⤴️⤴️
#دختر_شینا
قسمت چهل و هشتم
مهدی شده بود یک بچة تپل مپل چهل روزه. تازه یاد گرفته بود بخندد. خدیجه و معصومه ساعت ها کنارش می نشستند. با او بازی می کردند و برای خندیدن و دست و پا زدنش شادی می کردند. اما همة ما نگران صمد بودیم. برای هر کسی که حدس می زدیم ممکن است با او در ارتباط باشد، پیغام فرستاده بودیم تا شاید از سلامتی اش باخبر شویم. می گفتند صمد درگیر عملیات است. همین شینا وقتی حال و روز مرا می دید، غصه می خورد. می گفت: «این همه شیر غم و غصه به این بچه نده. طفل معصوم را مریض می کنی ها.» دست خودم نبود. دلم آشوب بود. هر لحظه فکر می کردم الان است خبر بدی بیاورند. آن روز هم نشسته بودم توی اتاق و داشتم به مهدی شیر می دادم و فکرهای ناجور می کردم که یک دفعه در باز شد و صمد آمد توی اتاق، تا چند لحظه بهت زده نگاهش کردم. فکر می کردم شاید دارم خواب می بینم. اما خودش بود. بچه ها با شادی دویدند و خودشان را انداختند توی بغلش. صمد سر و صورت خدیجه و معصومه را بوسید و بغلشان کرد. همان طور که بچه ها را می بوسید، به من نگاه می کرد و تندتند احوالم را می پرسید. نمی دانستم باید چه کار کنم و چه رفتاری در آن لحظه با او داشته باشم. توی این مدت، بارها با خودم فکر کرده بودم اگر آمد این حرف را به او می زنم و این کار را می کنم. اما در آن لحظه آن قدر خوشحال بودم که نمی دانستم بهترین رفتار کدام است. کمی بعد به خودم آمدم و با سردی جوابش را دادم. زد زیر خنده و گفت: «باز قهری!» خودم هم خنده ام گرفته بود. همیشه همین طور بود. مرا غافلگیر می کرد. گفتم: «نه، چرا باید قهر باشم، پسرت به دنیا آمده. خانمت به سلامتی وضع حمل کرده و سر خانه و زندگی خودش نشسته. شوهرش هفتم پسرش را به خوبی راه انداخته. بچه ها توی خانه خودمان، سر سفره خودمان، دارند بزرگ می شوند. اصلاً برای چی باید قهر باشم. مگر مرض دارم از این همه خوشبختی نق بزنم.» بچه ها را زمین گذاشت و گفت: «طعنه می زنی؟!» عصبانی بودم، گفتم: «از وقتی رفتی، دارم فکر می کنم یعنی این جنگ فقط برای من و تو و این بچه های طفل معصوم است. این همه مرد توی این روستاست. چرا جنگ فقط زندگی مرا گرفته؟!» ناراحت شد. اخم هایش توی هم رفت و گفت: «این همه مدت اشتباه فکر می کردی. جنگ فقط برای تو نیست. جنگ برای زن های دیگری هم هست. آن هایی که جنگ یک شبه شوهر و خانه و زندگی و بچه هایشان را گرفته. مادری که تنهاپسرش در جنگ شهید شده و الان خودش پشت جبهه دارد از پسرهای مردم پرستاری می کند. جنگ برای مردهایی هم هست که هفت هشت تا بچه را بی خرجی رها کرده اند و آمده اند جبهه؛ پیرمردهای هفتاد هشتاد ساله، داماد یک شبه، نوجوان چهارده ساله. وقتی آن ها را می بینم، از خودم بدم می آید. برای این انقلاب و مردم چه کرده ام؛ هیچ! آن ها می جنگند و کشته می شوند که تو اینجا راحت و آسوده کنار بچه هایت بخوابی؛ وگرنه خیلی وقت پیش عراق کار این کشور را یکسره کرده بود.
#داستان #شهدا #قهرمانان #دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اینترنشنال: سوزاندان قرآن در سوئد خلاف قانون نیست/ تمسخر و توهین به ادیان دیگر، آزادی بیان است
🔻فقط میتوانید اینترنشنال باشید که در حالیکه نقاط مختلف دنیا نسبت به حادثه اخیر قرآنسوزی در سوئد موضعگیری کردهاند و در برخی کشورها تظاهرات علیهش برگزار کردهاند، شما کارشناسان مختلف دعوت کنید تا مثلا فاز «طرفدار آزادی بیان هستیم» بردارید و برای مخاطبان خود جا بیاندازید که قرآن آتش زدن و توهین به مقدسات دیگر ادیان، ناشی از آزادیبیان حاکم در سوئد است.
🔻همین طرفداران آزادیبیان بعد از ناآرامیهای پاییز ۱۴۰۱ ایران، برای اینکه آرامش به کشور بازنگردد، از هیچ تلاشی فروگذار نکردند از تهدید کسبه و بازاریان تا فحاشی به هنرمندانی که میخواستند فعالیت هنریشان را انجام بدهند تا توهین به ورزشکارانی که سرود ملی کشورشان را میخواندند. حالا خندهدار نیست که اینها دم از آزادیبیان میزنند؟
#جهاد_تبیین #آگاهی_سیاسی #روشنگری
🌼 *سلامامامزمانممولایمن سیدیصاحبالزمان
♡---✧❁یامهدی❁✧┄♡
✨ سَر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم هرگز نمیشود که از این در برانیَم
✨یابن الحسن برای تو بیدار میشوم صبحت بخیر ای همهی زندگانیم
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
#امام_زمانعج* •°🏳•°
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۵۲۵
#امروز👇
🙏 #شنبه #دهم_تیر ۱۴۰۲
👈ثواب قرائت امروز محضر مبارک #امیرمؤمنان و #فاطمه_زهرا علیهماسلام
👏برای عذر خواهی همیشه پیشقدم شوید، زندگی خودتان است بیهوده تلخش نکنید.
👈🏻 اگه مدت زیادی از دلخوری بگذره تبدیل به کینه میشود و راه آشتی کم کم مسدود میشه.
#همسرداری #سبک_زندگی #مهارت_زندگی #زناشویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 از جهاد تبیینِ داعش تا ماجرای مسخشدنِ مادر کیان
#جهاد_تبیین
#آگاهی_سیاسی