✅#سیره_شهدا ✅#خاطرات_شهید
🌹🕊 #شهید_محمدابراهیم_همت
زمستون بود ☃ و نزدیک عملیات خیبر.
شب که اومد خونه، اول به چشماش نگاه کردم سرخ سرخ بود ☹️ داد میزد که چند شبه خواب به این چشما نیومده.
بلند شدم سفره رو بیارم، نذاشت.
گفت: امشب نوبت منه، امشب باید از خجالتت در بیام. 😊
گفتم: تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی ...
نذاشت حرفم تموم بشه، بلند شد و غذا رو اورد 🍝
بعدش غذای مهدی رو با حوصله داد و سفره رو جمع کرد. آخرشم چای ☕️ ریخت و گفت: بفرما ☺️
📚 به مجنون گفتم زنده بمان / ص ۵۲
#همسرداری #همسرداری_شهدا
#هفته_بسیج