eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
66.6هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
23.6هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
برداشت خیار ۲۰کیلویی هر از گاهی تولید یک میوه بزرگ می‌تواند توجه‌ها را به خود جلب کند. دلیل ایجاد چنین محصولاتی جهش‌های ژنتیکی است. چند سال پیش گزارشی از لاهیجان منتشر شد که یک خیار ۲۰ کیلویی از یک مزرعه برداشت شده است. خیاری که بزرگی‌اش به‌راحتی اندازه جثه یک بچه چهار پنج ساله می‌شد. کشاورز گیلانی در گفت‌وگویی عنوان کرده بود اولش فکر می‌کردیم کدوست، ولی دیدیم به رشد خودش ادامه داد و به شکل امروزی‌اش درآمد! این خیار آن‌قدر بزرگ بود که از آن می‌شد در تهیه سالاد شیرازی برای یک مجلس بزرگ عروسی استفاده کرد! ┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄ @sotikodak
ر بود هوویم شود، بسپارم ولی چاره‌ای نداشتم و به دلیل علاقه زیاد به محمد و عشق به فرزندانم خودم را کنترل کردم و با مهتاب حرف زدم.   ریحانه که با یادآوری خاطرات گذشته غم در چهره‌اش موج میزد، ادامه می‌دهد: در آن شب ماجرای زندگی‌ام و تصمیمی را که داشتم برای مهتاب تعریف کردم و او که نمی‌دانست زنی که می‌خواهد برای همسرش زن دوم انتخاب کند من هستم با چنین تصمیمی بشدت مخالفت کرد و گفت به هیچ عنوان تصمیم درستی نیست و باید به آن زن گفت که چنین کاری نکند وقتی مخالفتش را دیدم ناگهان بغضم ترکید و با گریه و التماس همه ماجرا را برایش تعریف کردم و گفتم زنی که در جست‌وجوی هوویی برای خود است خود من هستم.   باورش نمی‌شد من او را برای همسرم خواستگاری می‌کنم و از پیشنهادم بشدت ناراحت شد ولی وقتی حال و روزم را دید فرصت خواست تا در موردش فکر کند.   محمد حرف‌های ریحانه را قطع می‌کند و می‌گوید: زندگی‌ام را جهنم کرده بود وقتی از سفر آمد و ماجرا را برایم تعریف کرد همه بدنم یخ کرد، برایم آسان نبود که فکر کنم قرار است او را از دست بدهم و پس از سال‌ها زندگی مشترک با زن دیگری ازدواج کنم ولی مخالفتم بی‌فایده بود با اینکه مهتاب دختر برازنده و مهربانی بود راضی نبودم زندگی او را هم خراب کنم ولی از اصرارهای ریحانه عاصی شده بودم، طفلک دختر و پسرمان هم از رفتارهای ما گیج شده بودند و وقتی دیدم راهی ندارم به ناچار تسلیم شدم.    این بار ریحانه ادامه می‌دهد: وقتی جواب مثبت را از هر دویشان گرفتم به تدارک مراسم عقدشان پرداختم. روز ها و شب‌ها ی سختی بود ولی هر روز که می‌گذشت  حس می‌کردم به روزهای آخر عمرم نزدیک می‌شوم، سکوت می‌کردم و نمی‌گذاشتم کینه در دلم ریشه کند سرانجام با برگزاری مراسم ازدواج همسرم با مهتاب همه‌مان در کنار هم زندگی جدیدی را شروع کردیم. روزهای خوب و خوشی را کنار هم داشتیم.    گرچه واقعاً دیدن محمد در کنار مهتاب برایم راحت نبود ولی خودم خواسته بودم و نمی‌توانستم زندگی را برای آنها زهر کنم حتی با بچه‌هایم صحبت می‌کردم تا مهتاب را قبول کنند تا اینکه کم کم رابطه‌شان با مهتاب خوب شد. خوشحال بودم که توانسته‌ام همه چیز را سروسامان دهم و خیالم راحت بود که پس از مرگم زندگی خانواده‌ام از هم پاشیده نمی‌‌شود ولی افسوس که سخت اشتباه می‌کردم.   ریحانه ادامه می‌دهد: یک سالی از زندگی مشترک با هوویم گذشت تا اینکه متوجه شدم او باردار شده است، تحمل این واقعیت خیلی برایم سخت بود سعی می‌‌کردم خودم را با کارهایم سرگرم کنم ولی هزار فکر و خیال در سرم بود تا اینکه در ادامه آزمایش‌ها نزد پزشک‌ معالجم رفتم اما او من را به یک پزشک دیگر معرفی کرد. در دلم غوغایی برپا شده بود می‌خواستم بدانم فاصله‌ام تا مرگ چقدر است پزشک متخصص پس از انجام چند آزمایش ‌از من خواست نزدش بروم تا خبر مهمی به من بدهد. با بدنی لرزان راهی مطب دکتر شدم و وقتی نتیجه آزمایش را داد انگار گوش‌هایم نمی‌شنید و شوکه بودم. دکتر چند بار تکرار کرد و گفت: «شما هیچ بیماری خاصی ندارید و مبتلا به بیماری لاعلاجی نیستید آزمایش‌های قبلی به اشتباه سرطان را نشان داده است» .    با شنیدن حرف‌های دکتر به جای خوشحالی غمی به دلم نشست. این بار مرد روبه رئیس دادگاه می‌گوید: جناب قاضی از آن پس ریحانه هر روز دعوا و جنجال راه می‌انداخت و به مهتاب بیچاره طعنه می‌زد من هم مجبور شدم به ناچار برای امنیت مهتاب خانه جداگانه‌ای فراهم کنم ولی هرگز وجدانم اجازه نمی‌داد از او جدا شوم، ریحانه باید فکر همه چیز و همه احتمالات را می‌کرد باید احتمال می‌داد اگر زنده بماند تحمل این وضع را خواهد داشت یا نه؟ خودش با اصرار مراسم عروسی ما را تدارک دید و حالا چطور زن بی‌گناه را طلاق بدهم و آواره‌اش کنم. خوشحالم که ریحانه بیماری ندارد و آزمایش‌ها اشتباه بوده ولی نمی‌توانم چشمم را به مهربانی‌های مهتاب ببندم در حالی که منتظر تولد فرزندش هستیم. من نه حاضرم مهتاب را طلاق بدهم و نه از ریحانه جدا شوم ولی او هر لحظه ما را تهدید می‌کند و می‌گوید اگر مهتاب را طلاق ندهم خودش را می‌کشد. آقای قاضی شما بگویید چه کنم؟   ریحانه با چهره‌ای برافروخته در جواب شوهرش می‌گوید: من طاقت این زندگی را ندارم نمی‌توانم آنها را کنار هم ببینم. من اشتباه کرده‌ام و تاوانش هر چه باشد می‌دهم ولی باید بین من و مهتاب یکی را انتخاب کند اگر می‌خواهد با مهتاب باشد باید همه حق و حقوق و مهریه‌ام را بپردازد و طلاقم دهد در غیر این صورت من هم نمی‌توانم حضور هوو را در زندگی‌ام تحمل کنم.   قاضی بهروز مهاجری با شنیدن گفته‌های این زوج احساس می‌کند با پرونده عجیبی روبه‌رو است و گرفتن تصمیم درباره این ماجرا هر چند مشکل به نظر می‌رسد ولی پرونده را در دستور کارش قرار می‌دهد تا پس از بررسی‌های لازم، رأی صادر کند. منبع: روزنامه ایران https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
ر بود هوویم شود، بسپارم ولی چاره‌ای نداشتم و به دلیل علاقه زیاد به محمد و عشق به فرزندانم خودم را کنترل کردم و با مهتاب حرف زدم.   ریحانه که با یادآوری خاطرات گذشته غم در چهره‌اش موج میزد، ادامه می‌دهد: در آن شب ماجرای زندگی‌ام و تصمیمی را که داشتم برای مهتاب تعریف کردم و او که نمی‌دانست زنی که می‌خواهد برای همسرش زن دوم انتخاب کند من هستم با چنین تصمیمی بشدت مخالفت کرد و گفت به هیچ عنوان تصمیم درستی نیست و باید به آن زن گفت که چنین کاری نکند وقتی مخالفتش را دیدم ناگهان بغضم ترکید و با گریه و التماس همه ماجرا را برایش تعریف کردم و گفتم زنی که در جست‌وجوی هوویی برای خود است خود من هستم.   باورش نمی‌شد من او را برای همسرم خواستگاری می‌کنم و از پیشنهادم بشدت ناراحت شد ولی وقتی حال و روزم را دید فرصت خواست تا در موردش فکر کند.   محمد حرف‌های ریحانه را قطع می‌کند و می‌گوید: زندگی‌ام را جهنم کرده بود وقتی از سفر آمد و ماجرا را برایم تعریف کرد همه بدنم یخ کرد، برایم آسان نبود که فکر کنم قرار است او را از دست بدهم و پس از سال‌ها زندگی مشترک با زن دیگری ازدواج کنم ولی مخالفتم بی‌فایده بود با اینکه مهتاب دختر برازنده و مهربانی بود راضی نبودم زندگی او را هم خراب کنم ولی از اصرارهای ریحانه عاصی شده بودم، طفلک دختر و پسرمان هم از رفتارهای ما گیج شده بودند و وقتی دیدم راهی ندارم به ناچار تسلیم شدم.    این بار ریحانه ادامه می‌دهد: وقتی جواب مثبت را از هر دویشان گرفتم به تدارک مراسم عقدشان پرداختم. روز ها و شب‌ها ی سختی بود ولی هر روز که می‌گذشت  حس می‌کردم به روزهای آخر عمرم نزدیک می‌شوم، سکوت می‌کردم و نمی‌گذاشتم کینه در دلم ریشه کند سرانجام با برگزاری مراسم ازدواج همسرم با مهتاب همه‌مان در کنار هم زندگی جدیدی را شروع کردیم. روزهای خوب و خوشی را کنار هم داشتیم.    گرچه واقعاً دیدن محمد در کنار مهتاب برایم راحت نبود ولی خودم خواسته بودم و نمی‌توانستم زندگی را برای آنها زهر کنم حتی با بچه‌هایم صحبت می‌کردم تا مهتاب را قبول کنند تا اینکه کم کم رابطه‌شان با مهتاب خوب شد. خوشحال بودم که توانسته‌ام همه چیز را سروسامان دهم و خیالم راحت بود که پس از مرگم زندگی خانواده‌ام از هم پاشیده نمی‌‌شود ولی افسوس که سخت اشتباه می‌کردم.   ریحانه ادامه می‌دهد: یک سالی از زندگی مشترک با هوویم گذشت تا اینکه متوجه شدم او باردار شده است، تحمل این واقعیت خیلی برایم سخت بود سعی می‌‌کردم خودم را با کارهایم سرگرم کنم ولی هزار فکر و خیال در سرم بود تا اینکه در ادامه آزمایش‌ها نزد پزشک‌ معالجم رفتم اما او من را به یک پزشک دیگر معرفی کرد. در دلم غوغایی برپا شده بود می‌خواستم بدانم فاصله‌ام تا مرگ چقدر است پزشک متخصص پس از انجام چند آزمایش ‌از من خواست نزدش بروم تا خبر مهمی به من بدهد. با بدنی لرزان راهی مطب دکتر شدم و وقتی نتیجه آزمایش را داد انگار گوش‌هایم نمی‌شنید و شوکه بودم. دکتر چند بار تکرار کرد و گفت: «شما هیچ بیماری خاصی ندارید و مبتلا به بیماری لاعلاجی نیستید آزمایش‌های قبلی به اشتباه سرطان را نشان داده است» .    با شنیدن حرف‌های دکتر به جای خوشحالی غمی به دلم نشست. این بار مرد روبه رئیس دادگاه می‌گوید: جناب قاضی از آن پس ریحانه هر روز دعوا و جنجال راه می‌انداخت و به مهتاب بیچاره طعنه می‌زد من هم مجبور شدم به ناچار برای امنیت مهتاب خانه جداگانه‌ای فراهم کنم ولی هرگز وجدانم اجازه نمی‌داد از او جدا شوم، ریحانه باید فکر همه چیز و همه احتمالات را می‌کرد باید احتمال می‌داد اگر زنده بماند تحمل این وضع را خواهد داشت یا نه؟ خودش با اصرار مراسم عروسی ما را تدارک دید و حالا چطور زن بی‌گناه را طلاق بدهم و آواره‌اش کنم. خوشحالم که ریحانه بیماری ندارد و آزمایش‌ها اشتباه بوده ولی نمی‌توانم چشمم را به مهربانی‌های مهتاب ببندم در حالی که منتظر تولد فرزندش هستیم. من نه حاضرم مهتاب را طلاق بدهم و نه از ریحانه جدا شوم ولی او هر لحظه ما را تهدید می‌کند و می‌گوید اگر مهتاب را طلاق ندهم خودش را می‌کشد. آقای قاضی شما بگویید چه کنم؟   ریحانه با چهره‌ای برافروخته در جواب شوهرش می‌گوید: من طاقت این زندگی را ندارم نمی‌توانم آنها را کنار هم ببینم. من اشتباه کرده‌ام و تاوانش هر چه باشد می‌دهم ولی باید بین من و مهتاب یکی را انتخاب کند اگر می‌خواهد با مهتاب باشد باید همه حق و حقوق و مهریه‌ام را بپردازد و طلاقم دهد در غیر این صورت من هم نمی‌توانم حضور هوو را در زندگی‌ام تحمل کنم.   قاضی بهروز مهاجری با شنیدن گفته‌های این زوج احساس می‌کند با پرونده عجیبی روبه‌رو است و گرفتن تصمیم درباره این ماجرا هر چند مشکل به نظر می‌رسد ولی پرونده را در دستور کارش قرار می‌دهد تا پس از بررسی‌های لازم، رأی صادر کند. منبع: روزنامه ایران https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نحوه چاپ روی صفحه ساعت 👌 ┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄ @sotikodak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقابل چه عددی صدا را میشنوید؟🎧 ┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄ @sotikodak
+ کانال صنایع دستی سلمان رو دیدی توی ایتا؟😃 -نه ،اصلا اهل صنایع دستی نیستم😕 +منم نبودم اما وقتی رفتم توی این کانال اهلش شدم😍 +یه سر بزن به دیدنش می ارزه👇مطمئنم مشتریش میشی https://eitaa.com/joinchat/2130575491C538c7e21ac +ازقرعه کشی جانمونی😃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا دعایمان مستجاب نمی‌شود؟! آیت الله مجتهدی تهرانی: به داد زدن نیست؛ و لقمه حرام مانع استجابت دعاست! ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
نقشه خداوند.mp3
9.94M
🎙 ۱ 💠 سنت پیاده‌روی اربعین توسط ائمه علیهم‌السلام در هزار و چندصدسال قبل بنا گذاشته شده است، ▫️هدف خداوند از طراحی اربعین چیست؟ ▫️ چرا آنقدر اهمیت دارد که از سال‌ها قبل توسط خداوند طراحی و توسط ائمه"علیهم‌السلام" اجرا شده ؟ 🔸 🎤 ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
به پسرم گفتم: "نیازی نیست جزء 3 شاگرد برتر کلاس باشد. شاگرد متوسط بودن خوب است! زیرا فقط شاگردان متوسط وقت خالی دارند تا مهارت های دیگر هم بیاموزند" ┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄ @sotikodak
ویار پفک داری؟؟😍😋🤰🏻 میدونی که چقد ضرر داره؟🤦🏻‍♀ ولی خب.. ویاره دیگه🙄 نمیشه کاریش کرد که! نی نی اون تو دلش خواسته😋👶🏻 میخوای یه پفک بهت بدم ضرر نداشته باشه، تازه کلی هم مقوی و خوشمزه باشه؟😋😋😌 بین خودمون باشه هاا، از سویق درست شده😋 اینجا معدن خوراکی های خوشمزه و مقویه هم پفک برای خودتون و کوچولو هاتون که پفک های بیرونی مضر نخورن🤦🏻‍♀ هم رب های ترشی که خوراکِ ویارای حاملگیه😜😋🤤 و چیزای دیگه ک خودت میای میبینی بدو بیا😜 https://eitaa.com/joinchat/2642346001C3491be78fd https://eitaa.com/joinchat/2642346001C3491be78fd
🔴 شهید مطهری یک آدمهای کج سلیقه‏‌ای پیدا می‌شوند که به خودشان یا به بچه‌‏شان که تحت کفالت تربیت‌شان است، فشار می‌آورند. بچه احتیاج به بازی دارد و خود این احتیاج به بازی یکی از حکمت‌های پروردگار است. یک مقدار انرژی در وجود کودک ذخیره است که او فقط به وسیله بازی می‌تواند این انرژی را دفع کند. بچه غریزه‏ای دارد برای بازی کردن. حالا انسان اشخاصی را می‌بیند که می‌گویند می‌خواهم بچه‌ام را تربیت کنم. خوب، چطور می‌خواهی تربیت کنی؟ نمی‌گذارد بچه پنج شش ساله برود با بچه‌ها بازی کند، هر مجلسی که خودش می‌رود بچه را هم می‌برد برای اینکه تربیت بشود، جلوی خنده او را می‌گیرد، جلوی خوراک او را می‌گیرد. 📕آزادی معنوی ص ۱۱۵ http://eitaa.com/joinchat/113508352Cdd1d77aefa
..🤔 شوهری👦 از دست زنش👩 می خواهد خلاص شود و او را دهد! روزي شوهر با ده كيلو 🍚 وارد مي شود و رو به زنش مي گويد: شامي برايم آماده كن كه اين ده كيلو نمك در آن باشد اما شور😱 نباشد؛ وگرنه مي دهم😭😔. زن شام را آماده مي كند و شوهر با كمال تعجب ميبيند که اصلا شور نيست!! به نظرتون شام چی بود؟؟😳😱😳😱 🛅 @TESTIQ ┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄ @sotikodak
😳 نوزادی که بلافاصله بعد زایمان راه میرفت😮 چقدم تند تند راه میره 😍😧 فیلمشو ببین👇😳 http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686 بچه ای که لااله الا الله میگه😳 بچه کوچولویی که جواب سلام پدرشو میده😍 نوزادی که با کیسه آب بدنیا امده🤦‍♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠ماجرای شنیدنی پدری که در عالم برزخ به فرزندش نوید شفای یکی از اعضای خانواده را داد ▪️این قسمت: باغ زمزم ▫️تجربه‌گر : آقای مهدی اسفندیاری 🏴اخبار داغ سلبریتی ها🏴 ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
1.تعداد مدادها؟ 2.تعدادی بچه با گرفتن دستان همدیگر، حلقه ای را تشکیل داده اند. می توانیم بگوییم آنها روی محیط یک دایره با فواصل مساوی ایستاده اند. آنها را شماره گذاری می کنیم. اگر بدانیم بچه شماره 5 روبروی بچه شماره 17 قرار گرفته است، (در راستای قطر دایره) آیا می توانید بگویید در مجموع چند نفر بر روی این دایره هستند؟ ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
دو سرباز ایرانی مشغول نماز اول وقت و دیگری در حال نگهبانی - زمستان 1984 میلادی دم سربازان وطن گرم❤️ ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کانگرو رو نجات دادن😍 ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاقیتی ترکیب از سنتی و صنعتی☺️ ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
هوادارانِ رپر آمریکایی الماس ۲۴ میلیون دلاری را از پیشانی‌اش دزدیدند😐 🔹سی‎ان‎ان: لیل‎یوزی‎ورت، خواننده آمریکایی اعلام کرد که در یکی از کنسرت‌هایش، زمانی که در میان طرفدارانش حاضر شده، آن‎ها الماس ۲۴ میلیون دلاری‎ را از پیشانی‌اش کنده‌اند. او گفته که توانسته دوباره الماس را به دست بیاورد. این خواننده اوایل امسال، طی یک عمل جراحی الماس را به پیشانی خود چسبانده بود. ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیلومتر ها ماسه سفید و آبهای شفاف😍 ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از منبرهای خوب مرحوم کافی که خیلی هارو عوض کرد ارزش داره که شماهم گوش کنید. ❣گوش نکنی، ضرر کردی... 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6