🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠 ناهار خونه پدرش بودیم. همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن. رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید. تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم. این قدر کارش برام زیبا بود که تا الآن تو ذهنم مونده.
#شهید_مهدی_زین_الدین
┏━✨🌹✨🌸✨━┓
http://eitaa.com/khaneyeashq
┗━✨🌸✨🌹✨━┛
🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠 سه روز بعد از #تولّد فرزندم مهدی، ساعت سه صبح از منطقه برگشت، عوض اینکه برود سراغ بچّه، آمد پیش من و گفت: تو حالت خوبست ژیلا، چیزی کم و کسری نداری بروم برات بخرم؟ گفتم: الان؟ (ساعت ۳ صبح بود) گفت: خوب آره هر چیزی بخواهی بدو میروم، میگیرم، می آورم. گفتم: احوال #بچّه را نمی پرسی؟ گفت: تا از تو خیالم راحت نشود نه. بعد مادرش آمد و رختخوابی مرتّب برایش انداخت که بخوابد، گفت: «لازم نیست، من دوست دارم بعد از چند وقت دوری امشب را پیش زن و بچّهام باشم.» آمد همان جا روی زمین پیش من و مهدی نشست. البته نیم ساعت بعدش از شدّت #خستگی خوابش برد.
🔴 #شهید_ابراهیم_همت
┏━✨🌹✨🌸✨━┓
http://eitaa.com/khaneyeashq
┗━✨🌸✨🌹✨━┛