eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
65هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
25.8هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
آموزش مجازی ویترای با تخفیف ۲۰ درصد هیچ کجا با این قیمت بهتون آموزش نمیده 😳 هم هنر یاد بگیر هم درآمد زایی داشته باش چی بهتر از این میخوای 👌😊 https://eitaa.com/joinchat/3926196342Cf23c72b61a
شادی و نکات مومنانه
آموزش مجازی ویترای با تخفیف ۲۰ درصد هیچ کجا با این قیمت بهتون آموزش نمیده 😳 هم هنر یاد بگیر هم
باهنر ویترای کلی پول دربیار دختر دوست ما۱۳ ساله بود ویترای میزد تو مسجد میفروخت کلی پول دراورده بود😁😍
تست هوش 🤩 ⁉️ کدام مخزن زودتر پر می شود ؟ پاسخ بزودی از همینجا 😍👇 ┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄ @sotikodak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انا لله و انا الیه راجعون ◼️خبری تلخ منتشر شد◼️ کرونا بار دیگر بازیگری دیگر را در کام مرگ‌کشید امروز از خبر فوت بازیگر سریال وضعیت سفید بسیار ناراحت شدیم شرح خبر فوت بازیگر معروف و محبوب کشورمان👇 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
کانال اخلاقی و مفید داری بیا تبلیغ بزنم👇😁 http://eitaa.com/joinchat/4161601553C24a9ad89ab
13.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ماجرای مردی که بعد از مرگ موقت به سربازی علاقه مند شد! ▪️بازپخش قسمت : عطش ▫️تجربه‌گر : آقای هاشم فراهانی ارته گلی ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
تو این اوضاع خراب اقتصادی سعی کنید از کاسبا نسیه نگیرید، اعصاب ندارن😑 پ.ن اتفاقا الان کمکهای مومنانه زیاد شده مومنین هم بیشتر هوای همو دارن این پست ها هم فقط اراجیف بافی هست برای سوژه خنده کردن موضوعات مختلف روح انسانیت تو کشور ما حداقل در بحران ها اوج میگیره ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ پدرم هرگز ما را نزد و همواره تنبيهات خلاقانه اي در کف داشت. مثلاً اگر فحش بد مي‌داديم، باید می‌رفتیم و دهان‌مان را سه بار زير شير آشپزخانه مي‌شستيم و اگر فحش نسبتا بد می‌دادیم، یک بار. من روزهای پرفحش کودکی‌ام را یادم است که هر چند دقیقه یک بار بالای روشویی مستراح ایستاده‌ام و دارم آب می‌گردانم توی دهانم. هم‌زمان، نبردهای مرگباری را هم یادم است که بین خواهران و برادرانم به راه می‌افتاد و میادینی که کم از رینگ خونین نداشت. تنبیه پدرم در این مورد، بستن طرفین دعوا به همدیگر بود. البته سفت نمي‌بست اما شل هم نمی‌بست. طنابِ زردي داشت كه از بالاي كمد مي‌آورد و دو طرف متنفر از هم را به هم مي‌بست. زجر این تنبیه به این صورت است که شما حالاتي از آزار رواني تدریجی و مدام را تجربه می‌کنید چون طناب‌پیچ شده‌اید دقيقا به كسي كه چند ثانيه پيش با او كتك‌كاري كرده‌ايد. یک بار هم که در خانه فوتبال بازی می‌کردم و پنجره را با ضربه‌ای كات‌دار، خاکشیر کردم، پدرم چیزی نگفت. نگاهش کردم که آرام و با طمأنینه قندشکن را از داخل کابینت آشپزخانه برمی‌دارد و می‌رود به اتاق. داخل پذیرایی ایستادم و چند دقیقه بعد صدای ضربه‌هایی را شنیدم که از اتاق می‌آمد. آهسته سمت اتاق رفتم و پدرم را دیدم که مشغول شکستن قلّک‌م است. اسکناس‌های قلّکی را که یک سال برای جمع آوری پول‌هایش دندان روی جگر گذاشته بودم، می‌شمرد. وقتی آن‌ها را گرفته بود و دسته می‌کرد، پوزخند به لب داشت. فردا هم شیشه‌بُر آورد و همان پول‌ها را هزینه‌ي ساخت و ساز شیشه‌ي پنجره کرد. تنبیه والدینِ دیگر در چنین مواردی، سیلی و چَک‌های افسری بود اما پدرم در مقابل این سنّت ایستاد و دست به ابداعات بدیع زد. خاطرم هست در ایام سیزده یا چهارده سالگی یک باری که کیف پولش را گذاشته بود روی طاقچه، دستم لغزید و دویست تومانی کش رفتم. اما فردای آن روز در کمال ناباوری دیدم که برخی وسائل کیف مدرسه‌ام نیست. پدرم در اقدامی مشابه، از غفلتم استفاده کرده بود و دقیقا مثل خودم به اموالم دست‌بُرد زده بود. البته تمام اين‌ها به خاطر هيبتي بود كه در آن سال‌ها از «بزرگ تر» در ذهن مان می‌ساختند و به خاطر احترامي كه ناخواسته در چشم‌مان داشتند. در عوض، ديروز وقتي به بچه‌ام گوشزد كردم نبايد دوستان مدرسه‌اش را به القاب «عوضی " و "خل و چل " بخواند، چیزی نگفت. سرش توی تَبلِت بود و مشغول بازی‌های خونبار. با لحن محکم‌تری گفتم: «هیچ خوشم نمیاد پسرم از این حرف ها بزنه!» اما دیدم همان القاب را دارد حواله می‌دهد به یکی از شخصیت‌های بازی. باخته بود و از دست آدمکش‌های رایانه دمغ بود. رفتم بالای سرش ایستادم و گفتم: «اگه یه بار دیگه حرف زشت بزنی، باید بری دهنت رو آب بکشی!» سرش را از روی تبلت بلند کرد و با تعجب گفت: «هان؟!» نگاهم می‌کرد. حرفم را دوباره تکرار کردم و دیدمش که تبلت را رها کرده روی مبل. روی پا می‌زد و بلند بلند قهقهه می‌زد. در نفس نفس زدن‌های بین خنده‌هایش گفت: «یعنی این حرفت صد تا لایک داشت بابا!» . چاپ شده در روزنامه هفت صبح ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
12.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴اگه امام حسین (ع) زنده بود چکار میکردید⁉️ 🔺 پاسخ جالب مردم را ببینید ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوار گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده، صید خودت را، به یک نگاه گرفتی @Modafeaneharaam