eitaa logo
خانه کتاب کوثر
88 دنبال‌کننده
985 عکس
324 ویدیو
65 فایل
پیشنهادات و انتقادات خود را با مادرمیان بگذارید. ادمین @yaaghelatolarabs
مشاهده در ایتا
دانلود
نشـانه گیری ها انقـدر خـراب اسـت کـه بچه هـا زیرمیـزی بـه مصطفی می دهنـد و تـا مصطفـی می آیـد اعـلام موضـع کنـد سـنگ یکـی از بچه های گروه ما شیشـه را متلاشـی می کند و خورده هایش راهی دره می شود. کوه به لرزه می افتد زیر پای گروه افکاری که با تمام توان فرار می کنند به سمت بالا. هر چه سنگ دم دست داریم پرت می کنیم طرفشان تا از تیررس دور می شـوند. آنها که می روند دنیا هم به آرامش می رسـد. البته اگر مصطفی بگذارد. با میکروفون کذایی اش می آید مقابل آقای مهدوی که هنوز نگاهش رد بچه هاست و نفس نفس می زند. - از اینکه در این مبارزه ی نفس گیر، رودست خوردید حستون چیه؟ - حس برجام خوردگی دارم! برو بچه... - اسـتاد قبـول داریـد کـه دنیـا همش همینه. سـنگ اسـت و شیشـه و آدم های حقه باز انگلیسی مسلک! آقـای مهـدوی نـگاه از افکاریـون کـه حـالا آن بـالا ولـو شـده اند و بـه مـا می خندند برمی دارد و دست به پهلو چشم تنگ می کند توی چشمان مصطفی. - تلافی اونا رو سر تو در می آرم. برو. مصطفی میکروفون را سفت تر می گیرد و می گوید: - می دونیـد اسـتاد، شـما یـک مبـارز هسـتید و بـاز هـم می دونیـد منظـورم از مبـارزه چیـه؟ بـرای کسـی مثـل مـن و شـما خیلـی کمـه کـه بخواهیم بجنگیم، تلاش کنیم برای اینکه سوار شدن بر کول دیگران نصیب مون بشه. تا مهدوی خم می شود سنگی بردارد، مصطفی ده متر دور شده است و صدایش اما هنوز می آید: - خودتون اینا رو یادمون دادید. مبارزه برای آزادی از بدی ها، نه فقط نـان و آسایشـمان! خدایـا تـو شـاهد بـاش کـه مـا بـرای حـرف حقـی کـه می زنیم سنگ می خوریم! مهدوی سر تکان می دهد و می خندد. - و برای این حق می میریم. ای کوه ها! ای سنگ ها!... @khaneketabkosar