🔴 بازهم مست شدم از لبخندش
🍰 با جعبه شیرینی به خانه آمد. می دانست که من بیشتر ا زهر چیز هوس چیزهای شیرین می کنم. لبخندی زد. از همان لبخند های مست کننده اش. محو صورتش بودم.
👤 گفت: دیگه موقعش رسیده، جعبه را باز کرد و شیرینی در دهانم گذاشت. گفتم: خیرِ ان شاءالله.
🌹 گفت: وقتش رسیده به عهدمون وفا کنیم، اشک هام میریخت بی اختیار، خدایا به این زودی فرصتم تمام شد؟ نمی خواست مرد بودنش را با گریه کم رنگ کند، ولی نتوانست بغض گلویش را مخفی کند.
🍃 گفت: میدونی که اگه مردان ما اونجا نمی جنگیدند آن جانور ها حالا به یزد و کرمان هم رسیده بودند و شکم زنان باردارمان را می دریدند؟!
🧕🏻 گفتم: میدونم.
😊گفت:میدونی عزت در اینه که مردمی بیرون از خاک خود برای امنیت شون بجنگند؟!
😔 گفتم: میدونم. ولی در این هیاهوی شهر که همه دنبال مارک و ملک و جواهرند،کسی قدر میدونه این مهربونی تورا؟ و بازهم مست شدم از لبخندش، گفت: لطف این کار در همین است...
📚 کتاب 365روز365خاطره، ص103. (راوی: همسر شهید مدافع حرم #شهید_میثم_نجفی)
❇️#الگوی_خانواده_تراز_اسلامی_مهدوی
با عضویت در کانال خانواده فیروزه ای ناشر خوبیها باشیم👇
💠 @khanevade_firoozeie 💠