_لطفا مرا نکُشید! 🥺
از حرم برگشته بودیم و در رستوران هتل سرم را روی میز گذاشته بودم.
چشمم به میز کناری خورد، خیره نگاهش کردم بی تاب بود، گریه امانش را بریده بود!
به همراه پدرش به زیارت کربلا آمده بود، ضجه میزد، آشوب بود!
از جایم بلند شدم و روبرویش نشستم، پرسیدم: 《ازدواج کردی؟!》
دستانش را بهم فشرد و گفت:
《بله دو فرزند دارم حالم خوب نبود پدرم راهی کربلا شد و از من خواست تا من هم همسفرش باشم.》
اشکهایش را با دستمال پاک کرد و گفت:
《 صورتم مثل دلم داغه حس میکنم خون از صورتم میباره!》
دستش را محکم گرفتم و گفتم:
《 چیزی شده؟ چرا اینقدر بی تابی؟ کسی رو ازدست دادی ؟》
گریه هایش شدت گرفت از جایش بلند شد و راهی حرم شد ناخداگاه به دنبالش راهی شدم.
به حرم رسیدیم همانجا روی پله ها نشست انگار پاهایش توان ادامه راه را نداشت، سرش را زیر چادرش برد و شبیه ابر بهار بغض های فروخورده اش را از دل واکند و گریست!
نمی دانستم چه اتفاقی افتاده، اما دل من هم برایش لرزید و اشکم جاری شد و از آقا خواستم کمکش کند!
چند دقیقه ی بعد سکوتش را شکست و گفت:
《بچه ام رو از دست دادهام !》
دلم شور افتاد شبیه کودکی گم شده و مضطرب پرسیدم: 《چندسالش بود چه اتفاقی افتاد؟》
سرش را به زیر انداخت و گفت:
《سنی نداشت ۳ ماهش بود به اصرار همسرم از بینش بردم، من زیر بار نمیرفتم اما شوهرم میگفت بچه ی ناخواسته نمیخوایم و من رو مجبور کرد به خوردن یکسری دارو برای از بین بردنش!
و چون امکان طلاق گرفتن هم نداشتم بخاطر دو فرزند دیگرم برخلاف میل باطنیم قبول کردم و فرزندم سقط شد، وقتی داشت سقط میشد چیزی درون دلم پاره شد و دیگر دلم شبیه سابق نشد!
ماه هاست که ندارمش خوابش را میبینم و حال روحیم خراب است افسردگی گرفته ام، قرص های آرامبخش آرامم نمیکند و عذاب وجدان خواب را از چشمانم گرفته است! 》
نگاهم را از نگاهش دزدیدم و به ضریح خیره شدم، سوالاتی پر تکرار در سرم رژه میرفتند!
_ زنی که برخلاف میل باطنیش مجبور به این کار میشود آیا او قاتل است یا همسرش جنایتکار !؟
_اگر شرایطش را نداشتیم فرزند ناخواسته یا همان خداخواسته را باید از بین ببریم؟!
_روح آن طفل معصوم که به روح مادرش وصل است و مادرش را مجبور به این کار میکنند چرا اول مادر را نمیکُشند که هر روز زجر دوری و گناه را به دوش نکِشد! 😔
پ ن: این داستان براساس واقعیت نوشته شده بود.
✍🏻 سمیرا مختاری
#سقط_جنین
#طلبه_نوشت
🏡به خانوادۀ مبلغان بپیوندید👇
🌐https://eitaa.com/khanevademoballeghan
در کمین جنین ها.pdf
880.4K
♨️در کَمینِ جَنینها
✍️علی ملکوتینیا، کارشناس دانش خانواده و جمعیت
🔖برگرفته شده از ماهنامه خانواده مبلغان شماره هشتم
#سقط_جنین
#فرزندآوری
🏡به خانوادۀ مبلغان بپیوندید👇
🌐https://eitaa.com/khanevademoballeghan
تصمیم بر قتل.pdf
3.6M
با کلی خجالت و مِنّ و مِنّ کردن گفت: خانم صالحپرور یه اتفاقی هم افتاده که روم نمی شه بگم!!
- گفتم: اشکال نداره اگه روت نمیشه برو خونه برام پیامک کن یا اینکه همینجا روی کاغذ برام بنویس من جوابش رو از حاجآقا میگیرم و براتون پیامک میکنم.
- نه چیز خاصی نیست.!
- پس چرا نمیگی!!
- واقعیتش اینه که من....
✍️محمدحسن شهبازی
🔖برگرفته شده از ماهنامه خانواده مبلغان شماره هشتم
#سقط_جنین
#فرزندآوری
🏡به خانوادۀ مبلغان بپیوندید👇
🌐https://eitaa.com/khanevademoballeghan