🌷 #زنی که #امام_زمان به دیدنش آمد
💠 مرحوم سید محمدباقر سیستانی میگوید: تصمیم گرفتم به گونهای خدمت امام زمان(عج) 🌹برسم، #چهل هفته در مسجد 🕌 محلهمان مراسم زیارت #عاشورا رفتم، تا آقا را #زیارت کنم. یکی از جمعهها احساس کردم حال خوشی دارم، 😌 بعد از زیارت عاشورا از #مسجد بیرون آمدم، بوی خوشی از خانه 🏡 نزدیک مسجد حس کردم و #نوری از آن بیرون آمد. مردم در حال عبور بودند ولی نگاه👀 نمیکردند، این #نور مرا به خودش جلب کرد. جلوتر رفتم، دیدم در باز است، پیش خود گفتم: اجازه دارم وارد شوم؟ وقتی وارد شدم دیدم #جنازهای😔 روی زمین است روی آن هم پارچهای کشیدهاند! آقایی نورانی کنار این بدن نشسته بود، هنگامي که وارد شدم #اشک میريختم 😭سلام کردم...
💠 فرمود: «چرا اينگونه به دنبال من میگردی و اين #رنجها 😓 را متحمّل میشوی؟! #مثل اين باشيد (و اشاره به آن #جنازه کردند) تا من به دنبال شما بيايم!» بعد فرمودند: «اين #بانويی🧕 است که در دوره کشف حجاب (در زمان رضا خان پهلوي) #هفت سال از خانه بيرون نيامد تا (مجبور نشود #حجابش را کنار بگذارد) و چشم نامحرم به او نيفتد.»
📙 محمدرضا باقي، عنايت امام مهدي(عج) به علما و طلاب،ص ۳۶۷
#داستان _واقعی
🧕 #ویژگی_زنان_بهشتی
🌹 #بسیار_زیبا_و_مهم
💞 @khanevadeh_beheshtii 💞
🌹 #بسیار_زیبا_و_مهم
#داستان مداد ✏️گمشده
✍از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاهشان در مدرسه شنیدم.
1⃣ 🧔🏽مرد اول میگفت: چهارم ابتدایی بودم
در مدرسه مداد سیاهم ✏️را گم کردم🤦♂
وقتی به مادرم گفتم سخت مرا تنبیه کرد😰🤜 و به من گفت که بیمسئولیت و بیحواس هستم.
🔸آنقدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم📛😨
🚷روز بعد نقشهام را عملی کردم
هر روز یکی دو مداد کش میرفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد✏️ برداشته بودم.😱
ابتدای کار خیلی با ترس 😰این کار را انجام میدادم ولی کمکم بر ترسم غلبه کردم و از نقشههای زیادی استفاده کردم😈 تا جایی که مدادها را از دوستانم میدزدیدم🤥🤭 و به خودشان میفروختم‼️
☄بعد از مدتی این کار برایم عادی شد
تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر👨🏫 مدرسه گسترش دادم
🔴خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفهای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک #سارق_حرفهای شدهام!»♨️
☘🍃☘🍃☘🍃
2⃣ 🧔🏻مرد دوم میگفت: دوم دبستان بودم
روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردهام😔
مادرم گفت خوب بدون مداد چکار کردی ؟🤔
گفتم :از دوستم مداد گرفتم🙂
مادرم گفت : خوبه😉
و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی🌯 یا چیزی🎁؟
گفتم: نه چیزی از من نخواست.
مادرم گفت پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی 🎈💌کند، ببین چقدر زیرک است👏👏👏
🌈پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟
گفتم چگونه نیکی کنم⁉️
مادرم گفت : 2⃣ مداد میخریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود👌
آن مداد را به کسی که مدادش گم میشود میدهی و بعد از پایان درس پس میگیری😊
💫خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم😎💪
آن قدر که در کیفم مدادهای اضافی بیشتری میگذاشتم ✏️✏️تا به نفرات بیشتری کمک کنم☺️
با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود 🤓و هم علاقهام به مدرسه چند برابر شده بود👍😍
⭐️ستاره کلاس شده بودم به گونهای که همه مرا صاحب مدادهای ذخیره میشناختند 😅و همیشه از من کمک میگرفتند.🌺
✅حالا که بزرگ شدهام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفتهام و تشکیل خانواده 👨👩👧👦 دادهام، صاحب بزرگترین جمعیت #خیریه شهر هستم.🙋♂
🌟 #تربیت_صحیح
👼🏻 #فرزندان_صالح_و_مهدوی
💞 @khanevadeh_beheshtii 💞