eitaa logo
خانواده فـیــروزه ای🇵🇸
751 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
53 فایل
کانال خانواده فیروزه ای بستری برای آموزش سبک زندگی دینی و مهدوی خانواده ها
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 چند گروه شده بودیم و هر روز یک گروه آتش به اختیار می رفتیم بازار تهران برای تبلیغ، آرمان برخلاف بقیه طلبه ها، هر روز می آمد. انگار که کار و رندگی اش را تعطیل کرده باشد برای انتخابات، آن روز جمعیت زیادی دور آرمان جمع شده بودند. هم خوب حرف می زد، هم تحلیل داشت. به همین راحتی ها هم عصبانی نمی شد. 🔹 وسط بحث جوانی از کوره در رفت، شروع کرد به بدو بیراه گفتن: «شما هم همتون جیره خورید، جمع کنید این بساط رو، چقدر بهتون دادن؟» آرمان با لبخند دست جوان را گرفت و کنار کشید، یک لیوان چای برایش ریخت و گفت«این طور که شما میگی نیست، این چایی را هم با پول خودمون گرفتیم. اگه دادو بیداد نمیکنی بیا با هم حرف بزنیم.» 🔹 رفتند و نشستند روی سکویی که همان نزدیکی بود. چیزی نگذشت که صدای خنده شان بلند شد، آن جوان صورت آرمان را بوسید. عذر خواهی کرد و رفت. خاطره ای از 📚 منبع کتاب: اثر انگشت، انتشارات حماسه یارن ❇️ ❇️ 💠 @khanevade_firoozeie 💠