eitaa logo
خانه مهر(ملک1)
2.8هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
8.8هزار ویدیو
403 فایل
مدیرکانال https://eitaa.com/ali5961 لینک کانال @khaneyemehr110
مشاهده در ایتا
دانلود
👏برای عذر خواهی همیشه پیشقدم شوید، زندگی خودتان است بیهوده تلخش نکنید. 👈🏻 اگه مدت زیادی از دلخوری بگذره تبدیل به کینه میشود و راه آشتی کم کم مسدود میشه.
🌹 🌹 👏 زمان بارگزاری سوالات چهارشنبه ۱۴ تیر
123410 (1).pdf
536.6K
👆👆👆👆👆👆👆👆👆 👌متن همراه با ترجمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 چند نفر از برهم زنندگان امنیت روانی جامعه! 🔺 رهبری در این باره گله داشتن، آقای قوه قضاییه بسم الله! برخورد کن...
⤴️⤴️ قسمت چهل و نهم اگر آن ها نباشند، تو به این راحتی می توانی بچه ات را بغل بگیری و شیر بدهی؟!» از صدای صمد مهدی که داشت خوابش می برد، بیدار شده بود و گریه می کرد. او را از بغلم گرفت، بوسید و گفت: «اگر دیر آمدم، ببخش بابا جان. عملیات داشتیم.» خواهرم آمد توی اتاق گفت: «آقا صمد! مژدگانی بده، این دفعه بچه پسر است.» صمد خندید و گفت: «مژدگانی می دهم؛ اما نه به خاطر اینکه بچه پسر است. به این خاطر که الحمدلله، هم قدم و هم بچه ها صحیح و سلامت اند.» بعد مهدی را داد به من و رفت طرف خدیجه و معصومه. آن ها را بغل گرفت و گفت: «به خدا یک تار موی این دو تا را نمی دهم به صد تا پسر. فقط از این خوشحالم که بعد از من سایة یک مرد روی سر قدم و دخترها هست.» لب گزیدم. خواهرم با ناراحتی گفت: «آقا صمد! دور از جان، چرا حرف خیر نمی زنید.» صمد خندید و گفت: «حالا اسم پسرم چی هست؟!» معصومه و خدیجه آمدند کنار مهدی نشستند او را بوسیدند و گفتند: «داداس مهدی.» چهار پنج روزی قایش ماندیم. روزهای خوبی بود. مثل همیشه با هم می رفتیم مهمانی. ناهار خانة این خواهر بودیم و شام خانة آن برادر. با اینکه قبل از آمدن صمد، موقع ولیمه مهدی، همة فامیل ها را دیده بودم؛ اما مهمانی رفتن با صمد طور دیگری بود.همه با عزت و احترام بیشتری با من و بچه ها رفتار می کردند. مهمانی ها رسمی تر برگزار می شد. این را می شد حتی از ظروف چینی و قاشق های استیل و نو فهمید. روز پنجم صمد گفت: «وسایلت را جمع کن برویم خانة خودمان.» آمدیم همدان. چند ماه بود خانه را گذاشته و رفته بودم. گرد و خاک همه جا را گرفته بود. تا عصر مشغول گردگیری و رُفت و روب شدم. شب صمد خوشحال و خندان آمد. کلیدی گذاشت توی دستم و گفت: «این هم کلید خانة خودمان.» از خوشحالی کلید را بوسیدم. صمد نگاهم می کرد و می خندید. گفت: «خانه آماده است. فردا صبح می توانیم اسباب کشی کنیم.» فردا صبح رفتیم خانة خودمان. کمی اسباب و اثاثیه هم بردیم. خانة قشنگی بود. دو اتاق خواب داشت و یک هال کوچک و آشپزخانه. دستشویی بیرون بود سر راه پله ها؛ جلوی در ورودی. امّا حمام توی هال بود. از شادی روی پایم بند نبودم. موکت کوچکی انداختم توی حیاط و بچه ها را رویش نشاندم. جارو را برداشتم و شروع کردم به تمیز کردن. خانه تازه از دست کارگر و بنا درآمده بود و کثیف بود. با کمک هم تا ظهر شیشه ها را تمیز کردیم و کف آشپزخانه و هال و اتاق ها را جارو کردیم. عصر آقا شمس الله و خانمش هم آمدند. صمد رفت و با کمک چند نفر از دوست هایش اسباب و اثاثیة مختصری را که داشتیم آوردند و ریختند وسط هال. تا نصف شب وسایل را چیدیم.این خانه از خانه های قبلی بزرگ تر بود. مانده بودم تنها فرشمان را کجا بیندازیم. صمد گفت: «ناراحت نباش. فردا همة خانه را موکت می کنم.» فردا صبح زود، بلند شدم و شروع کردم به تمیز کردن و مرتب کردن خانه. خانم آقا شمس الله هم کمکم بود. تا عصر کارها تمام شده بود و همه چیز سر جایش چیده شده بود. عصر سماور را روشن کردم. چای را دم کردم و با یک سینی چای رفتم توی حیاط. صمد داشت حیاط را آب و جارو می کرد. موکت کوچکی انداخته بودیم کنار باغچه. بچه ها توی حیاط بازی می کردند. نشستیم به تعریف و چای خوردن. کمی که گذشت، صمد بلند شد رفت توی اتاق لباس پوشید و آمد و گفت: «من دیگر باید بروم.» پرسیدم: «کجا؟!» گفت: «منطقه.» با ناراحتی گفتم: «به این زودی.» خندید و گفت: «خانم! خوش گذشته. یک هفته است آمده ام. من آمده بودم یکی، دو روزه برگردم. فقط به خاطر این خانه ماندم. الحمدلله خیالم از طرف خانه هم راحت شد. اگر برنگشتم، سقفی بالای سرتان هست.» خواستم حرف را عوض کنم، گفتم: «کی برمی گردی؟!» سرش را رو به آسمان گرفت و گفت: «کی اش را خدا می داند. اگر خدا خواست، برمی گردم. اگر هم برنگشتم، جان تو و جان بچه ها.» داشت بند پوتین هایش را می بست. مثل همیشه بالای سرش ایستاده بودم. زن برادرش را صدا کرد و گفت: «خانم! شما هم حلال کنید. این چندروزه خیلی زحمت ما را کشیدید.» تا سر کوچه با او رفتم. شب شده بود. کوچه تاریک و سوت و کور بود. کمی که رفت، دیگر توی تاریکی ندیدمش. یک ماهی می شد رفته بود. من با خانة جدید و مهدی سرگرم بودم. خانه های توی کوچه یکی یکی از دست کارگر و بنا در می آمد و همسایه ها ی جدیدتری پیدا می کردیم. آن روز رفته بودم خانه همسایه ای که تازه خانه شان را تحویل گرفته بودند، برای منزل مبارکی، که خدیجه آمد سراغم و گفت: «مامان بیا عمو تلفن زده کارت دارد.» مهدی را بغل گرفتم و نفهمیدم چطور خداحافظی کردم و رفتم خانة همسایة دیوار به دیوارمان. آن ها تنها کسانی بودند که در آن کوچه تلفن داشتند. برادرشوهرم پشت تلفن بود. گفت: «من و صمد داریم عصر می آییم همدان. می خواستم خبر داده باشم.» خیلی عجیب بود. هیچ وقت صمد قبل از آمدنش به ما خبر نمی داد. دل شوره بدی گرفته بودم. آمدم خانه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 مهندسی تلخ سیاسی 🍃🌹🍃 ✅ مروری بر تجربه‌ی تلخِ مهندسی سیاسی و سرزمینیِ غرب آسیا به دست دولتهای غربی پس از جنگ جهانی اوّل در سایه غفلت مسلمین
🙏برنامه‌های متنوع 🌹 به مناسبت 🌹 👌 👈 نقاشی، دلنوشته، خطاطی را فقط به روابط عمومی سرپرست تحویل دهند 👈 همه اینها در یک صفحه A4 باشد 👈 هر سه مورد در موضوع باشد 👈 خطاطی به صورت ثلث، نستعلیق یا شکسته و یا معلی باشد 👈 نقاشی به هر سبکی می‌تواند باشد 👈 این طرح عمومی بوده و همه عزیزان در هر سنی می‌توانند شرکت کنند 👈 مهلت ارسال آثار به روابط عمومی چهارشنبه ۱۴ تیرماه به نفرات برتر هدیه اهدا می گردد
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راستی چرا این سالها پدیده شوم در جامعه ما اینقدر زیاد شده ، آیا یکی از مهمترین دلیل آن همین موضوع این نیست؟ ایرانی و اسلامی یا سبک زندگی غربی؟
👏 برنامه سال ۱۴۰۲ 👈 جلسه دوم پسران یکشنبه11 تیر 👈 جلسه دوم دختران سه‌شنبه 13 تیر 🕰 ساعت حرکت سرویس‌ها 🚌 👈 شهرک نامجو: مقابل درب ورودی شهرک، ساعت ۷ صبح؛ برگشت حدود ساعت۱۵ 👈 شهرک چمران: ضلع شمالی میدان نوبنیاد، ساعت ۸/۱۵صبح؛ برگشت حدود ساعت۱۴ 👈 شهرک رجایی: مقابل دبستان توحید، ساعت، ساعت ۸/۳۰صبح؛ برگشت حدود ساعت۱۴ 👈 سایر مسیرها: مثل سال گذشته: حضور در محل نمازخانه پارکینگ سرویس اتوبوس های گروه شهید سلیمانی 👇📣 توجه توجه 📣 👇 👈🚷⛔ 1_ از پذیرش وحضور افرادی که اسامی آنها در لیست حضور و غیاب نباشد و کد عضویت کانال آینده سازان دریافت نکرده باشند در اردوها؛ ممانعت به عمل می آید حتی اگر به همراه سرپرست در محل حضور پیدا نمایند. ۲_ والدین محترم ساعت برگشت فرزندان به صورت تقریبی اعلام می شود؛لذا ۳۰ دقیقه قبل در محل های اعلام شده (محل اعزام)جهت تحویل فرزند خود حضور داشته باشید. 🚷⛔👆👆👆👆👆👆👆👆👆