🔴 #عشق_چمرانی
💠 دو ماه از ازدواج غاده و مصطفی میگذشت که دوستِ غاده مسئله را پیش کشید: « غاده! در ازدواجِ تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی #ایراد میگرفتی، این بلند است، این کوتاه است... مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟ غاده با #تعجّب دوستش را نگاه کرد، حتی دل خور شد و بحث کرد که مصطفی #کچل نیست، تو اشتباه میکنی. دوستش فکر میکرد غاده #دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده. آن روز همین که رسید خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به #مصطفی؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید: چرا میخندی؟ و غاده چشمهایش از خنده به #اشک نشسته بود، گفت: «مصطفی، تو #کچلی؟ من نمیدانستم!» و آن وقت مصطفی هم شروع کردن به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای #صدر همیشه به مصطفی میگفت: شما چه کار کردید که #غاده شما را ندید؟
🆔 @khanevadeh_313
هدایت شده از تبليغات تاج
شِـــــــــپِش دخترمو داشت زَجرکُش میکرد!😔
طفلی بچم دوسال بود #موهاشو_آلمانی میزدم از ترسم ! ینی مدام سر این بچه رو من میگشتم و دوباره میدیم یا حسییییین روز از نو روزی از نو !!!😔😩
دیگه به سرم زده بود آلمانی ام رد کنمو #موهاشو کلا #بتراشم تااینکه یه روز باگریه اومد خونه و گفت مامانم دوستام بهم میگن #کچل😔
داشتم سکته میکردم از #گریه های بچم و دیدنِ #زخمای_سرش ، دیگه دلو زدم دریا و مشکلمو با هزار خجالت و شرمندگی به دوستم که دخترش از دخترم شپش گرفته بود گفتم و لینک اینجارو داد😍 خیر ببینه که بچم رنگ آرامشو دید👇
https://eitaa.com/joinchat/3389587565C671488942f