🌹#دوستی_به_سبک_شهدا🌹
از #همان_نوجوانی با همه فرق داشت. گاهی اوقات التماس میکرد و میگفت: مادر؛ یک تومان به من بده! آن موقع یک تومان پول زیادی بود برای بچه ها. دو #دوست داشت به نامهای مرتضی و رضا.
به زور از من پول میگرفت و میرفت به آنها میداد. هنگام عید نوروز میخواستم برایش لباس بخرم، قبول نمیکرد. چون مرتضی دوستش #پول_نداشت لباس بخرد، او هم میگفت من نمیخواهم. به او گفتم من پول دارم برای دوستت هم لباس بخرم. بالاخره رفتم و یک دست پیراهن و شلوار برای مرتضی خریدم تا غلامعلی راضی شد برایش یک دست لباس بخرم.
💠 شهید غلامعلی مصطفایی
📚 رسم خوبان - رفتار با دوستان
#خاطرات_شهدا #برادر #رفیق_شهدایی
🌐@khanevade_Alghadir
🔸#دوستی_به_سبک_شهدا🔸
📖 #داستان_کوتاه
👌 امر به معروف حرفه ای!
- الو، صدا میاد؟
- آره، دیگه چی گفت؟
- گفتش همون قسمت ها که گفتم مهمه رو
بخونید، نمره قبولی رو می گیرید.
- خدا خیرش بده هوا بچه ها رو داره
- راستی بهت گفتم غلامرضا میخواد برا
المپیاد چی کار کنه؟
- نه نگفتی، ولی بذار یه بیست دقیقه دیگه زنگ میزنم
- چرا؟ کار داری؟
- آخه الان اذان گفتند، صحبت ماهم
حالا حالا ها ادامه داره، بذارش برا بعد نماز!
- حله داداش، پس منم برم وضو بگیرم، یاعلی.
🌐 @khanevade_Alghadir
🔸#دوستی_به_سبک_شهدا🔸
به آسیدمجتبی علمدار گفتم:
اینا کی ان کھ میاری هیئت و بهشون مسئولیت میدی؟!
میگفت :
کسی کھ تو راه نیست
اگه بیاد تو مجلس اهلبیت«؏»
و یه گوشه بشینه
و شما بهش بها ندی ،
میره و دیگه هم بر نمےگرده
اما وقتی تحویلــش بگیری ،
جذب همیــن راه میشه
@khanevadeh_alghadir
هدایت شده از خانواده بزرگ الغدیر
🌹#دوستی_به_سبک_شهدا🌹
از #همان_نوجوانی با همه فرق داشت. گاهی اوقات التماس میکرد و میگفت: مادر؛ یک تومان به من بده! آن موقع یک تومان پول زیادی بود برای بچه ها. دو #دوست داشت به نامهای مرتضی و رضا.
به زور از من پول میگرفت و میرفت به آنها میداد. هنگام عید نوروز میخواستم برایش لباس بخرم، قبول نمیکرد. چون مرتضی دوستش #پول_نداشت لباس بخرد، او هم میگفت من نمیخواهم. به او گفتم من پول دارم برای دوستت هم لباس بخرم. بالاخره رفتم و یک دست پیراهن و شلوار برای مرتضی خریدم تا غلامعلی راضی شد برایش یک دست لباس بخرم.
💠 شهید غلامعلی مصطفایی
📚 رسم خوبان - رفتار با دوستان
#خاطرات_شهدا #برادر #رفیق_شهدایی
🌐@khanevade_Alghadir