هدایت شده از خانه کتاب کوثر
به نیت فرج
و اوصیکم به خواهران و برادران مومن
که در امر فرهنگی انفاق بفرمایید
ما نذورات و انفاق و.. رو قبول میکنیم
و کتاب نذری میدهیم..
هدایت شده از خانه کتاب کوثر
زنانگي كنيد 💝
بسم الله الرحمن الرحيم
قبل ترها، اصلا باورم نمي شد كه بتوان در خانه ، زن متفكري شد..
باورم نمي شد با گرد گيري، بتوان گردهاي گناه را از خود دور كرد...
باورم نمي شد با غذا درست كردن, بتوان كار تبليغي كرد...
باورم نمي شد با شستن لباس هاي چرك بتوان كار تهذيبي كرد....
باورم نمي شد ....
شايد اصلا برايم خانه داري به مثابه ي بطالت وقت بود....
مگر مي شود در خانه به كارهاي پيش پا افتاده پرداخت و باز نگاه خدا با من باشد....آن وقت آن مرد در ميدان جهاد بياستد و اجرش با من برابر باشد...
مگر مي شود در خانه كار تبليغي كرد...نشستن پاي كيبورد بيشتر به سود دنيا و اخرت است...
و مگرهاي ديگر ...
****************************
زماني كه كتاب " صبر كيمياي سعادت" آيت الله مظاهري را مي خواندم كه:
امام (ره) مي فرمودند: خدا دونه مي پاشه تا كبوتر جلد كنه (نقل به مضمون)
فهميدم كه خدا تنها دنبال بهانه است كه گناه ها را بزدايد و ما را در كنار خود بنشاند...
دنبال بهانه است تا بهترين خلقش را، آدم را، به جايگاه اصلي اش برگرداند...
*******************
وقتي او دو روز از وقتش را پاي گوجه ها مي ريخت تا رب درست كند، گويا برخي مي انديشيدند كه چرا؟ به جاي آن زمان، كتابي نخواند...چرا به جاي آن همه هدر رفت وقت، رب را از بيرون نخريد و چراهاي ديگر...
اما او طور ديگري مي انديشيد....
او قبل از شروع كار وضويي گرفت و گفت:
خدايا براي تغذيه سالم خانواده ام رب مي پزم تا هم بخشي از حق بدن رعايت شود و هم ذخيره اي شود براي عبادت بيشتر...قربه الي الله
دعاهايش را در كنار ديگ مي خواند و همزمان به كار علميش مي رسيد اما كاملا مراقب بود كه ته آن نگيرد...
در كنار قل قل كردن گوجه ها، پرش ناگهاني بخشي از آن و سوختن قسمت هايي از بدنش به فكر دوزخ افتاد و اشكي ريخت.
زمانيكه براي مادرهايش (مادر و مادرشوهر) تعريف كرد كه رب را درست كرده از طرز صحبت هايشان فهميد كه گويي دل آنها هم مي خواهد...پس آستين ها را بالا زد وضويي ساخت و نيت كرد كه:
خدايا به خاطر احسان به والدين، به خاطر رضايت قلبيشان رب مي پزم، قربه الي الله
دوباره دو روزش را به درست كردن رب اختصاص داد.
اما غمي نداشت و زمان را ازدست رفته نمي پنداشت، چون با خدا معامله كرده بود...معامله اي كه يك سره سود است و تماما برد.
حال بايد 28 كيلو ليمو را مي شست و براي گرفتن آب آماده مي كرد، باز هم وضويي گرفت و گفت:
خدايا به خاطر صرفه جويي در مال و قناعت؛ بخاطر آنكه بر همسر فشار كمتري وارد شود، بخاطر احسان به والدين، قربه الي الله
ديگر نه خستگي جسمي اش يادش ماند و نه هدر رفت زمان، چون زيركي مومنانه به خرج داده بود و عبادت كرده بود.
حالا بايد مزيت خانه داريش به سايرين مي رسيد...
پس زمانيكه يكي از اقوامشان كه شاغل است و مهد ديگر كودكش را قبول نمي كند و اضطرار در او موج مي زد، آنجا او با كمال ميل ابراز مي كند: من كه خانه تنها هستم چون خانه دارم و حوصله ام سر مي رود، بچه ات را نگه مي دارم.
اشك هايش ديگر جاري نشد و روزهايي كه با آن كودك مي گذراند، ديگر خسته كننده نيست بلكه آموزنده است چون با نگاه عبرت آموز كودكي را مي نگرد كه اكثر افعالش از فطرت پاكش سرچشمه گرفته است.
******************************
من يك زن خانه دار هستم....
من عاشق شغلم هستم....شغلي كه پر است از زمزمه هاي عبوديت، پر است از رمز و راز شاد زيستن، پر است از تمرين ولايت پذيري از امام زمان (عج)...
من يك زنم....
من عاشق جنسيتم هستم...
جنسيتي كه امكان داد تا عاطفي تر باشم و اشك هايم زودتر جاري شود... جنسيتي كه امكان مي دهد تا بتوانم مادري را درك كنم....جنسيتي كه امكان داد تا با ذكر راه رسيدن به خدا را راحت بپيمايم...
من فمنيست نيستم...من تنها از آني كه هستم و خلق شده ام، سپاسگذارم از معبودم...
من، مردان زيادي را مي پرستم... من پيامبرم را عاشقانه مي ستايم...من مطيع اوامر امير المومنين هستم...من تمام قد به احترام جود امام حسن مي ايستم ...من خاضعانه در خاك كربلا به احترام امام حسين مي خزم...من به داشتن عالماني بي نقص چون امام صادق و امام باقر افتخار مي كنم...من نسبت به امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادي، امام عسگري مديونم چون با كار تشكيلاتي خود، من و امثال من را شيعه ساختند...
من منتظرم...منتظر يك منجي...منتظر يك مرد معصوم....منتظر مولايم حضرت حجت.
من با تمام وجودم، تحت ولايت همسرم قرار مي گيرم چون مي خواهم بنده باشم و بخشي از ثمراتش را ديده ام كه او در همه جانبه نگري، در امور اقتصادي، در عقل معاش از بنده يك پيراهن بيشتر پاره كرده است....
من مخالف فعاليت هاي اجتماعي نيستم، اما اولويتم خانه و خانواده است.
@khaneketabkosar
21.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♻️ساکن محله حاجی
♨️مستند صدا و سیمای همدان از زندگی حجت الاسلام احمد حسین فلاحی منتخب مجلس شورای اسلامی همدان وفامنین
🎬این مستند
مربوط به چند ماه قبل می باشد
بازرسی ماهیانه🕵♂ بود و من هم مثل بچه های دیگه از روز و ساعت 🕰 بازرسی 🔍 بی خبر بودم.
ناظم محترم، آخرهای کلاس ریاضی پیدایش شد😱...
دوشنبه بود و به شدت قرمز!
قرمز آژیری!🚨
بعد از چند لحظه پچ پچ🤭 و خنده، معلم ریاضی 👨🏫 در اوج بی رحمی ما را با ناظم تنها گذاشت.
ناظم آدم عجیبی بود. عینک دودی بزرگی🕶 به چشم داشت. کمی هم چاق بود...
متاسفانه من رو هم که میشناسین، اصلا حاضر نبودم نظرم رو واسه خودم نگه دارم🙄.
اون موقع ها کارتون «چوبین» پخش می شد!🧒📺
من که استاد کاراکتر سازی و شخصیت پردازی مدرسه بودم، با خروج معلم ریاضی👨🏫 برای اعلام شروع جنگ💣 صدام رو عوض کردم و با صدای جغد 🦉 تو کارتون چوبین بلند گفتم:
- یه خبر بد👀!
و بعد کلاس از خنده منفجر🤣 شد!
این روز ها که نمی دونم، اما اون موقع ها بساط فلک و شِلنگ😳 و خط کش 📏 به راه بود.
شِلنگ که تا اون لحظه از دید من پنهان شده بود👀، ناگهان خودش را محکم روی میز کوبید😤 و کلاس مثل قبرستونی متروک⚰ ساکت شد.
می دونم که تو هم درک می کنی نگه داشتن احترام شلنگ چقدر واجبه😤!
ما که در حفظ حرمتش هیچ شکی نداشتیم😒!
بله دیگه، این کار من تقریباً در حد خودکشی😖 بود، البته من یکی به خودکشی با این جور کارها عادت کرده بودم.
جناب ناظم...
╭┅──────┅╮
@khaneketabkosar
╰┅──────┅╯
📚 #بچه_مثبت_مدرسه
✍ #یاسر_عرب
🌀 #مدرسه
🤩 #نوجوان
🍃معرفی:
+مثبت در _منفی میشود 💯صددرصد مثبت+ ولی از مدرسه اخراج می شوید!😝
کتاب 📘 بچه مثبت مدرسه به دغدغه ها و افکار 🤔 و رفتارهای دنیای معصوم دو دانش آموز می پردازد که نظام آموزشی حدود سال های دهه شصت کشورمان را تجربه کرده اند.
متن کتاب 📘 ، دلنشین و روان بیان شده است و اکثر عبارات در عین سادگی، حاوی مفاهیمی عمیق است که خواننده را به ادامه خواندن مطالب سوق می دهد.
مطالب در ترکیبی از دو قالب طنز 🤣 و جدی 😐 به وضعیت آموزشی مدارسی که این دو نوجوان در آن درس می خواندند پرداخته است.
از امتیازات این کتاب 📘 می توان به این دو مورد اشاره نمود:
👌 روایت مطالب به صورت خاطره وار از زبان دو دانش آموز که در بطن حوادث و ماجراهایی درگیر هستند، میباشد
و همچنین نحوه بیان عبارات به صورت محاوره ای و ساده نوشته شده است.
بچه مثبت مدرسه از زبان یاشار🧑 و محسن 👨بیان شده است.
یاشار دانش آموزیست بازیگوش😜 و پر جنب و جوش🏃♂ اما دلسوز و مهربان🙂.
یاشار🧑 و محسن👨 با هم دوست می شوند و حوادث زیبا و دلنشینی را می سازند.
╭┅──────┅╮
@khaneketabkosar
╰┅──────┅╯
📚 #آسمان_شیشه_ای_نیست
✍ #مرتضی_انصاری
🌀 #عهدمانا
👨 #جوان
🔖 #رمان
🍃معرفی:
آسمان🌨 آسمان است؛ صاف و سالم. چه برای پسر 👨💼داستان چه برای دختران داستان؛ آنها اگر حواسشان به خودشان نباشد…ترک⚡️ می خورند؛ هر چند که با اشتباهشان آسمان ترک نمی خورد…آسمان همیشه صاف است.
☘برگی از کتاب:
نمی دانست چرا همیشه زن های روبرو و طرف دیگر ایستگاه به نظرش زیباتر می آمدند. شاید به این خاطر که دست نیافتنی تر بودند. اگه کسی به مریم نگاه کنه و این جوری فکر کنه ناراحت نمیشی؟
ازترس اینکه مرد دیگری در مریم حتی به اندازه یک نگاه👁 شریک شود؛ نگاهش راقطع کرد ولی ذهنش بازهم دست از سر اوبر نداشت. 🤔
– یعنی اگر مریم نبود، حق داشتی به هر زنی که خواستی نگاه کنی⁉️❓⁉️
📦 @khaneketabkosar
📚 #گردنبند_عجیب
✍ #نویسنده_غلامرضا_آبروی
🌀 #ظهور
👼 #کودک
مجموعه کتابهای آفتاب، حاوی قصه های شیرین و دلنشین از چهارده معصوم✨ (علیه السلام) است.
کتاب 📒گردنبند عجیب، از این مجموعه، داستانی از زندگی #حضرت _فاطمه سلام الله علیها ✨ می باشد.
این کتاب، داستان گردنبندی📿 است.
که حضرت در راه خدا✨ به یک نیازمند داد.
پیر مرد وارد مسجد🕌شد و به طرف پیامبر صلی الله وعلیه وآله✨ رفت، سلام کرد وگفت:
_ای رسول خدا !✨ من پیرمردی فقیر وگرسنه ام، چند روز است که غذا🥘 نخورده ام .
پیامبر(ص)✨ از دیدن او غمگین شد فکری🤔 کردوگفت:
من چیزی ندارم که به تو بدهم. ولی تو رابه خانه ی🏠 کسی می فرستم که نزد خدا و پیامبر، عزیز😍 است....
╭┅──────
╰┅──────┅╯
#طرح_کتابخوانی
📚#صدقه_کتاب
#صدقه_جاریه
امام خامنه ای: اگر کتابخوانی #فرهنگ_رایج شد و در بین مردم ما جا بیفتد، آن وقت کسانی پیدا میشوند که” #صدقه_ی_کتاب” درست می کنند.
شما ببینید چقدر روضهخوانی میشود! چقدر احسان میشود! چقدر به ایتام کمک میشود! چقدر پول و جنس و پارچه و اینها داده میشود! آیا به همین نسبت، #کتاب هم داده میشود؟
به همین نسبت پول برای چاپ کتاب داده میشود؟! خیلی کم....!خوب شماها #روشنفکرید و به اهمیت این کار آگاهید، این را #ترویج کنید.
۱۳۷۴/۰۲/۱۸
•═•••🍃••◈🌸◈••🍃•••═•
💳
🌸روز اول رجب،
صدقه فراموش نشه😉
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
╚════ ✾" ✾" ✾
از ترس #کرونا با مردم دست نمیدن ، باشه، قبول
🔺ولی کاش از ترس خدا هم :
👈 با #نامحرم دست نمیدادند !
👈 به #مال_حرام دست نمی زدند !
👈 به #بیت_المال دست درازی نمی کردند !
👈 از #کم_کاری و #کم_فروشی دست می کشیدند !
👈 از #یتیمان دستگیری میکردند !
👈 و ....
وقتی برای اون "احتمالی" اینقـدر اهمیت قائلیم؛ چرا اهمیتی برای این "قطعی" ها قائل نیستیم؟؟؟
ولی الان
بهترین موقع ازدواجه😅
#کرونا اومده
نه مراسمی میگیری
نه شام میدی
نه روبوسیای😅
کت و کلاهت رو برمیداری
میری خونه خودت
تازه فامیل فضول نمیان
توی جهازتم فضولی کنن و نظر بدن
از ما گفتن بود 😅
#ازدواج_کنید
هدایت شده از صرفاً جهت اطلاع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه های استاد خیراندیش درباره #ویروس_کرونا و جایگزین مواد ضد عفونی کننده شیمیایی/ #کرونا #کروناویروس
@khabarnews2 👈اخبار مهم در ایتا
دفترچه #گناهان یک #شهید ۱۶ ساله !!!
.
.
در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد.
گناهان یک هفته او اینها بود :
شنبه : بدون وضو خوابیدم .
یکشنبه : خنده بلند در جمع .
دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم .
سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .
چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت .
پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .
جمعه : تکمیل نکردن 1000 صلوات و بسنده به 700 صلوات .
راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد :
دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...
ما چی؟؟؟؟؟؟
کجای کاریم؟؟؟!!!!حرفامون شده رساله توجیه المسائل!!
۱_غيبت…تو روشم ميگم
۲_تهمت…همه ميگن
۳_دروغ…مصلحتي
۴_رشوه...شيريني
۵_ماهواره...شبکه هاي علمي
۶_مال حرام ...پيش سه هزار ميليارد هیچه!
۷_ربا...همه ميخورن ديگه
۸_نگاه به نامحرم...يه نظر حلاله
۹_موسيقي حرام....ارامش بخش
۱۰_مجلس حرام... يه شب که هزار شب نميشه
۱۱_بخل...اگه خدا ميخواست بهش ميداد
شهداواقعاشرمنده ایم😔😭😭😭😭
@khaneketabkosar