🔴 #روایت_عشق
قسمت اول: قم تا دمشق!
🔹با سید تماس گرفتم که کارها پیچیده شده و لازمه که شخصا به دمشق برم. رضایت خانواده را شرط کرد. با خانواده صحبت کردم و با اینکه فاطمهی عزیزم هنوز کمتر از 40 روز سن دارد، باید میرفتم، تا بلکه من هم سهمی از خودم را برای کمک به مردم لبنان انجام داده باشم.
روز قبل ابتدا بستههای معیشتی ماهانه را بسته بندی و بین نیازمندانی که از قبل شناسایی شدند، توزیع کردیم. ساعت 23 کار بستهها تمام شد. ساعت حوالی 2 صبح خوابیدم. صبح از قم دیر حرکت کردم. کانتر پذیرش مسافر بسته شد. از پرواز جامانده بودم. با پلیس فرودگاه صحبت کردیم، حواله شدیم به نماینده شرکت هواپیمایی، مشکل حل شد. 2 ساعت بعد وارد دمشق شدم.
سیدمحمد که نیروی جهادی مردمی است، به استقبال آمد. شرمنده محبتش شدم. جهت عرض ادب و اذن ورود. رفتیم حرم عقیله بنیهاشم، حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س). نائب الزیاره شما. با یکی از مدیران منطقه سوريه دیداری داشتم. کم و کیف آنچه لازم بود و هست، جمعبندی شد.
اهل تعلل نیستم. فورا برای حرکت به مقصدنهایی به سمت گاراژ اتوبوسها راهی شدم. رسیدم گاراژ. ساعت 20 بود. حرکت اتوبوس زده 23:30. به قول آن شاعر معروف، هوا بس ناجوانمردانه سرد است و تازه باران هم به کمکش آمده است.
امکانات و زیر ساختها نزدیک صفر است. بالأخره از کشوری است که تا همین چندسال قبل در چنگ مخوفترین تروریستهای عالم، پس از اسرائیل بود، نباید انتظار خیلی خاصی داشت. از قبل شرایط را مطلع بودم. دندم نرم. چربی هم در بدن ندارم که گرمایش طبیعی داشته باشم.
کمی آنطرفتر، 3 خواهر که به نظر میرسید لبنانی هستند. از شدت سرما، پهلوبهپهلوی هم روی نیمکت چوبی داخل گاراژ نشستهاند. همديگر را در آغوش گرفتهاند، شاید کمی از ناجوانمردی هوا، کم کنند و تنی گرم شود. رأس ساعت حرکت کردیم به سمت مقصد. صندلی آخر اتوبوس سهم ما شد. دقیقا بالاسر موتور اتوبوس نشستیم. خودتان تصور کنید. هم خوب گرم است و هم تا خود مقصد صدای هنهن موتورِ سرما خوردهاش آزارمان داد.
تا نماز صبح که به مقصد برسم، سید هم بیدار ماند و هر نیم ساعت، یکساعت احوالی میپرسید. با مغزی پر از صدای موتور هواپیمای اتوبوس، رسیدیم به مقصد😄. کنار خیابان پیاده شدیم. در شهری که روزی حضور نحس تروریستها در آن جولان میداد، منتظر ماندن کنار خیابان، شاید کمی دلهرهآور باشد. اما مردم سوريه امنیتشان را تازه به دست آوردهاند. امنیت برقرار است. خوب از آن محافظت میکنند و البته ایرانی جماعت را تاج سر خود مینامند. قدردان و دوستدار ایرانی جماعت هستند. پس جای هیچ نگرانی نیست.
✍شیخ علی افشین
سوریه، 11 آبانماه 1403
✅ادامه روایت در کانال #خانه_جهادگران 👇
https://eitaa.com/joinchat/3562012764Cc07b7b75af
🔴 #روایت_عشق
قسمت دوم: جایی به نام اسکان!
حدودا 40 دقيقهای در آن سرمای سوزان شمال غرب سوریه، تک و تنها، کنار خیابان ایستادام. منتظر دوستی هستم که مطابق لوکیشن ارسالیام آمده بود. رسیدم محل استقرار خانه جهادگران. دادهاند که هم تجهيز کنیم. هم مرکز اصلی مديريت فعالیتهایمان در سوریه و لبنان باشد. جایی که سرما، بیاذن صاحبخانه جولان میدهد. حصیر جای شیشه پنجره. پتو و تشک تنها ابزار مبارزه با سرما هستند. گرما با این فضای سرد، غریبه است. باید کاری کنیم...
شماره پا 44 و شماره کفشم 40 بود. ورم کردهاند. 3,4 ساعت خوابیدم و رفتیم برای جلسه جمعبندی و اولویتهای اجرايی!
باید قبل از شروع فعالیتم، با مدیر منطقه کم و کیف کمبودها و ظرفیتها بررسی شود. از اصول فعالیت خانه جهادگران همین است. تقویت مدیران مستقر در منطقه. نه اینکه برویم یکسال و دوسال بمانیم. اما ماحصلش بشود تضعیف مدیرانی که سالهاست در این مناطق فعالند. خط قرمز مجموعه رسانهای بدون سانسور در همه زمینهها، همین است. ما جز برای تقویت مدیران میدانی، گامی برنخواهیم داشت. آمدهایم باری از دوششان برداریم. نه اینکه خدای نکرده بیاعتبارشان کنیم.
کمبودها متعدد است؛ گاز، گرمایش، برق، پتو، روحیه، آموزش، تفریح، تجهیزات زندگی، موکت، فرش و ...
ظرفیتها هم بسیارند؛ نیروی انسانی، شما مردم ایران، برنامههای آماده اجرا، ایدههای قابل اجرا و همت بلند گروههای جهادی-مردمی که نباید نادیده گرفته شوند و باید از این ظرفیت عظیم مردمی، در جهت اهداف کلی بهره برد، که الحمدلله مديران منطقه همافزایی میکنند...
قرار است در تجهيز 50 خانه، کمک کنیم...
امروز 5 ساعتی بازار منطقه را زیر و رو کردیم. تجهیزات مورد نیاز برای مديريت بهتر مدرسه را تهیه کردیم. ملبس نیستم. اما وقتی متوجه میشوند که طلبهای ایرانی هستم. محبتشان متفاوت میشود. اهل مقاومت و ایثارند. قبل از پخش فیلم، برایشان نسخه لبنانی نماهنگ #سلام_فرمانده، که به #یا_مهدی معروف شده است را پخش کردیم. ذوق و شوق و انرژی بود که تخلیه میکردند. همه باهم زمزمه میکردند. به جای آنها حال ما بهتر شد.
مگر میشود؛ آواره جنگ زده باشی، اما اینگونه عمیقا مرید و محب فرهنگ مقاومت باشی. مگر میشود از خانه و زندگی به سبک لبنانیات گذشته باشی و اینگونه در فضایی که آواره میشناسنت، پر از انرژی به زندگیات ادامه دهی و لحظهای از دعا برای رزمندگان مقاومت، چشمپوشی نکنی! حقيقتا که اینجا میشود عمق فرهنگ انقلاب امام خمینی(ره) را با گوشت و پوست و استخوان، دريافت کرد...
✍ شیخ علی افشین
سوریه؛ 12 آبانماه 1403
شماره کارت جهت کمکهای مالی👇
6063731094871267
به نام علی افشین
دبیر خانه جهادگران
✅ادامه روایت در کانال #خانه_جهادگران 👇
https://eitaa.com/joinchat/3562012764Cc07b7b75af