🔴 کودکان خود بخود خشونت را بروز نمیدهند، ما در شکل گیری آن دخیل هستیم
✍راهكارهایی برای والدین در مقابل عصبانیت و خشونت فرزندان👇👇
1️⃣ ابتدا بر رفتارها و برخوردهای خودتان دقت كنید. با شخصیت و ویژگیهای رفتاری خود آشنا شوید و اگر نیاز به بهبودی دارند، آنهارا بهبود بخشید.
2️⃣ در كنار فرزند خود باشید، نه در مقابل او.
این را بدانید كه هر رفتاری دلیلی دارد
پس هنگام بروز رفتارهای عصبی با حفظ آرامش خود
سعی كنید علت را بیابید.
#تربیت #فرزندپروری #تربیت_فرزند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حاج آقا شایسته از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط :
صلوات در زندگی مردم خیلی کارساز و کارگشاست. هر کسی هر نوع گرفتاری داشته باشد، با ذکر #صلوات گرفتاری هایش حل و رفع می شود.
📚 دایرة المعارف جامع صلوات صفحه ٢٢٢
🌹💐🌺🌹💐🌺
🌹وقتی که شکوفۀ تولی گل کرد
💐صد شاخه امّید و تمنا گل کرد
🌺گفتند گل روی محمد بشکفت
🌹 #ذکر_صلوات بر لب ما گل کرد
هدایت شده از آینده سازان
👈 به مناسبت #ایام_فاطمیه ، برگزار میشود
👏 #مسابقه_کتابخوانی #کتاب_حضرت_فاطمه_الگويي_براي_همه
👌 زمان بارگزاری سوالات مسابقه: ۶ دی ماه
#حجاب
#حجاب_عفاف
#حجاب_فاطمی
🔴 تودهنی آرژانتینی ها به همجنسگرایان غربی:
او قطعا شاه است !
▪️اکانت تیم ملی آرژانتین پوشیدن ردای مخصوص توسط مسی را عالی میداند و در پستی که بهمین مناسبت منتشر کرده نوشت:
او قطعا شاه است!
آنچه باعث خشم غربی ها شد، پوشیدن ردای قطری وعدم برافراشتن پرچم منحرفین جنسی بود!!!
آنچه غربی ها هماهنگ کرده بودند اینگونه بوده که پس از پیروزی فرانسه، آنها پرچمهای همجنسگرایان را برافراشته کنند و قطر را در عمل انجام گرفته قرار دهند.
اروپایی ها انتظار این پایان دراماتیک را نداشتند...
#آگاهی_سیاسی #روشنگری
هدایت شده از آینده سازان
کمپ-اتاق 31
فرّخ دستمالی به بابک داد که در اون دستمال، چند تا چیز برای بخیه و پانسمان و چیزهای دیگر وجود داشت. بابک هم دقیقا مثل یک شاگرد مطیع و گوش به زنگ همراه فرخ بود.
در اتاق 31 تعدادی از ایرانی هایی بودند که بچه همراشون نبود. در بین کل اتاق های آن کمپ، دو سه تا اتاق بیشتر وجود نداشت که از بچه خالی باشه و طفل معصومی اونجا نباشه. بقیه اتاق ها حداقل دو سه تا بچه در آنها بود که در وضعیت بدی هم به سر میبردند.
فرخ رسید بالای سر یه نفر که هیکل بزرگی داشت اما تسلیم و بیچاره افتاده بود روی زمین و تکون نمیخورد. چند نفر نشسته بودند بالا سرش. فرخ تا رسید بهش گفت: برو کنار ببینم. برو گفتم. چشه؟
یه نفر گفت: نمیدونیم.
فرخ با تندی گفت: نمیدونم که نشد حرف! مرد حسابی چی شد که این طوری افتاد؟
یه نفر دیگه گفت: مریضه فکر کنم. از اولش هم مریض بود و ضعف میکرد. یهو دیدیم مثل روزای دیگه ضعف کرد اما افتاد و دیگه پا نشد.
فرخ گفت: خیلی خب. ببند ببینم چیکارمیتونم بکنم. پسر بپر زیر سرش بگیر و یه بالشتی چیزی بذار زیر سرش.
بابک فورا یه بالشت کهنه و کثیف که یک گوشه افتاده بود برداشت و گذاشت زیر سرِ اون مرد. فرخ یه کم با اون مرد ور رفت. دکمه هاش باز کرد. قفسه سینشو ماساژ داد. بقیه هم جوری نگاش میکردند که انگار داره چیکار میکنه و چقدر چیز بلده!
تا اینکه بعد از ده دقیقه یک ربع به هوش آمد. بسیار بی جان و بی رمق بود. ولی چون کسی نمیتوانست هیکل او را بلند کند، همان جا که افتاده بود ولش کرده بودند.
فرخ پرسید: اسمت چیه؟
مرد با بی حالی جواب داد: کیا
فرخ: خب چته؟ چرا یهو افتادی؟
کیا آروم درِ گوش فرخ گفت: اینا را بگو برن رد کارشون.
فرخ به بابک گفت: پسر اینا را بپرون! چیو نگا میکنن؟
بابک هم همه را متفرق کرد و فقط موندند بابک و فرخ و کیا.
فرخ گفت: خب عمو. بنال مینیم چته؟
کیا گفت: من سرطان خون دارم. دیگه خیلی امیدی به زنده موندنم نیست.
فرخ با تعجب گفت: عجب! کی بهت گفت سرطان داری؟
کیا: دکترم گفت. لامصب وقتی گفت خیلی گرخیدم.
فرخ: خب داداش تو که وضعیتت اینه، اینجا چه غلطی میکنی؟
کیا: بدهکارم.
فرخ: شکل بدهکارا نیستی. بگو. چیز میزی بلند کردی؟
کیا: آره. ولی لقمه گنده ای بود و تو گلوم گیر کرد.
فرخ: خیلی خب. به هر حال باید بری دکتر. من که دکتر نیستم. الان هم شانسی به هوش اومدی. بخاطر ماساژای منم نبود. یهو یه جا میذارتت زمینا. اینجوری خودتو در به در نکن.
بابک با شنیدن این حرفها فهمید آدرس را درست اومده و به خوب کسی وصل شده.
یکی دو ساعت بعد، بابک با تیبو کنارِ حمام های عمومی کمپ نشسته بودند و به دور از بقیه صحبت میکردند.
تیبو با پوزخند به بابک گفت: عجب جونوری هستی تو! اینا را چطوری پیدا میکنی؟
بابک: نمک پرورده ایم تیبو خان!
تیبو: باشه حالا بگو ببینم چقدر میشناسیش؟
بابک: نمیشناسمش خیلی. فقط میدونم که بزنه. دستشم کج بوده و هست. دقیقا چیزیه که میخوای.
تیبو: نگفتی از کجا شناختیش؟
بابک: صف غذا شنیدم که داشت با دو سه نفر از شاه دوستی و این چیزا حرف میزد.
تیبو: باشه. اسمش چیه؟
بابک: کیا. فقط ممکنه خیلی درست باهاتون راه نیادا. هیکلی و بی اعصابه.
تیبو: تو با اونش کاری نداشته باش. اونش با من. دیگه؟
بابک: تیبو خان دیگه سلامتی. یه چیزی نمیدی بریم دو تا ساندویچ کوفت کنیم؟ سوپ اینجا که ته دلمم نمیگیره. چه برسه که سیرم کنه.
تیبو دست کرد و از جیبش چند اسکناس درآورد و به بابک داد و رفت. بابک هم با خودش خنده ای کرد و اسکناس ها را گذاشت تو جیب و زد به چاک.
#سلام بر #صاحب_الزمان #حضرت_مهدی
#سلام
#صبح_بخیر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و #موفقیت را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۳۳۳
#امروز👇
👈 #چهارشنبه #سی_ام_آذر ۱۴۰۱
🙏 همزمان با #ایام_فاطمیه #ثواب_قرائت امروز، هدیه محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا و #پدر و #مادر بزرگوارش علیهم السلام و همه #شهدای_انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔چرا انسان در قیامت از نزدیکانش فرار می کند!
#استادرفیعی
توهین نکنید
برای اینکه عصبانیت تان را بدون سرزنش و توهین به طرف مقابل به زبان بیاورید از کلمه «من» استفاده کنید.
به جای اینکه بگویید: (👇🏻)
✖ «تو اعصاب من رو داغون می کنی! تو عذابم میدهی! درکم نمی کنی! تو نمی فهمی! تو همه چیز را تحمیل می کنی و…»
✔ بگویید: «من عصبانی هستم! حال من خوب نیست! من نمی توانم این تصمیم را قبول کنم! برای من سخت است با این مساله کنار بیایم.»
🌹 در این صورت آتش جنگ را شعله ور نکرده اید و بدون تخریب و سرزنش طرف مقابل حرف خودتان و حتی حرف آخر را زده اید.
#همسرداری #زناشویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هشدار
👌۳۰ گیگ #فیلم_مستهجن در دست پسربچه ۷ساله؛ پنهان شده در هارد والدین!
#تربیت #تربیت_فرزند #فرزندپروری
#فضای_مجازی #سواد_رسانه
🔰اکنون که به #شب_یلدا نزدیک میشویم و قرار است خانوادهها دور هم جمع شوند و از هر دری گفتگو کنند و رابطههای خویشاوندی را محکمتر نمایند، بهتر است موانعی که این رابطه ها را سست میکند از سر راه بردارند.
چیزی که اکنون مانع این رابطه هاست گوشیهای موبایل است، چون همه دور هم جمع شده اند، ولی هم پدر و هم مادر و هم فرزندان سرشان در گوشی های موبایل است.
یکی از راهکارها که در آینده خواهیم گفت، این است که سبدی را گذاشته و صاحب خانه گوشیهای خود را در آن بگذارند و به همه قبل از نشستن بگویند: گوشیهای خود را در آن بگذارند و هنگام رفتن بردارند.
#مهارت_زندگی #سبک_زندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مصاحبه با روحانیون مضروب حادثه دیروز
🔸حال عمومی هر چهار روحانی که پریروز در قم با ساچمه تفگ بادی مضروب شدند خوب گزارش شده است.
#پایان_مماشات
#پایان_مدارا
هدایت شده از آینده سازان
👈 به مناسبت #ایام_فاطمیه ، برگزار میشود
👏 #مسابقه_کتابخوانی #کتاب_حضرت_فاطمه_الگويي_براي_همه
👌 زمان بارگزاری سوالات مسابقه: ۶ دی ماه
#حجاب
#حجاب_عفاف
#حجاب_فاطمی
🔴#اطلاعیه🔴
📣مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی خانه سبز برگزار میکند:
✅دوره آموزشی
⭐️مهارتهای زندگی⭐️
🔹ویژه بانوان🔹
👤مدرس:
سرکار خانم "ارشد"، مشاور و درمانگر
✔در ۴ جلسه به صورت حضوری.
📆زمان: شنبهها (۳، ۱۰، ۱۷، و ۲۴ دیماه)
🕗ساعت ۹ صبح الی ۱۲ ظهر
📍مکان: تهران، میدان نوبنیاد
📌جهت ثبت نام به آیدی @mds3thr در پیامرسان ایتا پیام ارسال نموده، و یا با شماره ۰۹۰۲۸۶۳۸۷۷۰ تماس بگیرید.
#مرکز_مشاوره_خانه_سبز
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸
https://eitaa.com/khanesabz110
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
امروز منو تو یه گروه عضو کردن، دیدم اسمش فاتحان تلآویوه، گفتم اعضای گروه بسیجی و سپاهی هستن حتما
خلاصه یکم پیامارو خوندم و یکم گپ زدم باهاشون، دانش آموز بودن و خیلی باحال. خلاصه اسم گروه ردگم کنی بود😂
اینطوری نوجوونا تحریمهارو دور میزنن
الان مامان باباهاشون میگن قربون پاهای بلوری بچههای انقلابیم برم، هدفش آزادی قدس و تلآویوه 😂
#سواد_رسانه
#سواد_رسانه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میوه ارایی راحت یلدایی
پیرو صحبتتون که تو جمع خودتونو کوچیک نکنید و نپرسید اینو چحوری پختید اونو چطور درست کردید بگم واقعا همینطوره من شخصا ،هر خانومی رو میبینم خودشو به خفت میندازه اینطور سوالهایی میکنه کلا از چشمم می افته و برام جذبه ای نداره
من خودم بارها خوراکی جایی خوردم خوشمزه بوده رفتم از نت دراوردم و پختم ،یا از اپلیکیشن های اشپزی مثل سرآشپز پاپیون
#خلاقیت #هنری #یلدا #شب_یلدا
🍉اگر پدر و مادرمان زنده هستند گرامیشان بداریم و بر دستانشان بوسه بزنیم و اگر در قید حیات نیستند با فاتحه اے روحشان را شاد ڪنیم .
🍉به همسرمان یادآورے ڪنیم ڪه عاشقش هستیم و اگر مے توانیم هدیه اے ڪوچک و ارزان مثل یک شاخه گل تقدیم او ڪنیم!
🍉 اگر ڪدورتے بین افراد خانواده هست، دورهم جمع شویم و آن را بر طرف ڪنیم.
🍉 براے تدارک شب یلدا نیازے نیست همه میوه هاے بازار را بخریم؛ و خیلے ساده با چاے و شڪلات و تخمه مے شود دورهم بود.
🍉خرید ڪنیم اما نه از مغازه هاے بزرگ. سوپرے هاے ڪوچڪے هم هستند ڪه دلشان را به همین دورهمے و شب ها خوش ڪرده اند.
🍉حافظ فراموش نشود! سعے ڪنیم تا فارسے و اشعار ڪهنش را بیشتر بخوانیم تا به فرهنگ غنے ادب فارسے پے ببریم.
🍉پیام یلدا این است ڪه تمام سال به بهانه هاے مختلف مے توانیم دور هم جمع شویم.
🍉به بهانه یلدا مهربانے، لبخند و بخشش را تمرین ڪنیم.
🍉 نیازمندان را خوشحال ڪنیم. شاید خوشحال ڪردن یک نیازمند واقعے سال بعد ما را بیمه ڪند.
🍉 شب یلدا به جاے پرسیدن رمز واے فاے و اینترنت، حال دل هم را بپرسیم.
🔻در آخر "یـلدا" از 4حرف زيبــــا تشڪيل شده.
♥️ے: یاد هم بودن.
❤️ل: لبریز ازمحبت بودن.
💛د: دوست داشتن همدیگر.
💚ا: آخرین روز پاییز.
💙پیشاپیش یلداتون پرعشق و محبت💙
#یلدا #شب_یلدا
هدایت شده از آینده سازان
وضعیت بهداشتی در کمپ ها بسیار ضعیف و حتی رو به تعطیلی است. اغلب دستشویی ها یا در ندارد و یا لوله و آفتابه و آب و ... خلاصه وضعیت خوبی نیست.
شاپور تا درِ دستشویی را باز کرد، دید نادر جلویش سبز شد. شاپور با دلهره گفت: چته بابا؟ ترسوندیم.
نادر: میخوام بازم بازی کنیم.
شاپور: نمیشد وقتی از مستراح اومدم بیرون بگی؟
نادر: سرِ 500 تا!
شاپور با تعجب گفت: برو بابا. برو شر نشو. اینجا برای 200 تا آدم میکشن. اونوقت تو یه کاره اومدی میگی سرِ پونصد تا؟!
نادر: فردا ظهر. بغل زمین بازی.
این حرف را گفت و رفت. شاپور که مشخص بود با شنیدن کلمه 500 تا وسوسه شده، به پشت سرِ نادر زل زده بود تا اینکه نادر از جلوی چشماش کنار رفت.
دقایقی بعد، آرزو که خیلی ناراحت بود، با چشم گریه با شاپور حرف میزد و میگفت: شاپور خواهش میکنم ولش کن. من از این آدم میترسم.
شاپور که عین خیالش نبود و داشت کارتاشو مرتب میکرد جواب داد: ترس نداره که. وقتی فردا ازش بردم و هر شب برات ساندویچ با سس اضافه خریدم میفهمی که جلوی من موش هم نیست. چه برسه به آدم.
آرزو: تو خیلی کله شق شدی. دیگه دوسم نداری. دیگه به حرفم گوش نمیدی.
شاپور: اصلا اینجوری نیست. هر کاری میکنم برای راحتیمونه. بده؟
آرزو: شاپور به حرفم گوش بده. دست از این کارات بردار. ازت خواهش میکنم.
شاپور با عصبانیت گفت: بسه دیگه! میخوام بخوابم. فردا روز مهمیه. روز پارو کردن پوله.
آرزو ناامید شد و نشست به گریه کردن. حواسش نبود که سوزان از دور، از لای در، شاهد کشمکشش با شاپور بوده و فهمیده ماجرا از چه قراره.
قردا ظهر شد. کنار زمین بازی، تیبو دراز کشیده بود و بابک داشت بدن و کمر تیبو را ماساژ میداد. همین طور که ماساژ میداد، باهاش حرف میزد و از دیگر افرادی حرف میزد که برای تیبو شناسایی کرده.
تیبو: آفرین. این سه چهار تای آخری هم که دیروز و دیشب معرفی کردی خوب بود. اینا چرا اینجورین؟ ظاهرشون یه جوریه!
بابک: نفرما تیبو خان! هر کدومشون شَرّی هستن واسه خودشون.
تیبو: مریض پریض نباشن؟!
بابک: خب حالا گیرم که باشن. مگه قراره چیکارشون کنین که نباید مریض باشن؟
تیبو: کلا گفتم. آخه یکیشون میخورد ایدزی پِدزی باشه. یکیشون میخورد معتاد و ایکس میکسی باشه.
بابک: دیگه همینان. وگرنه آدم ورزشکار و خیلی سالم و درست درمون که بین این جماعت پیدا نمیشه. هر کدومشون یه جور گرفتارن. اینا که برات پیدا کردم، سالارِ این جماعتن. خودت که هستی اینجا و میبینی.
تو همین حرفا بودند که یهو سر و صدا بلند شد و تعدادی رفتند گوشه زمین و جمع شدند.
تیبو: بابک چه خبره اونجا؟
بابک: هیچی. دو تا اسکل کَل انداختند سرِ 500 هزار تومن!
تیبو: پاسور؟
بابک: آره. پاسور.
جمعیت جمع شدند و نادر و شاپور هم نشستند و قرار شد مسابقه را شروع کنند.
اول بازی، شاپور متوجه شد که این نادر، نادر چند روز قبل نیست و مشکله ازش به همین راحتی عبور کنه. به خاطر همین خیلی تغلا کرد که مثلا بتونه یه جوری خودشو نجات بده اما اون نادر، نادر چند روز قبل نبود و با دست پر اومده بود و حرفه ای بازی میکرد.
از طرفی هم آرزو داشت خودشو میخورد و کنار سوزان از کله شقی نامزدش گریه میکرد و سوزان هم بهش روحیه میداد و باهاش حرف میزد اما فایده ای نداشت و آرزو با تمام احساسش خطر و مشکل بزرگی که انتظارشون میکشید را درک میکرد.
سوزان: فوقش میبازه. از چی اینجوری نگرانی؟
آرزو: از اینکه تمام زندگیمون، تمام هست ونیستمون میشد 400 هزار تومن، 100 هزار تومن هم از یکی قرض کرد تا پولش کامل بشه و بتونه تو این مسابقه شرکت کنه. ولی میدونم که میبازه.
مدام صدای شور و سوت و هیاهوی مردم میومد و دو طرف را تشویق میکردند و همین اعصاب آرزو و سوزان را خرد و خردتر میکرد.
تا این که یهو صدای بلندی اومد و همه هو کشیدند. از وسط اون همه سر و صدا عده ای شروع کردند و اسم «نادر» را بلند بلند تکرار کردند و به خاطر موفقیتش خوشحال بودند.
وسط جمعیت، اما چهره بیچاره شدن و تکیده و شکست خورده شاپور به چشم میخورد که داره میلرزه و شاهد برداشتن کل 500 هزار تومانش توسط نادر هست.
شاپور شکست خورد ...
و همه دار و ندارش ازش گرفتند...
و از تمام دنیا فقط یک «آرزو» برایش ماند...
و خدا نکنه یکی بشه همه دار و ندارِ یه آدمِ قمارباز ...
ادامه دارد..
#سلام بر #صاحب_الزمان #حضرت_مهدی
#سلام
#صبح_بخیر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و #موفقیت را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۳۳۴
#امروز👇
👈 #پنجشنبه #یکم_دی ۱۴۰۱
🙏 همزمان با #ایام_فاطمیه #ثواب_قرائت امروز، هدیه محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا و #پدر و #مادر بزرگوارش علیهم السلام و همه #شهدای_انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#معجزه_امیرالمؤمنین
🎥 برخورد #جوان_شیعه هنگام مواجهه با القائده در ایست بازرسی!!
🥀 وقتی جوان شیعه زیر بار #توهین به #امیرالمومنین نمیرود..
#حتما_ببینید 😭
#امام_شناسی
#عترت_شناسی
#همسرداری
.
🖍 اگر نزد فرزندتان به همسرتان #توهین یا بیاحترامی کنید، #فرزند یاد میگیرد که او هم توهین یا بیاحترامی کند.
اگر فرزندتان به همسرتان بیاحترامی کرد، در واقع حرمت شکنی برایش عادی میشود و سپس به خود شما هم بیاحترامی میکند.
.
🖍 همیشه سعی کنید نزد فرزندتان جایگاه والای همسرتان را حفظ کنید و او را با اسم خوب صدا بزنید و از او تعریف کنید.
.
🖍 البته بنا به دلایلی که گفته شد، در تنهایی و یا نزد دیگران نیز موارد فوق باید رعایت شود.
#مهارت_زندگی #تربیت
🔴#اطلاعیه🔴
📣مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی خانه سبز برگزار میکند:
✅دوره آموزشی
⭐️مهارتهای زندگی⭐️
🔹ویژه بانوان🔹
👤مدرس:
سرکار خانم "ارشد"، مشاور و درمانگر
✔در ۴ جلسه به صورت حضوری.
📆زمان: شنبهها (۳، ۱۰، ۱۷، و ۲۴ دیماه)
🕗ساعت ۹ صبح الی ۱۲ ظهر
📍مکان: تهران، میدان نوبنیاد
📌جهت ثبت نام به آیدی @mds3thr در پیامرسان ایتا پیام ارسال نموده، و یا با شماره ۰۹۰۲۸۶۳۸۷۷۰ تماس بگیرید.
#مرکز_مشاوره_خانه_سبز
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸
https://eitaa.com/khanesabz110
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸