eitaa logo
خانه آرام من(موسسه بصیر)
328 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
270 ویدیو
18 فایل
کانالی ویژه بانوان عزیز آموزش مهارت های همسرداری تربیت فرزند (کودک و نوجوان) هنری سرگرمی ایده های زناشویی و... راه ارتباط با ادمین کانال https://eitaa.com/banoo_basir
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍حسام بی خبر از حالم، خواند صدایش جادویی عجیب را به دوش میکشید این نسیم خنک از آیاتِ‌ خدایش بود یا تارهایِ‌ صوتی خودش حالا دیگر تنها منبع آرامشم در اوجِ‌ ناله هایِ خوابیده در شیمی درمانی و درد، صوتِ قرآنِ جوانی بود که روزی بزرگترین انتقام زندگیم را برایش تدارک دیده بودم صاحب این تارهای صوتی،‌ نمیتوانست یک جانی باشد اما بود همانطور که دانیالِ مهربان من شد این دنیا انباری بود از دروغهای ِ واقعی در آن لحظات فقط درد نبود که بی قرارم میکرد سوالهایی بود که لحظه به لحظه در ذهنم سلامی نظامی میداد و من بی توانتر از همیشه، نایی برایِ‌ یافتنِ ‌جوابش نداشتم در این مدت فقط صدا بود و تصویری مه گرفته از حسام مدتی گذشت و در آن عصر مانند تمام عصرهای پاییز زده ی ایران،‌ جمع شده در خود با چشمانی بسته،‌ صدایِ‌ قدمهایِ‌ حسام را در اتاقم شنیدم نشست روی صندلی همیشگی اش، درست در کنار تختم بسم اللهی گفت و با باز شدنِ‌ کتاب، خواندن را آغاز کرد. آرام، آرام چشمهایم را گشودم تار بود اما کمی بهتر از قبل چند بار مژه بر مژه ساییدم حالا خوب میدیدم خودش بود همان دوست همان جوان پر انرژی و شوخ طبعِ‌ دوست دانیال با صورتی گندمگون ته ریشی مشکی و موهایی که آرایشِ مرتب و به روزش در رنگی از سیاهی خود نمایی میکرد چهره اش ایرانی بود،‌ شک نداشتم و دیزاینِ‌ رنگها در فرمِ‌ لباسهایِ شیک و جذابِ‌ تنش،‌ شباهتی به مریدان و سربازان داعش نداشت این مرد به هر چیزی شبیه بود جز خونخواری داعش پسند کتاب به دست کنار پنجره ایستاد و به خواندنش ادامه داد قدش بلند بود و چهارشانه و به همت آیه آیه ایی که از دهانش بیرون میآمد انگار در این دنیا نبود در بحبوحه ی غروب خورشید،‌ نم نمِ باران رویِ‌ شیشه مینشست و درختِ‌ خرمالویِ پشت اش به همت نسیم، میوه ی نارنجی نشانش را به رخ میکشید نوای اذان بلند شد حالا دیگر به آن هم عادت کرده بودم عادتی که اگر نبود روحِ پوسیده ام،‌ پودر میشد محضه هدیه به مرگ حالا نفرت انگیز ترین های زندگیم،‌ مسکن میشدند برایِ‌ رهاییم از درد و ترس.. صدایش قطع شد کتاب را بست و بوسید به سمت میزِ کنارِ‌تختم آمد ناگهان خیره به من خشکش زد سارا خانوم ضعف و تهوع همخوابه های وجودم شده بودند کتاب را روی میز گذاشت و به سرعت از اتاق خارج شد چند ثانیه بعد چند پرستار وارد اتاق شدند اما حسام نیامد چند روز گذشت و من لحظه به لحظه اش را با تنی بی حس، چشم به در، انتظارِ آوازه قرآنِ دشمنم را میکشیدم و یافتن پاسخی از زبانش برای سوالاتم اما باز هم نیامد حالا حکم معتادی را داشتم که از فرط درد از خود میپچید و نیازش را طلب میکرد و من جز سه وعده اذان ازمسکن اصلیم محروم بودم این جماعت ایدئولوژی شان محتاج کردن بود بعد از مدتی حکم آزادیم از بیمارستان صادر شد و من با تنی نحیف بی خبر از همه جا و همه کس آویزان به پروین راهی خانه شدم او با قربان صدقه های مادرانه اش مرا به اتاقم برد به محض جا گیری روی تخت و خروج پروین از اتاق با دستانی لرزان گوشی را از روی میز قرض گرفتم باید با یان یا عثمان حرف میزدم تماس گرفتم اول با عثمان یک بار دو بار سه بار جواب نمیداد و این موضوع عصبیم میکرد شماره ی یان را گرفتم بعد از چندین بار جواب داد سلام دختر ایرانی صدایم ضعیف بود بگو جریان چیه تو کی هستی لحنش عجیب شد من یانم دوست سارا دوست داشتم فریاد بزنم و زدم،هرچند کوتاه خفه شو من هیچ دوستی ندارم من اصلا کسی رو تو این دنیا ندارم داری تو دانیالو داری نشسته رویِ‌تخت با پنجه ی پایم گلِ‌ قرمز رنگ قالی را هدف گرفتم داشتم دیگه ندارم یه آشغال مثه عثمان؛اونو ازم گرفت ⏪ ادامه دارد....
امام على عليه السلام: كسى كه بيشترين همّ و غمّش دنيا باشد، بدبختى و اندوهش به درازا كشد مَن كانَتِ الدنيا أكبرَ هَمِّهِ طالَ شَقاؤهُ و غَمُّهُ ميزان الحكمه جلد4 صفحه 112
🌸🍃 ⛅ اکثر اشخاص همانقدر احساس سعادت و خوشبختی می کنند که تصمیم گرفته اند خوشبخت باشند. 🌸🍃 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 "زباله جمع کن نباشیم!!!" ❄ اغلب مردم تعریف و تمجیدها را ظرف چند دقیقه فراموش می‌کنند، اما یک اهانت را سال‌ها به ‌خاطر می‌سپارند...! 👈 آن‌ها مانند زباله جمع‌کن‌هایی هستند که هنوز توهینی را که مثلا بیست‌ سال پیش به آن‌ها شده با خود حمل می‌کنند و بوی ناخوشایند این زباله‌ها همواره آنان را می‌آزارد. ✅ برای شادبودن باید بر «افکار شاد» تمرکز کنید. و باید ذهن خود را از زباله‌های تنفر، خشم، نگرانی و ترس رها کنید. 🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#خود_آگاهی https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 موسسه فرهنگی مشاوره ای بصیر کاشان به درخواست شما عزیزان آموزش زندگی را آغاز کرده است. 🔸اولین مهارت: ❇ مولفه ها و اجزای خودآگاهی ❇ آشنایی باخودواقعی( خود فیزیکی،خوداجتماعی،خودظاهری، خودمعنوی...) ❇ شناسایی احساسات وخودپنداره. ❇ عزت نفس، احساس ارزشمندی و اعتماد به نفس مدرس دوره:سرکار خانم سرلک مدت زمان:7 جلسه شروع دوره دوشنبه 17 دیماه ساعت 4 و نیم عصر جهت ثبت نام تماس بگیرید. 📞۵۵۴۶۷۷۴۲ ۵۵۴۵۱۲۷۳ 📱۰۹۱۳۰۱۰۱۸۸۰ ادامه مطلب.... http://www.basirkashan.ir/index.php/component/k2/item/144 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿 ✅وقتی ارتباط بین والدین و نوجوان قطع شود، فرزند اگر فعالیت یا رفتارهای اشتباهی داشته باشد، آن ها را زیرزمینی خواهد کرد. 🌀این زیرزمینی شدن فعالیت های فرزند باعث می شود تا رفتارهای پر خطر او برای والدین آشکار نشود. 🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
👶👶👶👶👶👶👶👶 :🙎 گامهای اولیه و اساسی در استقلال کودک؛ چگونه و چه زمانی: کودکم را از شیر بگیرم؟🍼 کودکم را از پوشک بگیرم؟ کودم را در اتاقش جداگانه بخوابانم؟ اگر این موارد را در زمان و با شیوه مناسب انجام ندهم چگونه جبران کنم؟ برای دست یابی به پاسخ این 👆سوالات درکارگاه آموزشی درموسسه بصیر شرکت کنید. 🔺اجرای کارگاه در سه روز متوالی ۱۵_۱۶_۱۷دی ماه صبح ساعت ۹ صبح برای ثبت با شماره های ریز ☎۵۵۴۶۷۷۴۲ 📱۰۹۱۳۰۱۰۱۸۸۰ تماس بگرید. 👶👶👶👶👶👶👶👶 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌸🍃 امام سجّاد علیه السلام: خدايا، اگر مرا با زنجيرها ببندی، و عطایت را از میان همه خلق از من منع کنى، و ديدگان بندگانت را بر رسوايی هايم بگشايی، و فرمان دهى که مرا به آتش دوزخ کشند و میان من و نیکان جدایى افکنى، اميدم را از تو نخواهم بريد، و آرزويم را از عفو تو باز نخواهم گرداند، و محبتت از قلبم بيرون نخواهد رفت، من فراوانی عطايت را نزد خود، و پرده پوشی ات بر گناهانم در دار دنيا را فراموش نخواهم كرد قسمتی از دعای ابوحمزه ثمالی 🌸🍃 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 💠 شغل اوّل زن است. نمیگوئیم شغل دیگر نداشته باشد، اسلام مانع نیست. 💠 اما اوّلین و اساسی‌ترین و پراهمیت‌ترین شغل زن، است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 https://eitaa.com/khaneAram_Basir