eitaa logo
🌸 خانواده آسمانی 🌸 🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.9هزار ویدیو
358 فایل
یکی از منتظران ظهور: تقویت نهاد مقدس خانواده 📢انتقادات و پیشنهادات @bashir313 🗝️ارسال پاسخ ها @bashir3 💳ارسال شماره کارت @bashir333
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ✍️ کور خود و بینای مردم 🔹چهار هندو در مسجد به نماز می‌ایستند. 🔸وقتی صدای موذن برمی‌آید یکی از آن‌ها با آنکه خود در نماز است می‌گوید: ای موذن، بانگ کردی وقت هست. 🔹هندوی دیگر در همان حال به وی می‌گوید: سخن گفتی و نمازت باطل است. 🔸سومی به دومی می‌گوید: به او طعن نزن که نماز تو هم باطل است. 🔹سپس هندوی چهارم می‌گوید: خدا را شکر که من مثل شما سه تن سخن نگفتم. 🔸بدین‌گونه نماز هر چهار تن تباه می‌شود. 💢انسان‌هایی در این دنیا هستند که به عیب خود کور می‌باشند و به عیب دیگران بینا و آگاه. •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈• ⊰ 🆔@khanevadeasmani ⊱ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈•
🔅 ✍️ کار اگه برای خدا باشه آدم هیچ‌وقت ضرر نمی‌کنه 🔹صاحبخونه جوابم کرده بود. خیلی دنبال خونه گشتیم تا خونه‌ای پیدا کردیم ولی دیوارهاش خیلی کثیف بود. 🔸هزینه نقاش نداشتم. تصمیم گرفتم خودم رنگش کنم. باجناق عارف‌مسلکم هم قبول کرد که کمکم کنه. 🔹چند روز بعد از تموم‌شدن نقاشی، صاحبخونه جدید گفت مشکلی براش پیش اومده خواهش کرد قرارداد رو فسخ کنیم! 🔸چاره‌ای نبود فسخ کردیم! دست از پا درازتر برگشتیم. 🔹از همه شاکی بودم! از خودم، از صاحبخونه، از خدا و... 🔸اما باجناق با یه آرامشی گفت: خوب شد به‌خاطر خدا نقاشی کردم. 🔹و دیگه هیچی نگفت! راز آرامش باجناق همین بود؛ فهمیدم چرا ناراحت نیست، چرا شاکی نیست و چرا احساس ضرر نمی‌کنه. 🔸چون برای خدا کار کرده بود و از خلق خدا انتظاری نداشت. 🔹کار اگه برای خدا باشه آدم هیچ‌وقت ضرر نمی‌کنه؛ چه به نتیجه برسه، چه به نتیجه نرسه؛ چون نمی‌دونه کاری که برای خدا انجام بشه هیچ‌وقت گم نمی‌شه. •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈• ⊰ 🆔@khanevadeasmani ⊱ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔅 ✍️ صدای خدا را پاسخ‌ بده 🔹ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ماشین ﺷﺨﺼﯽ‌ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. 🔸ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ‌ﻫﺎﯼ بیرون ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ‌ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ. 🔹ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. 🔸ﺍﺯ ﺍﻭ پرسید: ﭼﻪ چیز ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ‌ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟ 🔹ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ می‌زنم، انگار که ﺁن‌ها را صدا می‌زنم و آن‌ها ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ می‌شوند. 🔸ﺣﺎﻝ چطور ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ را صدا می‌زند ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭم. •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈• ⊰ 🆔@khanevadeasmani ⊱ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈•
🔅 ✍️ بندگی راستین 🔹جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی‌یافت. 🔸مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی‌اش را دید و او را جوانی ساده و خوش‌قلب یافت، به او گفت: پادشاه اهل معرفت است. اگر احساس کند که تو بنده‌ای از بندگان خدا هستی، خودش به سراغ تو خواهد آمد. 🔹جوان به امید رسیدن به معشوق، گوشه‌گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد. به‌طوری که اندک‌اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت. 🔸روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد. احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بنده‌ای با اخلاص از بندگان خداست. 🔹در همان‌جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند. 🔸جوان فرصتی برای فکرکردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد. 🔹همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نامعلوم رفت. 🔸ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست‌وجوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند. 🔹بعد از مدت‌ها جست‌وجو او را یافت. 🔸به او گفت: تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن‌گونه بی‌قرار بودی، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست، از آن فرار کردی؟ 🔹جوان گفت: اگر آن بندگی دروغین که به‌خاطر رسیدن به معشوق بود، پادشاهی را به در خانه‌ام آورد، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانه خویش ببینم؟ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈• ⊰ 🆔@khanevadeasmani ⊱ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈•
🔅 ✍ در سختی‌ها مثل دانهٔ قهوه باش 🔹زن جوانی پیش مادر خود رفت و از مشکلات زندگی خود برای او گفت و اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل‌کردن مشکلاتش خسته شده است‌. 🔸مادرش او را به آشپزخانه برد. بدون اینکه چیزی بگوید سه تا کتری را آب کرد و گذاشت تا بجوشد. 🔹سپس توی اولی هویج ریخت. در دومی تخم‌مرغ و در سومی دانه‌های قهوه. بعد از ۲۰ دقیقه که آب کاملا جوشیده بود، شعله‌ها را خاموش کرد! 🔸اول هویج‌ها را در ظرفی گذاشت. سپس تخم‌مرغ‌ها را هم در ظرف گذاشت و قهوه را هم در ظرف دیگری ریخت. ظرف‌ها را جلوی دخترش گذاشت. 🔹از دخترش پرسید: چه می‌بینی؟ 🔸دخترش پاسخ داد: هویج، تخم‌مرغ، قهوه. 🔹مادر از او خواست که هویج‌ها را لمس کند و بگوید چگونه‌اند؟!  🔸او این کار را کرد و گفت: نرم هستند. 🔹بعد از او خواست تخم‌مرغ‌ها را بشکند. بعد از اینکه پوسته آن را جدا کرد، تخم‌مرغ سفت‌شده را دید و در آخر از او خواست قهوه را بچشد. 🔸دختر از مادرش پرسید: مفهوم این‌ها چیست؟ 🔹مادر به او پاسخ داد: هر سه این مواد در شرایط سخت و یکسان بوده‌اند؛ آب جوشان. اما هر کدام عکس‌العمل متفاوتی نشان داده‌اند. 🔸هویج در ابتدا بسیار سخت و محکم به نظر می‌رسید. اما وقتی در آب جوشان قرار گرفت، به‌راحتی نرم و ضعیف شد. 🔹تخم‌مرغ در ابتدا شکننده بود و پوسته بیرونی آن از مایع درونی آن محافظت می‌کرد، اما وقتی در آب جوش قرار گرفت، مایع درونی آن سفت و محکم شد. 🔸دانه‌های قهوه که یکتا بودند، بعد از قرارگرفتن در آب جوشان، آب را تغییر دادند. 🔹سپس از دخترش پرسید: تو کدام‌یک از این مواد هستی؟ وقتی شرایط بد و سختی پیش می‌آید، تو چگونه عمل می‌کنی؟ تو هویج، تخم‌مرغ یا دانه‌های قهوه هستی؟ 🔸به این فکر کن که من چه هستم؟ آیا من هویج هستم که به نظر محکم می‌آیم، اما در سختی‌ها خم می‌شوم و مقاومت خود را از دست می‌دهم؟ 🔹آیا من تخم‌مرغ هستم که با یک قلب نرم شروع می‌کند، اما با حرارت محکم می‌شود؟  🔸یا من دانه قهوه هستم که آب داغ را تغییر داد؟ وقتی آب داغ شد آن دانه بوی خوش و طعم دلپذیری را آزاد کرد. 🔹اگر تو مانند دانه‌های قهوه باشی هرچه شرایط بدتر می‌شوند تو بهتر می‌شوی و شرایط را به‌نفع خودت تغییر می‌دهی! •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈• ⊰ 🆔@khanevadeasmani ⊱ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈•
🔆 الله اکبر، یعنی خداوند از همه چیزی که فکر کنیم بزرگ‌تر است پادشاهی، به نگاهی، دلباخته زنی شده و چون می‌خواهد او را به همسری درآورد، با خبر می‌شود که آن زن را شوهری است نجار و به آیین مسلمانی بر پادشاه حرام است. چون جناب پادشاه نمی‌تواند او را فراموش کند؛ پس به هوایِِ پادشاهی خویش و به مکر شیطانیِ وزیر، آخوند دربار را فرامی‌خوانند تا مگر حیلتی شرعی کنند و شهوت برخاسته را جامه‌ای از شرع بپوشند. شوهر آن زن، نجاری بوده است زبردست و مشهور. پس وزیرِ دربار، نجار بخت‌برگشته را فرامی‌خواند که پادشاه امر کرده «تا روز دیگر از صد مَن جـُو، برایش صد گز چوب بتراشد». و آخوند دربار فتوا می‌دهد «هرکه از حکم حکومتی سَر باز زند و به اوامر پادشاهی سر ننهد؛ خونش بر داروغه و شحنه حلال است». نجار بخت‌برگشته، به خانه بازمی‌گردد. در اندیشه جان، ماجرا را به همسر خویش بازمی‌گوید که زنی پاکدامن و اندیشمند و صبور بود. پس شوهر را دلداری می‌دهد و دل قُرص می‌کند که «مترس! خداوند از پادشاه بزرگ‌تر است». دیگر روز، شبنم بر گل و الله اکبر بر گلدسته‌ها، ماموران پادشاه دق‌الباب می‌کنند. پیش از آنکه مرد نجار خبردار شود و از ترس قالب تهی کند، همسرش خبر می‌دهد که «چه خوابیده‌ای نجار، برخیز و آبی به صورت زن و وضویی بساز و الله‌اکبری بگو و میخی بر تابوت ترس بکوب، که پادشاه مرده است و ماموران آمده‌اند تا او را تابوتی بسازی.» از آن روز، هر گاه که مردم به تنگ بیایند و بخواهند تنگی زمانه را به دست باد بدهند و دلتنگی‌هایشان را به باد بسپارند و به گوشِ یار برسانند؛ رسم است که به خونِ جگر وضویی ساخته، بغضی می‌شکنند که «الله اکبر». آری؛ الله اکبر! یعنی خداوند از پادشاه بزرگ‌تر است. •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈• ⊰ 🆔@khanevadeasmani ⊱ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈•
🔅 ✍ با بی‌خردی آبروی افراد را نبرید 🔹بعد از نماز ملا در بلندگو می‌گه: می‌خوام كسی را به شما معرفى كنم كه قبلا دزد بوده، مشروب و موادمخدر مصرف می‌كرده و هر كثافت‌كارى‌ای می‌كرده. 🔸ولى اكنون خدا او را هدايت كرده و همه چيز را كنار گذاشته. 🔹بيا احمدجان، بلندگو را بگير و خودت تعريف كن كه چطور توبه كردى! 🔸احمد آمد و گفت: من یک عمر دزدى می‌كردم، معصيت می‌كردم. خدا آبرويم را نبرد! 🔹اما از وقتى كه توبه كردم، اين ملا برايم آبرو نگذاشته است! 🔸گاهی بی‌خردی آبروی افراد را می‌برد... •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈• ⊰ 🆔@khanevadeasmani ⊱ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈•
🔅 ✍️ به اصلت برگرد 🔹شاخه‌های یک درخت هرچه از تنه خود بیشتر فاصله گرفته باشند، ضعيف‌تر و شكننده‌تر می‌شوند. 🔸و هرچه به تنه نزديک‌تر باشند، ضخيم‌تر و نیرومندتر. 🔹داستان زندگی ما آدم‌ها هم دقيقا از همين قرار است. 🔸يعنی هرچه از اصل خود كه خداست بيشتر فاصله بگيريم، عاجزتر و ناتوان‌تر می‌شويم. 🔹و هرچه به او نزديک‌تر شويم، نيرومندتر و تواناتريم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈• ⊰ 🆔@khanevadeasmani ⊱ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈•
🔅 ✍️ کودکان مهربان‌ترند 🔹معلم از دانش‌آموزان می‌خواهد که هر کدام در رابطه با وضعیت خود یک انشا بنویسند و قول می‌دهد که به بهترین انشا جایزه بدهد. 🔸همه بچه‌ها، انشای خود را می‌نویسند و معلم بعد از خواندن آن‌ها، از آنجا که همه انشاها را زیبا می‌یابد نمی‌تواند یکی را انتخاب کند، پس تصمیم می‌گیرد به قید قرعه، برنده‌ جایزه (کفش‌) را مشخص کند! 🔹معلم از دانش‌آموزان می‌خواهد اسامی خود را داخل چکمه بگذارند، تا او یک اسم را بیرون بکشد. 🔸همین که می‌خواست اسم را بخواند همه بچه‌ها دست زدند! و معلم با صدای بلند اسم یکی از بچه‌ها را خواند. 🔹معلم وقتی این جریان را برای همسرش توضیح می‌داد، اشک می‌ریخت و می‌گفت: وقتی بقیه اسم‌ها را نگاه کردم، متوجه شدم تمام بچه‌ها فقط اسم همین دختر را که فقیرترین بچه کلاس است، نوشته بودند. •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈• ⊰ 🆔@khanevadeasmani ⊱ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈•
🔅 ✍️ کسب معرفت از کودکی و نوجوانی 🔹پسری از پدر پرسید: چرا گلابی را شاه‌میوه گویند؟ 🔸پدر چون به باغ می‌رفت از میوه نارس درختان چند عدد چید و به پسر داد تا چند روز در منزل نگه دارد. 🔹پس از مدتی میوه‌ها پژمرده شده و پسر آن‌ها را دور انداخت. گیلاس خام پژمرده شد، سیب نارس پژمرده شد و... 🔸روزی پدر گلابی سبز و نارسی چید و تحویل پسر داد. پسر گلابی‌ها را در طاقچه منزل نهاد. 🔹چند روز بعد دید گلابی‌ها زرد و شیرین شده‌اند. ماجرا را برای پدر تعریف کرد. 🔸پدر گفت: گلابی تنها میوه‌ای است که چه سبز چیده شده باشد و چه رسیده و زرد چیده شده باشد از زمان رشد، قندش را همراه خود دارد و بعد از رسیدن قند خود را از درخت نمی‌گیرد. 💢 آدمی نیز باید از کودکی و نوجوانی با کسب معرفت، قند وجودش را همراه خود داشته باشد تا وقتی وارد جامعه شد قندش را از جامعه و دیگران محتاج نباشد. •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈• ⊰ 🆔@khanevadeasmani ⊱ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈•
✍️ امضای خدا پای تمام آرزوهاتون 🔹بعضی چک‌ﻫﺎ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎی ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ نقد نمیﺷﻮﻧﺪ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ‌ﺟﺎی ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻭﻡ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨﻨﺪ، ﻫﻴﭻ ﻓﺎﻳﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ! ﺑﺎنک ﻓﻘﻂ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻣﻀﺎ ﺭﺍ می‌ﺷﻨﺎﺳﺪ. 🔸ﺣﺎﻝ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﻛﻪ ﺑﺮﺍی ﻣﻦ‌ﻭﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻔﺘﺪ، ﻣﺜﻞ چک دﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ! یک ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ یک ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﺧﻮﺍﺳﺖ خدﺍﺳﺖ. 🔹ﺗﺎ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﻴﭻ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ. 🔸ﭘﺲ ﺍﮔﺮ کسی ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻛﺮﺩ و خواست تو را زمین بزند؛ ﻫﻴﭻ ﻧﺘﺮﺱ! ﭼﻮﻥ ﺍﻳﻦ چک ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻣﻀﺎی ﺩﻭﻡ ﻣﺎﻝ ﺧﺪﺍﺳﺖ. 🔹ﻳﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺗﺎ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﺍﻭ ﻳﺎ نمیﺧﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ، ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ‌ﺳﻮﺩ ﺗﻮﺳﺖ. ◽‏اگر تیغ عالم بجنبد زجای ◽نبرّد رگی تا نخواهد خدای •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈• ⊰ 🆔@khanevadeasmani ⊱ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈•
🔅 ✍️ قدر همدیگه‌ رو بدونیم 🔹دکترا گفتن سه روز دیگه بیشتر زنده نمی‌مونه. هر کاری از دستم برمیومد براش کردم. هرجا که دلش می‌خواست بردمش. 🔸قرض کردم تا بتونم به آرزوهاش برسونمش. روزا رو باهم خوش بودیم و می‌خندیدیم. شبا هم میومدیم باهم گریه می‌کردیم. 🔹شاید کسی تجربه نکرده باشه باهم گریه‌کردن رو. همه معمولا باهم خندیدن، ولی تو این سه روز من فهمیدم باهم گریه‌کردن خیلی بیشتر آرامش می‌ده. 🔸می‌رفتیم خیابون‌ها رو ساعت ۲ شب باهم قدم می‌زدیم. 🔹سه روز تموم شد و دیگه نداشتمش. 🔸۲۳ سال نفس کشیدم و راه رفتم و کار کردم و پول درآوردم و جمع کردم، ولی فقط تو سه روز معنی زندگی رو فهمیدم و تو این سه روز فقط زندگی کردم. 💢شاید یکی از ما هم سه روز بیشتر نباشیم، پس زندگی کنیم و قدر همدیگه رو بدونیم. •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈• ⊰ 🆔@khanevadeasmani ⊱ •┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈•