#شاعر_خانه_هنرمندان
#عباس_ساربان
در انتظار نشستم شبی میان هیاهو
به یاد عشق تو ای گل به یاد چشم چو آهو
سپیده سر زد ومن هم هنوز چشم به راهت
به کنج خلوت خویش و شکسته بود دو ابرو
گذر نکردی و مهرت به دل نشسته و من هم
اسیر عشق تو بودم خمیده دست به پهلو
تمام صحبت دوشم خطور کرد ونبودی
چرا که بر تو نوشتن حدیث و هست چو جادو
کرشمه ای که بدیدم در آن حضور پر از راز
نشست بر دلم این غم که نیست یار به بازو
سرم هوای تو دارد خوش است با همه نعمت
ولیک جور تو نتوان کشید ای گل خوش بو
به شیدایی از آن به که ساربان غمگین گفت
تویی ستاره بختم تویی امید به هر سو
📍تهران۱۴۰۲/۰۹/۱۲
📜آقای عباس ساربان
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
#شاعر_کانال_خانه_هنرمندان
خانه ام پر شده از حادثه شوم غروب
آه از این همه دلواسی و تنهایی
مادری داشتم و لقمه نانی خشکین
وچراغی پر نور
پدرم کوچ به دنیای دگر کرده و من
منتظر تا که دهد رهگذر از دور صدا
خبر آمدنش را هر دم
من چقد ساده و خوش بودم چون
پدر باز دوباره بنشیند به اتاق
و نیامد هرگز
مادرم لقمه خشکیده نان را هر شب
توی آن حوض درون خانه
با هیاهو می شست
ومنم منتظر سفره شامی که بشینم به پدر
سال و هر سال گذشت ومن کودک به غروب
به هوای پدرم می ماندم
ولی هرگز هرگز
وبعد از مدتها یا قرین چهل سال
مادرم رخت سفر بست به سوی پدرم
منم و حادثه و لقمه خشکیده نان
و دوتا قاب شکسته به هزاران امید
تهران۱۴۰۳/۰۷/۱۱
#عباس_ساربان
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~