eitaa logo
خوان هشتم را من روایت می کنم
256 دنبال‌کننده
171 عکس
7 ویدیو
0 فایل
ومادرحسنک زنی بودسخت جگرآور.چنان شنودم که چون بشنید،جزعی نکردچنان که زنان کنندبلکه بگریست بدرد.چنان که حاضران از درد وی خون گریستند.پس گفت:« بزرگامردا که این پسرم بود» تاریخ بیهقی ومن می گویم: بزرگا زنا که این مادر بود… مریم قربانزاده @Shahrbano_mg
مشاهده در ایتا
دانلود
Doa 67 Sahife.mp3
15.2M
۶۷ 🎧 دعا برای موفقیت و پیروزی مرزداران و سربازان اسلام 🔺مداومت هر روز بر این دعا، کمترین کاری است که وظیفه‌ی واجب ما در این نبرد آخرالزمانی و حمایت از رزمندگان و سربازان اسلام است. • با صدای محمود معماری متن دعا را در لینک زیر بخوانید : blog.montazer.ir/?p=2263 @ostad_shojae
ای تکه فلزاتی که برای روز مبادا هستید! الان روز مباداست.... ای زیور آلاتی که اگر امر ولی بر زمین بمان جز زشتی و روسیاهی برای ما چیزی نخواهید داشت.... یاصاحب الزمان.... ونصرتی لکم معده https://eitaa.com/khane_8
این هم طلاهای ناچیز من. نهضت ادامه دارد. جهاد ادامه دارد. جنگ ادامه دارد. ما هم ادامه داریم. تقدیم طلا برای تجهیز سپاه حق. برای پر کردن موشک ها علیه خصم. برای ادای امر ولی که تکلیف کردند. https://eitaa.com/khane_8
روضه گرفتیم. یادبود سید شهید. چند نفر از خانم ها این ها را گذاشتند پای عکس سید. خدا می داند که هر ذره اش تیری خواهد شد به قلب دشمن.‌ نهضت ادامه دارد. جهاد ادامه دارد. جنگ ادامه دارد. ما هم ادامه داریم. تقدیم طلا برای تجهیز سپاه حق. برای پر کردن موشک ها علیه خصم. برای ادای امر ولی که تکلیف کردند. https://eitaa.com/khane_8
جمعه۱۳/ مهر/ ۱۴۰۳ جمعه نصر ۶۰ کیلومتر تا تهران. https://eitaa.com/khane_8
جمعه ۱۳/مهر/۱۴۰۳ جمعه نصر صبحانه شهادت 😍😁 https://eitaa.com/khane_8
حسن ختام نماز جمعه باشکوه تاریخ اسلام. دست یک خانم جوان خاتون و قوماندان دیدم. ازش درباره کتاب و قلم و کشش روایت پرسیدم.‌چنان تعریف و تمجید کرد که تصمیم گرفتم در اولین فرصت بخرمش😁. خودم را که معرفی کردم او چنان ذوق و نشاطی ابراز کرد که صف های اطراف را هم مجبور کرد سر بچرخانند و با این دیدار غیر منتظره ابراز خوشحالی کنند. ✍, https://eitaa.com/khane_8
خوش به حال این قطعات فلزی چه سرنوشت زیبایی دارن که قراره برای مقابله با کفر خرج بشن 😭 کاش از خودم میلیاردها پول داشتم تا در راه دفاع از حق و مقابله با ظلم خرج میکردم انشاءالله خدا به کم های ما برکت میده و به زودی این خانه ی ظلم و فساد یعنی اسرائیل و صگیونیست ریشش میخشکه🤲🏻😭 جانم به فدات پدرِ امت باشد که موعدِ جان هم برسد...🤲🏻 https://eitaa.com/khane_8
اینم تنها طلاهای دختر هام 😔😔خدایا ... ما آماده ی شهادت بودیم ولی رحمتت تعلق گرفت به بخشیدن چند قطعه طلای ناچیزمان این اندک ها را از همه ی ما قبول کن ای بخشنده ی مهربان ... منجی مان را بفرست که سخت بی تابیم😭🙏 https://eitaa.com/khane_8
نذر طلا برای جبهه مقاومت هیأت لبیک تا ظهور. مشهد مقدس نهضت ادامه دارد. جهاد ادامه دارد. جنگ ادامه دارد. ما هم ادامه داریم. https://eitaa.com/khane_8
هدیه های دختران بهشتی به جبهه مقاومت. خدا از این دخترها شش تا به حاج آقا بهشتی پور داده. لا حول ولا قوه الا بالله. الان است که حاج خانم سپند دود کند و صدقه بدهد. شش خواهر رشک برانگیز و یک دل و یک زبان. آدم اینها را که می بیند از پدر و مادر خودش شاکی می شود که چرا من یک خواهر دارم! و دلش می خواهد به جمع دخترهایش چند تا خواهر دیگر هم اضافه کند. این دو خواهر و آن یکی یکدانه که دختر فاطمه خانم است دست خیرشان تا آنسوی مرزها هم می رود و برکت و ثوابش به حاج آقا و حاج خانم و مرحوم دامادشان هم می رسد. خانواده ها هنوز هم خانوادگی به حکم ولی امر لبیک می گویند. ما ادامه داریم. ✍ https://eitaa.com/khane_8
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش https://eitaa.com/khane_8
💢«هر پرچمی از دست توانای سرداری بیفتد، سردار دیگری آن را برداشته و به میدان آید و با قدرت بیشتر در حفظ پرچم اسلامی به کوشش برخیزد.» سید روح الله الموسوی الخمینی صحیفه امام خمینی » جلد ۱۵ » صفحه ۲۲۶ https://eitaa.com/khane_8
سال ۱۹۶۲ در اردوگاه خان‌یونس به دنیا آمد. خانواده اش سال۱۹۴۸ به باریکه غزه مهاجرت کردند و او از ۲۴ سالگی در غزه زندگی کرد. لیسانس ادبیات عرب را از دانشگاه تازه تاسیس غزه گرفت و با علم کردن پرچم مقاومت ،به عنوان شخصیتی خطرساز برای رژیم جنایتکار ،بارها به زندان افتاد. ۱۹۸۴ شش ماه حبس موقت( و تو چه میدانی حبس موقت یعنی چه؟!). ۱۹۸۵ هشت ماه زندان. چهار مرتبه دیگر بازداشت و محاکمه شد و چهار بار به حبس ابد محکوم شد. چهار سال در زندان انفرادی بود. ۲۲سال پیوسته در زندان بود و رهبری اسرای مقاومت در زندان ها را به عهده داشت تا اینکه در۲۰۱۱ در قرار داد وفدالاحرار آزاد شد. او حالا یک مبارز با تجربه ،مسلط به زبان عبری, آشنا به ساختارها و سازمانهای مخفی و آشکار رژیم و یک رهبر مقاومت بود. چندین اعتصاب غذایی جریان ساز را در زندان ها هدایت کرد:۱۹۹۲,۱۹۹۶,۲۰۰۲,۲۰۰۶. منزلش توسط رژیم جنایتکار در سال های ۱۹۸۸, ۲۰۱۴, ۲۰۲۱ و ۲۰۲۳ کاملا ویران شد. سال۲۰۱۵ نامش در لیست تروریست های آمریکا قرار گرفت و ۵ ملیون دلار برایش جایزه اعلام کردند.‌مبلغی که سال به سال زیادتر شد. ۲۰۱۷ به عنوان جانشین اسماعیل هنیه انتخاب شد. او بنیانگذار شبکه اطلاعاتی مقاومت حماس با نام المجد است . کتاب هایش: ترجمه کتاب شابک در همه جا از عبری، احزاب اسراییل ،حماس تجربه و خطا،المجد در کمین شابک، الشوک و القرنفل. او کتاب خاطراتش را در تاریکی های زندان نوشت .دهها نفر در زندان از آن کپی کردند تا بتوانند آن را از دست جلادان رژیم پنهان کنند. خار و میخک زندگی ۲۲ ساله اوست در زندان. ✍مریم_قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
تو چقدر زیبایی دختر! باشکوه مثل مجسمه بانوی مقدس بر فراز کلیسای حریصا! اصیل و مغرور مثل جنگل سدرهای خدا و آن کوهستان که انبوهی از درختان سدر دو هزار ساله اش سینه لبنان را شکافته . تو چقدر زیبایی دختر! زیباتر از معبد بعبلک! سربه زیر مثل آبشار باتارا ! محکم تر از صخره های کبوتر! تو خود لبنانی. خود ضاحیه ای در جنوب. و چه شیرین حرف میزنی وقتی «ج » هایت « ژ» و« ز » می شود . فارسی شیرین ما از زبان تو شیرین تر می شود . گمانم تا چهلم شهادت پدرت چند روزی مانده. کسی از بین ما نه بغض کردنت را دید نه درخشش آب در چشمان رنگی ات را. منتظر ماندن برای اینکه قطره ای از آن «مژه های محشر به پا کن»، بغلتد بیهوده است. چه طور یک دختر می تواند اینقدر زیبا از پدرش بگوید و اشک‌ بگیرد اما خودش لبخند بزند و چانه مقنه اش را مرتب کند و با شور و هیجان روایت کند. به تو گفتم من امشب بیست روایت از حرف هایت می نویسم. خندیدی! گفتی:« من که شیزی نگفتم». برای این عطش دانستن از« ژبهه» و «ژهاد» فقط تو می توانی جرعه جرعه به جان مان آب حیات بریزی. حالا که قبول کردی این راه را با ما بیایی یا قبول کردی ما را به این راه ببری ، بسم الله. این ما و نوشتن ، این تو و پرده خوانی کردن. پرده خوانی کن و صحنه به صحنه ی این پرده پر از حادثه و تاریخ و مقاومت را برای ما نقالی کن. ما دست مان به روایت نوشتن گرم است. قلم خوب به دست مان می چسبد و تا کار تمام نشود زمین نمی گذاریمش. بسم الله. بعونک یا الله. ✍ https://eitaa.com/khane_8
دو ساعت قبل با پدرم صحبت کرده بودم. چند دقیقه حرف زدیم. داشتم العالم می دیدم . دختر عموهایم از لبنان زنگ زدند گفتند :« خوبی؟ پدرت خوب است؟» گفتم:« آره. خوب است. نگران نباشید. الان باهاش صحبت کردم . خوب بود.» یک ساعت هم‌نشد عکس از ماهواره فرستادند برایم. تصویر محلی که پدرم بود. بمب خورده بود. گفتند:« هیچ خبری نیست. معلوم نیست کی زنده مانده کی شهید شده!» پدرم شهید شد. او در جنگ ایران و صدام جنگیده بود. خدا او را نگه داشته بود تا امروز. پدرم می گفت:« وقتی از ایران به لبنان برگشتم در ایست و بازرسی لبنان ،کارت بسیجم را پیدا کردند.‌از بعثی های عراق هم در ایست و بازرسی بودند. کارت را شناختند.‌گفتند از نیروهای خمینی است. ببریدش برای اعدام. قبل از اینکه مرا برای اعدام ببرند گفتم اجازه بدهید دو رکعت نماز بخوانم. نماز خواندم و همان جا خدا یک نفر را فرستاد که باعث نجات من شد.» پدرم در جنگ شما با دشمن تان جنگیده. یک طلبه که برای درس دین آمده بود اما تفنگ به دست گرفته و جنگیده. می توانست بگوید به من ربطی ندارد. من درس حوزه علمیه شیعه می خوانم و بر میگردم لبنان تا از شیعه تبلیغات کنم اما نگفت. رفت جنگید. از همان سال ها دیگر ما پدرمان را ندیدیم. سیر ندیدیم. او مرد جنگ بود اما همیشه عمامه و عبایش را می پوشید. عبادات پدرم شگفت انگیز بود. عبادات نیروهای حزب‌الله شگفت انگیز است. ***اینجا دوستم در گوشم گفت :« از عبادت خانم شهید معنیه و خانم سید حسن نصرالله چیزهایی شنیدم که مبهوت شدم. مثل پارسایان عبادت می کنند. چه عبادت هایی... https://eitaa.com/khane_8
دو_بیستم پدرم راچقدر می دیدیم؟ صبح قبل از طلوع آفتاب می‌رفت.چند روز، چند هفته، چند ماه نمی آمد. عید و تعطیلی و تفریحات معنا نداشت. من با جنگ بزرگ شدم .اصلا ما بدون جنگ بودیم ؟ از وقتی یادم می آید همیشه پدرم در جنگ بود. جنگ با ما فاصله نمی گیرد. فاصله اش کم است. کوچک بودم جنگ هفت روزه را دیدم. ۹ ساله بودم جنگ ۱۶ روزه شروع شد، جلوتر آمدم...جنگ۳۳ روزه... بچه های ما با جنگ می نوشند ،می چشند، استدلال نمی خواهند.همه چیز جلوی چشم شان است. پدرم وقتی جنگ هم نبود هشت صبح می‌رفت بیرون تا به خانواده شهدا رسیدگی کند. اینکه بگوییم امروز عید است و خانواده کنار هم باشیم اصلا معنا نداشت. معنا ندارد. آرزوی بچگی من این بود که یک بار فقط یک بار وقتی کارنامه ام را میگیرم پدرم باشد و نشانش بدهم. دوستم که شوهرش شهید شده می گوید چند سال است جشن تولد های ما تا صبح گریه است. وقتی برای جشن های مدرسه اطلاع می دهند من و دخترم تا خود صبح گریه می کنیم که پدرش نیست تا به مدرسه برود. *این صحبت ها برای شما آشنا نیست ؟ **عکس تزیینی است. ✍ https://eitaa.com/khane_8
این عکس راوی ایستادگی مردم جبالیاست، بعد از بیش از یک سال صبر بر کشتار، و گرسنگی، و تشنگی، و بی جایی برای اینکه از وطنشون خودخواسته بلند نشن، علیرغم اینکه شهدا در خیابان‌ها افتادن وهیچ کس نمیتونه برشون داره، و حتی اگر برداشتنشون بدون کفن خاک میشن چون کفن تمام شد، علیرغم اینکه زخمی‌ها درمانی برای جراحتشون ندارن، اگرم درمان باشه که نیست خون در یکی دوتا بیمارستان‌ نمونده، اما ایستادن در شمال. یهود حمله کردن به اونجا تا بزرگترین عملیات پاکسازی تاریخ انجام بده، به زور باقیمانده مردم رو اینجوری جمع میکنن، و مجبورشون میکنن به رفتن به سمت جنوب. مسیر جنوب بازم امن نیست، علاوه بر دستگیری جوانان، اعدام‌های میدانی رخ داد. اما تا جایی که امکان داره مردم وسط مسیر درمیرن وبه سمت غرب شمال غزه پناه میبرن، تا در شمال بمونن. این عکس رو قاب کنید تا چند سال دیگه کسی نیاد بگه مردم غزه زمینشونو فروختن به اسرائیل. مردم غزه فقط جونشون رو به خدا فروختن. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج @SalehGaza https://eitaa.com/khane_8
دوشنبه روز انفجار پیجرها. روز سختی بود.۳ هزار پیجر منفجر شد. چند صد جفت چشم کور شد. صدها دست و صدها انگشت قطع شد. چه پهلو ها که شکافته شد. خدایا... دختر ۹ ساله شهید شد. نوعروس که داشت خانه اش را می چید وقتی پیجر شوهرش زنگ زد و رفت که جواب بدهد پیجر منفجر شد و چشمانش کور شد. همه جا، در خیابان ،در خانه، در ماشین، در مدرسه ، در فروشگاه...همه جا پیجرها منفجر شد. چشم‌هایشان رفت، دستان شان رفت. فاجعه بود. بیمارستان نمی توانست جوابگو باشد. پهلوی محافظ پدرم پاره شده بود. از سه شنبه تا جمعه ،این زخم بزرگ و عمیق و دردناک همچنان باز بود. جمعه در بیمارستان نوبت درمان او شد. پدرم می گفت دور میز جلسه بودند که تلفن زنگ میزند. پدرم می رود جواب تلفن بدهد.‌می گوید وقتی برگشتم دیدم روی میز غرق خون است!روی زمین غرق خون است. مرد یکی از فامیل های مان به شدت مجروح شده بود. با عده ای دیگر از مردم برای درمان به تهران اعزام شد. خودش و همسرش. پنج پسرش در لبنان بودند.از سه ساله تا۱۵ ساله. بمباران می شود و خانه اینها ویران می شود. دیوار می افتد روی برادر سه ساله و ۱۵ ساله. این یکی که۱۲ ساله است و پایش قطع شده می‌گفت:« در آن تاریکی بین خرابی ها چهار دست و پا دنبال برادرانم بودم. همان جا که آشفته و مضطرب این طرف و آن طرف را می گشتم یک لحظه یاد حضرت زینب افتادم وقتی داشت بین پیکرها دنبال امام حسین می گشت .گفتم یا زینب. خودم زنگ زدم تهران و با مادرم صحبت کردم. گفتم مامان بگذار از کسی دیگر نشنوی. بگذار خودم بهت بگویم: دو تا از پسرهات شهید شدند... ✍ https://eitaa.com/khane_8
درباره نشانه های این عکس می توان مفصل صحبت کرد. اگر امکانش را داشتم در یک مسابقه عکاسی با موضوع خانواده شرکت می کردم و جایزه اش را به همین مادر مهربان تقدیم می کردم. دقیق تر بگویم :« مادربزرگ مهربان» سن و سالش اصلا به مادربزرگ ها نمی خورد.دارد کارهای پایان نامه اش را انجام می دهد. شب قبل دخترش از شهر دیگری به خانه شان آمده و ایشان برای اینکه دخترش استراحت کند، با نوه اش به کتابخانه دانشگاه آمده. اتفاقا رشته اش هم مطالعات زنان است اما تأکیدم روی« همیشه مادری » اش هست. می توانست به دخترش بگوید درگیر پایان نامه هستم و فعلا به خانه ما نیا. می توانست به دخترش بگوید مواظب بچه ات باش من درس دارم. می توانست به عروس و پسرش که در ادامه به مهمان هایش می پیوندند بگوید فعلا وقت ندارم و گرفتارم اما او اولویت را به مادری اش داد نه درس و دانشگاه و پایان نامه. این همان چیزی است که مادران جوان باید بیاموزند و تمرین کنند. اولویت مادری است نه مدرک و دانشگاه. شما برای درس و دانشگاه همیشه وقت دارید اما برای مادری کردن فرصت تان محدود است. این بانو یک الگوست. برای یافتن الگو خیلی لای کتاب ها وول نخورید. همین کنارتان در کتابخانه دانشگاه بدون مهد کودک باقرالعلوم ، از این مادرها داریم. خدا نگهدارش باشد. خوش به حال دختر و عروس و نوه ها که چنین مادر مهربان و دلسوزی دارند. برکت دو ساعت چنین درس خواندن به اندازه ده ساعت چنان درس خواندن برابر که بسا بیشتر است. ✍# مریم_قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
ضاحیه بسیار زیباست. خوش آب و هوا و سرسبز. ساختمان های زیبا با خانه های مدرن و ویلا های گران قیمت و قصرهای قشنگ. مردم جنوب لبنان به بنای ساختمان و امکانات داخلی آن توجه دارند. خانه های که استخر دارند و مثل باغ می مانند. مردم در خیابان ها با ماشین های شیک تردد می کنند و زیبایی شهربرایشان مهم است. ساخل زیبای جنوب لبنان واقعاً با صفاست.‌صدای موج های دریا در خیابان های نزدیک ساحل شنیده می شود. در ضاحیه عموما شیعیان زندگی می کنند. ساختمان های اداری زیادی اینجاست. البته در بخش های نزدیک ضاحیه ، اهل سنت و مسیحی هم داریم. سال های دور بین این سه آیین ، مثل امروز همدلی و مهربانی نبود. از برکت حزب الله و امنیتی که برای لبنان ایجاد کرده بود ،اهل سنت و مسیحی ها هم طرفدارش شده اند و مثل برادر و خواهر کنار هم زندگی می کنند. جنگ همه چیز را به هم ریخته اما برادری و خواهری سر جایش باقی مانده. با شروع بمباران ضاحیه ،مردم همه زیبایی‌های زندگی شان را گذاشتند و فقط بچه هایشان را بغل گرفتند و از ضاحیه بیرون رفتند. هجرت به سمت جاهای امن تر شروع شد و جمعیت مهاجران الی الله در جاده‌ها به راه افتادند. ضاحیه از سکنه خالی نیست.در روستاهایی که نبرد ادامه دارد مردم هستند تا رزمنده‌ها کمتر مورد توجه دشمن قرار بگیرند . برخی از روستاهای سنی و مسیحی مردم شیعه را در میان خود می پذیرند. دشمن به مناطق سنی و مسیحی کاری ندارد. دو خیابان آن طرف تر از ضاحیه، مردم با آرامش زندگی می کنند چون دشمن به آنها کاری ندارد. دشمن دقیقاً با شیعه حزب الله کار دارد. ✍ https://eitaa.com/khane_8