❤❤❤❤❤❤❤❤❤ #هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_بیست_و_نهم
.....................................
به روایت امیرحسین
آخیش. چقدر آروم شدم همیشه هئیت مسکن من بود. خدا توفیق این نوکری رو از ما نگیره ان شاالله.
حاج آقا _ امیرحسین جان. یه لحظه بیا.
_جانم حاج آقا ؟
حاج آقا _ اتفاقی افتاده این چندوقته خیلی تغییر کردی؟
رازدار تر و راهنما تر از حاج آقا کی رو میتونستم پیدا کنم ؟ دل رو زدم به دریا و گفتم. از همون دو سال پیش تا الان. البته حاج آقا در جریان مشکل مالی که برای بابا پیش اومده بود ، بودن ولی این که این مشکلات تونسته رو اعتقاداتش تاثیر بزاره برای حاج آقا هم حیرت آور بود. ولی مشکل من علاوه بر اعتقادات بابا این بود که اجازه نمیداد من برم .
حاج آقا _ میدونستم رفتن برات مهمه ولی نه انقدر که اینجوری تغییرت بده . ولی امیرجان شرط اول رضایت والدینه تو سعی خودت رو بکن و بقیش رو بسپار به خدا مطمئن باش همیشه بهترین هارو برات رقم میزنه
حرفای حاج آقا همیشه برای من بشارت دهنده آرامش بودن. حرفاش از جنس زمین نبود حرفاش آسمونی بود.....
.
.
.
دوباره زیر لب صلواتی فرستادم و زنگ زدم. در که باز شد استرس من هم بیشتر شد .
پرنیان_ عه داداش چته ؟ چیزی شده؟
_ ها؟ نه. چیزه. یعنی قراره بشه.
پرنیان_ امیر عاشق شدیا 😂
_😳ابجی چی میگی؟
پرنیان_ هیچی خوش باش.
ای بابا . عشق من الان فقط و فقط شهادت بود. با دیدن مامان و بابا تو پذیرایی دیگه استرسم به اوج رسید . میترسیدم از این که دوباره همون حرفای همیشگی رو بشنوم.
_ سلام. بابا میشه حرف بزنیم؟
مامان_ سلام. قبول باشه خیر باشه مادر.
بابا_ سلام بابا جان. اره بیا بشین.
_ ان شاالله که خیره.
دوباره زیر لب صلوات فرستادم و نشستم رو مبل کنار بابا .
بابا_خب؟
_ها؟ چی؟
با این برخورد من همه زدن زیر خنده و پرنیان هم کم لطفی نکرد و گفت _ نگفتم عاشق شدی؟
_ نه. حواسم نبود خب. عه.
مامان_ عه بچمو اذیت نکنید ببینم. بگو مامان جان.
_ بابا ، چرا نمیزارید من برم ؟
بابا_ این بحث قبلا تموم شده.
_ نه برای من
بابا_ هزار بار گفتم بریز دور این مسخره بازیا رو.
دوباره همون آش و همون کاسه. شروع شد.
_ حداقل یه راه پیش پام بزارید.
بابا_ بیخیال شو
_ اگه راهتون اینه ؛ نه.
بابا_ پس ازدواج کن.
_ میخواید دست و پام بسته بشه؟
بابا_ آقای دین دار و با ایمان ، ازدواج مگه سنت پیامبر نیست؟
_ نه برای من که قرار نیست بمونم.
بابا_ ازدواج کن بعد اگه زنت گذاشت برو. من که حرفی ندارم فقط من اجازه نمیدم.
_شب به خیر
بابا_ شب به خیر
مامان _ امیرحسین پسرم بیا و بیخیال شو.
_ شب به خیر مامان
مامان_ شبت به خیر
با رفتن من به سمت اتاق پرنیان هم دنبالم اومد من که وارد اتاق شدم پرنیان دم در وایساد,و گفت _ میخوای باهم حرف بزنیم ؟
_ بزار برای فردا
پرنیان _ باشه . شب خوش
_ شبت به خیر
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
ادامه دارد.... .
امیرالمؤمنین عليه السلام:
به منزلتى كه بدون شايستگى بدان دست يافته اى فخر مفروش؛
زيرا آنچه را كه اتفاق برپا مى سازد،
لیاقت و استحقاق ويرانش مى كند
لا تَفخَرَنَّ بِمرتَبةٍ نِلتَها مِن غَيرِ مَنقَبةٍ؛ فإنَّ ما يَبنيهِ الاتِّفاقُ يَهدِمُهُ الاستِحقاقُ
غررالحكم حدیث 10403
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
•┈┈••✾•🍂•✾••┈┈•
قالیچه و ایوان قشنگی دارم
موسیقی باران قشنگی دارم
پاییز و هوای خِشخِش خوشبختی
من با تو چه آبان قشنگی دارم...
•┈┈••✾•🍂•✾••┈┈•
#صبح_زیباتون_بخیر
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
1_122131174.wma
2.92M
بسم الله الرحمن الرحیم
📢 توجه توجه !!
💞"دومین دوره غنی سازی روابط زوجین"💞
اگر شما هم دوست دارید دانش خود و همسرتان را در زمینه همسرداری به روز کنید و نمی توانید برخی از موضوعات را به طور مستقیم با همسرتان در میان بگذارید پیشنهاد می کنیم در این دوره ثبت نام نمائید!
✅ مهمترین عناوین این دوره عبارت اند از:
🔸دو جلسه مهارت های افزایش صمیمیت
🔹یک جلسه مهارت های ارتباطی و شخصیت شناسی همسر
🔸یک جلسه آسیب شناسی جنسی به صورت مشترک
🔹یک جلسه آموزش مهارت های زناشوئی ویژه آقایان
👈 مزایای شرکت در این دوره:
1️⃣ همسرتان با اهمیت موضوع عشق و صمیمیت بیشترآشنا می شود .
2️⃣ شیوه های ابراز عشق و محبت به همسرتان را به روز می کنید.
3️⃣ آزمون شخصیت می دهید و با ویژگی های شخصیتی خود و همسرتان آشنا می شوید.
4️⃣ با مهارت های ارتباط مؤثر با تیپ شخصیتی همسرتان آشنا می شوید.
5️⃣آسیب ها و مشکلات ارتباطات جنسی با همسرتان را کاهش می دهید.
6️⃣ تنها دوره ای که همسران به صورت مشترک در آن شرکت می کنند.
7️⃣ تأثیرگذاری این دوره در بهبود روابط زوجین تضمینی و قطعی است!
#مدرس: کارشناس مشاور آقای ربانی
۵ جلسه ۷۰ هزار تومان
#زمان: پنجشبه ها
#ساعت : ۵ و نیم عصر
☎️ جهت ثبت نام با شماره های زیر تماس بگیرید.
۵۵۴۶۷۷۴۲
۵۵۴۵۱۲۷۳
۰۹۱۳۰۱۰۱۸۸۰
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🔶 موسسه فرهنگی مشاوره ای بصیر
درجهت تکمیل کارگاه های آموزش همسرداری
برگزارمی کند؛
کارگاه آموزش خودآرایی:
⬅️ موضوع ؛
🔸شناخت چهره و رفع عیوب صورت
🔸آرایش صورت و مو
⬅️ زمان؛
🔸 یکشنبه ها عصر (سه هفته متوالی)
ساعت ۴ و نیم عصر
🔸سه جلسه دوساعت.
💥مبلغ کل دوره ۳۰ هزارتومان
💥ظرفیت محدود.💥
تلفن تماس برای ثبت نام
☎۵۵۴۶۷۷۴۲
۵۵۴۵۱۲۷۳
۰۹۱۳۰۱۰۱۸۸۰
#هنرمند_باشید
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#هوش_هیجانی برای به دست اوردن هوش هیجانی چه کنیم؟ 👌به خودتان احترام بگذارید. منظور از خودتان به اب
#هوش_هیجانی
برای به دست آوردن هوش هیجانی چه کنیم؟؟؟
برای به دست اوردن هوش هیجانی باید مهارت خود اگاهی را به دست آورید؛
در مهارت خود آگاهی باید بتوانید به این سوالها جواب دهید:
🔹خود ایده آل من کدام است؟(می خواهم چه کسی باشم؟)
🔸خود واقعی من کدام است؟(من چه کسی هستم؟قدرتها و ضعف های من کدامند؟)
🔹احساسات و افکار خود را چه حد میشناسم؟
🔸آیا افکار منفی را در خود شناخته ام و می توانم مدیریت کنم؟
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#همسرانه
تکنیک تاییـد احساسات
💠 يكى از مهمترين نكات ايجاد رابطه خوب با همسر اين است كه هميشه براى شروع، احساسات او را تاييد كرده و با او همنوایی کنید!
🔰مثلا به همسرتان بگوييد: «میدونم از اينكه دير اومدم عصبانى هستى»،«میدونم دلت شكسته» و ...
💠 شايد باور نكنيد اما در بيشتر مواقع تاييد احساس ديگران معجزه میكند!
🍁مراقب خوشبختی تون باشید🍂
#خانم_حاجی_حسنی
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
👦👧#کودک 👨👩👧👦والدین اگاه ،فرزندان بانشاط 🎁معرفی کتاب هفت مهارت ایجاد ،اصلاح و تغییر رفتار بچه
👦👧#کودک
👨👩👧👦والدین آگاه ،فرزندان بانشاط
🎁معرفی کتاب
هفت مهارت ایجاد ،اصلاح و تغییر رفتار بچه ها
مهارت سوم:
تحسین القایی
تحسین القایی باعث می شود که کودکان آنچه را که مناسب است انجام دهند و از آنچه بد رفتاری محسوب می شود اجتناب کند.
مثال: از اینکه لباسهایت را به چوب لباسی زدی متشکرم.
بخاطر اینکه امروز نتونستیم برویم پارک و تو بهانه گیری نکردی، ممنونم.
نکته های اصلی در مورد تحسین القایی:
تحسین القایی باید صادقانه و بی ریا باشد.
تحسین و تعریف نباید بیش از حد باشد ،چون حس تکبر و خود بزرگ بینی در کودک ایجاد می شود و از دیگران هم همین توقع را دارد.
🎁کتاب بچه های رنگارنگ از ابوالفضل آزاد نیا و...
ادامه دارد....
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_سی_ام
.........................................
به روایت حانیه
چقدر دلم میخواست با یکی حرف بزنم ، یکی که درکم کنه و چه کسی رو بهتر از امیرعلی سراغ داشتم ؟ برادری که در کنار همه اذیت های من همیشه و همه جا پشتیبانم بوده و هست.
تق تق تق
امیرعلی_ جانم؟
آروم درو باز کردم و وارد شدم. طبق معمول پشت میزش نشسته بود و کتاب میخوند.
_ وقت داری یکم حرف بزنیم؟
امیرعلی_ علیک سلام. بله من برای خواهرگلم همیشه وقت دارم. سر خوش نشستم رو تختش و شروع کردم به تعریف کردن اتفاقاتی که تفریحمون رو نا تموم گذاشت. با هر کلمه من اخمای امیرعلی بیشتر میرفت توهم. و در آخر
امیرعلی_ نگفتم بزار باهم بریم؟ بعدش هم ابجی چه دلیلی داره که تو جواب یه عده..... بعد هم کلافه "استغفرالله " ای گفت.
_ حالا ببخشید دیگه. امیر تو با حرف اون آقا موافقی؟ خودت که میدونی من هرچقدر هم بدحجاب باشم اهل اینجور چیزا نیستم. یعنی قیافه من انقدر غلط اندازه؟
امیرعلی با پاش رو زمین ضرب گرفته بود و جوابی بهم نداد ، یعنی اونم همین فکر رو میکرد؟ عصبی از سر جام بلند شدم.
_ آره؟ آره؟ تو هم فکر میکنی خواهرت از اون دختراییه که محتاج نگاه چهارتا پسره؟ فکر کردی من اینجوری تیپ میزنم که پسرا بهم تیکه بندازن ؟
امیرعلی_ واه خواهر من . چرا عصبانی میشی من کی همچین حرفی زدم؟
دیگه برخوردام دست خودم نبود ، دلم نمیخواست دیگران درموردم همچین فکری بکنن ، شاید بدحجاب بودم ولی عقده ای نبودم . زدم زیر گریه و سریع پناه بردم به اتاق خودم، درو قفل کردم و خودمو انداختم و رو تخت و هق هق گریم رو آزاد کردم. چند ثانیه بعد صدای در و امیرعلی و گریه من و بعدش هم صدای نگران مامان بود که میخواست ببینه چی شده .
امیرعلی_ خواهرگلم. من که چیزی نگفتم. تو سکوت من رو برای خودت معنا کردی و اشتباه برداشت کردی. درو بازکن باهم حرف بزنیم.
مامان_ عه. خوب یکی بگه چی شده ؟
امیرعلی_ هیچی مامان جان. منو حانیه باهم بحثمون شده. چیزخاصی نیست که.
مامان_ شما کی بحث کردید که این دفعه دومتون باشه ؟ دروغ نگو امیرعلی.
امیر علی_ مامان جان بزارید حالش خوب بشه براتون توضیح میدم.
مامان_ از دست شماها . خیلی خب.
امیرعلی_ درو باز کن باهم حرف بزنیم. این راهش نیست. با این کارت هیچ چیز درست نمیشه.
_ میشه تنهام بزاری؟
امیرعلی_ میشه باهم حرف بزنیم؟
_ نه.
امیرعلی_ خیلی خب پس من همینجا میشینم تا زمانی که تو قصد حرف زدن داشته باشی.
میدونستم وقتی یه چیزی میگه امکان نداره حرفش عوض بشه.
به ناچار بلند شدم و درو باز کردم و بعد هم پشت به امیرعلی نشستم رو تخت. اونم درو بست و اومد نشست کنارم.
امیرعلی_ ببین خواهری وقتی تو اینجوری تیپ میزنی انگار اون مردای هوس باز رو داری تشویق میکنی که یه چیزی بهت بگن. فکر کردی حجاب برای چیه؟ اصلا تو میدونی چرا باید حجاب داشته باشی ؟
سوالی نگاش کردم و سرم رو به نشونه منفی تکون دادم.
امیرعلی_ حجاب ، حالا نه صرفا چادر، فقط و فقط برای امنیت خودته. وقتی تو بدحجاب باشی داری به همه قبلتم میدی که هرجور دلشون میخواد با تو برخورد کنن، داری میگی من هیچ مالکیتی نسبت به خودم ندارم ، داری زیبایی هات رو حراج خاص و عام میکنی.
_ خوب چرا خانما حجاب داشته باشن؟ مردا میتونن نگاه نکنن .
امیرعلی_ تو در خونت رو باز میذاری میگی دزد نیاد چرا من در خونم رو ببندم؟
_ نه خب . اون فرق داره.
امیرعلی_ خب چه فرقی عزیز من ؟ اون راه خودش رو انتخاب کرده دوست نداره به سعادت برسه ولی تو که نباید بگی به من چه که اون نگاه میکنه مشکل اونه. نمیتونی همچین حرفی بزنی چون مشکل تو هم هست. چون امنیت تو هم در خطره.
_ اگه خدا میخواسته زیبایی های یک زن رو کسی نبینه پس چرا اون رو زیبا افریده؟ اصلا چرا مرد نباید حجاب داشته باشه؟
امیرعلی_ اولا که زیبایی های یه زن فقط برای همسرشه. وحجاب هم دربرابر محارم اجبار نیست . در مورد سوال دوم هم مرد ها هم باید حجاب داشته باشن ولی حد حجاب مرد و زن باهم فرق داره چون نوع آفرینششون باهم فرق داره.
با حرفاش موافق بودم تا حالا هیچوقت به حجاب اینجوری نگاه نکرده بودم ولی هنوز هم با حجاب بودن برام غیر ممکن بود.
_ یعنی برای امنیت داشتن حتما باید باحجاب باشی؟
امیرعلی_ یه راه دیگه هم داری
_ چیییی؟
امیرعلی_بشینی تو خونه با هیچ کس هم در ارتباط نباشی.
_ مسخررررره
امیرعلی_ نظر لطفته
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_سی_ام
#ح_سادات_کاظمی