندگيم با يک کليدباز ميشه ؟ پاسخ دادند نماز اول وقت شاه کليد است (فقط حدالامکان به جماعت و در مسجد بخوان) از آن پس .... به عهدم وفا کردم... الله هم به عهدش وفا کرد. 1⃣هم شغل با برکت 2⃣هم همسري مهربان 3⃣و هم حج رفته ام. ❣️مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ ❣️ کسی که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش می‌دهیم و بر محصولش می‌افزاییم؛ و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمی از آن به او می‌دهیم امّا در آخرت نصیبی ندارد ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
🔴کلیپ های دنباله دار مرگ (غسالخانه) 🎤با مداحی: بسیار تاثیر گذار😭 خدایا تاثیرروایات و سخنرانی های قبر و قیامت رو در وجود ما دوچندان کن فراموش نکنیم اجساد غسالخانه هارو😔 http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686
آیت الله سید علی قاضی به حجه الاسلام مولوی فرموده بود که شما دنبال طی الارض هستید؟ ایشان می پرسد : چطور ؟ میرزا علی آقای قاضی فرمودند: به خاطر آنکه به خواندن سوره توحید تداوم دارید. ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویژه/ببینید : 🌹شیرِ در قفس 🌷استاد آیت الله وفسی #حسن_عباسی #نشر_حداکثری
مرد صالحی به فردی گفت :  كه فردا صبح اول چیزى كه جلویت آمد ! و دومى را ! و سومى را ! و چهارمى را ! و از پنجمى !  فرد صبح از خانه بیرون آمد. در اولین وهله با بزرگى روبرو شد، كمى ایستاده و با خود گفت :  مرد مومن دستور داده این كوه سیاه را  بخورم . در حیرت ماند چگونه بخورد! آنگاه به فكرش رسید مرد خدا به چیز محال دستور نمى دهد، حتما این كوه خوردنى است . به سوى كوه حركت كرد هر چه پیش مى رفت كوه كوچكتر مى شد سرانجام كوه به صورت لقمه اى درآمد، وقتى كه خورد دید بهترین و لذیذترین چیز است .  از آن محل كه گذشت نمایان شد. با خود گفت : دستور داده این را پنهان كنم . گودالى كند و طشت را در آن نهاد و خاك روى آن ریخت و رفت . اندكى گذشته بود برگشت پشت سرش را نگاه كرد دید طشت بیرون آمده و نمایان است . با خود گفت من به دستور عمل كردم و طشت را پنهان نمودم .  سپس با یك برخورد نمود كه باز شكارى آن را دنبال مى كرد. پرنده آمد دور او چرخید.مرد با خود گفت :  دستور گرفتم این را بپذیرم . آستینش را گشود، پرنده وارد آستین حضرت شد. گفت :  اى انسان شكارم را از من گرفتى من چند روز است آنرا تعقیب مى كردم .  مرد با خود گفت :  مرد صالح دستور داده این را ناامید نكنم . مقدارى گوشت از رانش برید و به او داد و از آن محل نیز گذشت ناگاه قطعه را دید، با خود گفت :  مطابق دستور باید از آن باید گریخت .  پس از طى مراحل به خانه مرد صالح به او گفت: ماءموریت خود را خوب انجام دادى . آیا حكمت آن ماءموریت را دانستى و چرا چنین ماءموریتى به شما داده شد؟  پاسخ داد: نه ! ندانستم .  گفتند: اما منظور از كوه غضب بود. انسان در هنگام غضب خویشتن را در برابر عظمت خشم گم مى كند. ولى اگر شخصیت خود را حفظ كند و آتش غضب را خاموش سازد عاقبت به صورت لقمه اى شیرین و لذیذ در خواهد آمد.  و منظور از طشت طلا عمل صالح و كار نیك است ، وقتى انسان آن را پنهان كند خداوند آن را آشكار مى سازد تا بنده اش را با آن زینت و آرایش دهد، گذشته از این كه اجر و پاداشى براى او در آخرت مقدر كرده است . و منظور از پرنده ، آدم پندگویى است كه شما را پند و اندرز مى دهد، باید او را پذیرفت و به سخنانش عمل كرد.  و منظور از باز شكارى شخص نیازمندى است كه نباید او را ناامید كرد.  و منظور از گوشت گندیده غیبت و بدگویى پشت سر مردم است ، باید از آن گریخت و نباید غیبت كسى را كرد. ‌ ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️شیعه شدن دکتر رِبِکا مَستِرتون بانوی مسیحی انگلیسی، متخصص فلسفه، پس از اینکه امام حسین علیه السلام به خوابشان آمد و.... ‌ ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
📌 داستان 🦋 📢 حتما بخوانيد🙏 👌نامه واقعی به خدا ( این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود) 🌸🍃این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه ، طلبه ای در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار بسیار آدم فقیری بود.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود. مضمون این نامه : ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ خدمت جناب خدا ❣ سلام علیکم ،اینجانب بنده ی شما هستم. از آن جا که شما در قران فرموده اید : "ومامن دابه فی الارض الا علی الله رزقها" ✨هیچ موجودزنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است✨ من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین. در جای دیگر از قران فرموده اید : "ان الله لا یخلف المیعاد" ✨مسلما خدا خلف وعده نمیکند✨ بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم : 🌸🍃۱ - همسری زیبا ومتدین 🌹🌿۲ - خانه ای وسیع 🌺🍂۳ - یک خادم 🌼☘۴ - یک کالسکه و سورچی 🌾💐۵ - یک باغ 🌷🌱۶ - مقداری پول برای تجارت 🍁🌻۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید. 🌿مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی🌿 نظرعلی بعد از نوشتن .. نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم⁉️ می گوید،مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی 🌸🍃نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست🍃🌸 ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید: ✨نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند .پس ما باید انجامش دهیم. و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود. این نامه الان در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود. 🌿 این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید 🌿 ‌ ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
#کلام_شهید رفیقش میگفت: یک شب تو خواب دیدمش؛ بهم گفت: به بچه ها بگو حتی سمت گناه هم نروند، اینجا خیلی گیر میدند...! 🌷مدافع حرم #شهید_حجت_الله_اسدی (از عاشقان شهید ابراهیم هادی) #یاد_شهدا_با_صلوات 💐 🕊وصیت نامه شهدا ‌ ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 پاسخ جالب و طنز شهید حسن باقری به استادش در مورد نظرداروین☺️☺️☺️☺️ به مناسبت هفته دفاع مقدس ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
تبلیغ موقت نه رد نه تایید....👇👇👇
✳️شهیدے کہ امام زمان (عجل اللہ تعالے فرجہ الشریف) کفنش کرد. 🌹شهیدے بود کہ همیشہ ذکرش این بود، نمےدونم شعر خودش بود یا غیر... 💕یابن الزهرا ✨یا بیا یک نگاهے به من کن  ✨یا به دستت مرادر کفن کن ❤️از بس این شهید به امام زمان (عجل اللہ تعالے فرجہ) علاقہ داشت به دوست روحانے خود وصیت مےکند. اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانے کنے... ⚪️️روحانے مےگوید: ما از جبهہ برگشتیم وقتے آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتے کرده است آیا من مےتوانم در مجلس ختم او سخنرانے کنم؟ و آنان اجازه دادند... 💠در مجلس سخنرانے کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است: 💕یا بن الزهرا ✨یا بیا یک نگاهے به من کن ✨یا به دستت مرادر کفن کن 💥وقتی این جملہ را گفتم، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن. وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهاے شب به من گفتند یکے از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهہ شهید شده است باید او را غسل دهے ✨وقتے کہ مےخواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگوارے وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم. ❓من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ 🌸با عجلہ برگشتم و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضاے غسالخانہ بوے عطر گرفته بود. از دیشب نمےدانستم رمز این جریان چه بود. اما حالا فهمیدم ...نشناختم... 📗روایت مقدس به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجة الاسلام سید مسعود پور آقایی 🌺اللهم عجل الولیک الفرج ⁨‌ ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسخ جالب جانباز مدافع حرم به یک سوال: 📦چرا روحانی در صندوق رای مدافعان حرم در سوریه حتی یک رای نیاورد!؟ ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای عنایت امام حسین (ع) به یک جوان 🔴 #استاد_عالی ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهد مناسب او باشد .. در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ... از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد .. هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد .. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ، وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز.... و دزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد .. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد . و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ... جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم ! ‌ ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
🔴 #سبک_زندگی_شهدا 💠وقتی میومد خونه نمی‌ذاشت کار کنم. زهرا رو می‌ذاشت روی پاهاش و با دست به پسرمون #غذا می‌داد. با #مهربونی می‌گفت: «شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی». #مهمون هم که میومد، پذیرایی با خودش بود. دوستاش به شوخی می‌گفتند: «مهندس که نباید تو خونه کار کنه!» می‌گفت: من که از حضرت علی (ع) بالاتر نیستم مگه به حضرت زهرا (س) #کمک نمی‌کردند؟ 🔴 #شهید_آقاسی_زاده 📙شهاب، صفحه۷۴ ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
⭕️وقتش نرسیده که به جای داستان خیالی "پتروس فداکار"، داستان این انسان‌های واقعی که با همه توان و با هر سنی برابر سیل ایستادند و با همکاری هم جلوی یک خسارت بزرگ رو گرفتن، وارد کتاب‌ها بشه؟ ⛔️البته از دولتی که داستان شهید فهمیده رو از کتاب‌ها حذف میکنه، بعیده... ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
5d6c1815341483b36f52bbd5_-6618997906636001863.mp3
2.94M
⭕️ خدا داره تعجیل می کنه تو ظهور٬ بالاخره میفهمیم . . . 👤 #استاد_رائفی_پور ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
🔴 #حجت_الاسلام_رفیعی: 💠 نوزادی، بیماری لاعلاج داشت. پدرش از زبان نوزاد نامه‌ای به حضرت علی اصغر می‌نویسد و به کسی که عازم #کربلا بود می‌دهد که در ضریح امام حسین بیاندازد. در نامه نوشت: من مانند تو شیرخوارم و مریض و.... پس از مدتی #امام_رضا علیه السلام به خواب پدر آمده می‌گوید فرزندت را شفا دادیم. پدر خوشحال از شفای فرزندش اما متعجب از اینکه چرا امام رضا به خوابش آمده؟! نامه که به حضرت علی اصغر نوشته شده بود و در ضریح اباعبدالله انداخته بودند! پس از مدتی پدر ،حامل #نامه را می‌بیند و او می‌گوید نتوانستم کربلا بروم. ناگزیر رفتم مشهد و نامه‌ای که دستم مانده بود را در ضریح امام رضا انداختم! ‌ ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
🔹﷽🔹 🔴وقتی حضرت آیت الله بیدآبادی (ره) قلب زن رقاص و اشرار را از شیطان تخلیه کرد روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند، تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند. پس از شور و مشورت با یکدیگر، به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان (تفریحی) بکنند! به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمد بیدآبادی (رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند. گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و دو جوان را از تجرد درآورند. ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد، به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند. سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند. به محض ورود ایشان، زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت، از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم حضرت آیت الله بیدآبادی (نور الله قبره) می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی، صفا آوردی!! ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند: چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی!!! آن عالم در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند. آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود، در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته، وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!! جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند. زن مزبور، در حال رقص گه گاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید، این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید: در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!!!!! پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند، ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید: تغییر دادم……… به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم خارج می شود، آن جماعت به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید. در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم الحمدالله و از شر شیطان به خدا پناه بردم ...  📚منبع: وبسایت فرهنگی اخلاقی ذکر یک ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
⭕️ آیت الله بهجت به نقل از استادشان : ☘ ارواح مومنین در وادی السلام جمعند و به اعمال ما (اهل دنیا ) میخندند. #رفقا_ابد_در_پیش_است . . . (این جمله رو خیلی با خودمون مرور کنیم !) ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
تلنگر📚 💎روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه مردی غافل را می دزدد. هنگامی که به خانه میرسد کیسه باز گشاید و میبیند در میان سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است: «خداوندا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت کن.» دزد اندکی اندیشه میکند و سپس کیسه را به صاحبش باز میگرداند. دوستانش او را سرزنش میکنند که چرا آن همه پول را از دست دادی؟! دزد میگوید: «صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتماد نموده بود. من دزد دارایی او بودم نه دزد باور او.» ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
روزی واعظی به مردمش می گفت: ای مردم! هر کس دعا را از روی اخلاص بگوید، می تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه می‌رود. جوان ساده و پاکدل، که خانه اش در خارج از شهر بود و هر روز می بایست از رودخانه می گذشت، در پای منبر بود. چون این سخن از واعظ شنید، بسیار خوشحال شد. هنگام بازگشت به خانه، دعا گویان، پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت... روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می کرد. آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند. روزی واعظ را به منزل خویش دعوت کرد، تا از او به شایستگی پذیرایی کند. واعظ نیز دعوت جوان پاکدل را پذیرفت و با او به راه افتاد. چون به رودخانه رسیدند، جوان "دعا" گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذشت، اما واعظ همچنان برجای خویش ایستاده بود و گام بر نمی داشت... جوان گفت: "ای بزرگوار!تو خود، این راه و روش را به ما آموختی و من از آن روز چنین می‌کنم پس چرا اینک برجای خود ایستاده ای، دعا را بگو و از روی آب گذر کن! واعظ، آهی کشید و گفت: حق، همان است که تو می گویی، اما دلی که تو داری، من ندارم ‌ ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9