حتما بخونید از دست ندید ▶
#تأمل ✌
✅تو بد دوره زمونه ای داریم زندگی میکنیم
💠زیستن سخته تو این دوره
ولی جایزه ش بزرگه
میگن تو آخرالزمان دین نگه داشتن،مثل نگه داشتن آتیش کف دسته🔥
راست میگن...داریم میبینیم
اما نکته اینه که ما این وسط میخوایم باخته باشیم.یه عمر آتش برای خودمون بخریم...✌
یا پیروز ماجرا و اونی که به عشق امام زمانش از گناه گذشت؟
#یوسف فقط یه زلیخا جلوش بود☑
الان جلو جوونا هزاران #زلیخاست
جلو #موسی یه #فرعون بود،الان تو هر جامعه ای صدها فرعونه،صدها نمروده،صد ها قارونه
امروز دین داری مشکله✌😐
البته امام صادق ع میفرماند: کسی که در آخرالزمان دینش را حفظ کند،روز قیامت خدا مقامی به او میدهد که سلمان فارسی غبطه آن را میخورد🌸
امام باقر فرمود: ای جوان،خودتو به کمتر از بهشت نفروش🌺
سلمان علی دید وسلمان شد،پیغمبر دید و سلمان شد
ما کیو داریم میینیم تو جامعه امروز
کو سلمان؟ کو مقداد،کو مالک 😞
خودتونو ارزون نفروشین
میدونم گناه زیاد شده ، هرجا نگاه میکنی گناهه.ولی تو این شرایط دین نگه داشتن خیلی ارزشمندتره ها!✌🌸☑
#استاد_رائفی_پور
🔴#صیانه_ماشطه، آرایشگر دختر فرعون و همسر #حزقیل (مردی که در قرآن کریم، از او به عنوان «مؤمن آل فرعون» یاد شده) بود.
👈این بانو، در #ثبات_ایمان_و_صبر_و_تحمل، کاری کرد که نظیر آن در تاریخ، کمتر دیده شده است.
📗در کتاب «خصائص الفاطمیه » روایت شده که در دولت حقّه امام زمان(عج) #بسم_الله_الرحمن_الرحیم، 13زن برای معالجه مجروحان، به دنیا #رجعت میکنند؛ که یکی از آنها #صیانه_ماشطه است. در اینجا به گوشه ای از زندگی این بانوی بزرگوار اشاره میکنیم:👇👇
روزی صیانه #مشغول آرایش و شانه کردن موی #دختر_فرعون بود. ناگاه شانه از دست او افتاد خم شد و هنگام برداشتن آن، گفت: #بسم_الله ». دختر فرعون به او گفت: «آیا پدر مرا میگویی؟» صیانه گفت: «خیر، بلکه کسی را میگویم که #پروردگار من و پروردگار تو و پدر توست». دختر فرعون گفت: «حتماً این حرف تو را به پدرم خواهم گفت». صیانه هم گفت: «بگو، من هیچ ترسی ندارم».
دختر فرعون این جریان را اطلاع پدرش رساند. #آتش_خشم_فرعون مشتعل گشت و دستور داد تا صیانه و فرزندانش را حاضر کنند. به او گفت: «پروردگار تو کیست؟» صیانه گفت: «پروردگار من و تو، «الله» است». هر چه فرعون خواست او را از این عقیده منصرف کند، #نتوانست. به او گفت: «اگر از این عقیده ات دست برنداری، تو و فرزندانت را در آتش می سوزانم».
🔹صیانه گفت: بسوزان، مرا باکی نیست. فقط از تو میخواهم که پس از سوزاندن، استخوان هایمان را جمع کنی و آنها را دفن نمایی. فرعون گفت: «این خواسته ات را به خاطر حقی که بر ما داری اجابت میکنم».
دستور داد #تنوری_از_مس ساختند و در آن آتش افروختند. یک پسر او را در آتش انداختند تا آن که کاملاً سوخت و آن زن نگاه میکرد. بقیه فرزندانش را نیز در آتش انداختند؛ تا این که نوبت به #طفل_شیرخواره رسید. حالِ صیانه منقلب شد. در آن حال، کودک شیرخواره به #زبان_آمد و گفت: «ای مادر! صبر کن که تو بر #حق هستی و بین تو و بهشت، یک گام، بیشتر نیست.»
پس طفل را با مادرش در تنور انداختند و سوزاندند.
در همین هنگام، فرعون بر #آسیه وارد شد و از آنچه با صیانه کرده بود، خبر داد. آسیه گفت: «وای بر تو ای فرعون! چه چیز تو را بر خداوند جلّ و علا جرأت داده و جسور نموده؟!» فرعون گفت: «شاید تو هم به #جنونی که دوستت مبتلا شده بود، گرفتار شده ای!» آسیه پاسخ داد: «من به جنون مبتلا نشده ام؛ ولیکن به #خداوند جلّ و علا ـ که پروردگار من و تو و عالمیان است ـ #ایمان_آوردم». فرعون، مادر آسیه را حاضر کرد و به او گفت: «دخترت دیوانه شده؛ به او بگو به خدای موسی کافر شود و گرنه قسم میخورم که مرگ را به او بچشانم».
مادر با دخترش خلوت کرد و از او خواست تا با خواسته فرعون همراه شود و امرش را در کفر به خدای موسی بپذیرد؛ اما آسیه #نپذیرفت و گفت: «آیا به پروردگار متعال کافر شوم؟ به خدا قسم هرگز چنین کاری را نخواهم کرد».
#فرعون دستور داد تا دستها و پاهای آسیه را به #چهار_میخ کشیدند و آسیه همچنان در عذاب و رنج بود تا #روحش به اعلی علیین و نزد خداوند پرواز کرد.
🥀🥀🥀🥀