eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
8.5هزار ویدیو
386 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
دستان پدرو مادرتان را ببوسید قبل ازآنکه مجبور باشید سنگ سردی را ببوسید پدرومادرتان را چشم انتظار نگذارید قبل ازآنکه باجای خالیشان روبرو شوید
آیا اخیرا این 10 جمله را به فرزندان خود گفته اید؟ 1)دوستت دارم 2)من به تو افتخار می کنم 3)تو را در کارهایی که می خواهی در زندگی ات انجام دهی حمایت می کنم 4)من به تو اعتقاد دارم 5)متاسفم (وقتی اشتباه می کنید آن را قبول کنید.) 6)تو آدم خوبی هستی 7)اینکه پدر یا مادر خود را دوست داشته باشی خوب است 8)من تو را قبول دارم 9)منظور من این نبود 10)تو مهم و خاص هستی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شیرین عبادی: جاه طلبی سیاسی اپوزیسیون خارج از ایران صدای همه را درآورده این حرف‌های «شیرین عبادی» در گفتگو با "صدای آمریکا" ‌ست که می‌گوید انقدر اختلاف بین اپوزیسیون زیاد است که صدایمان درآمده؛ ببینید وضع چقدر خراب است که خودشان به حرف آمده‌اند تا چاره‌ای پیدا کنند غافل از آنکه خیلی وقت است این جماعت جز سوژه‌ی خنده‌های لحظه‌ای بودن، ارزش دیگری برای مردم ندارند
هدایت شده از آینده سازان
👈 به مناسبت علیهاسلام ، برگزار میشود 👏 👌 زمان بارگزاری سوالات مسابقه: ۲۲ دی ماه
هدایت شده از آینده سازان
1_2708147350.pdf
1.25M
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 متن کتاب
هدایت شده از آینده سازان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 👏 🙏 موضوع: 👌هر هفته یک نکته از جملات کاربردی 🙏حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسنی
👈به مامان چیزی نگو...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢آیت الله وحید خطاب به شاه: هزار بار روی نور پا بگذاری باز هم خودت پایمال نور هستی مردک خر! 🔺صوت سخنان آیت الله هاشم آملی و آیت الله وحید در 19 دیماه 1356 🔺به مناسبت فرارسیدن 19 دیماه قیام مردم قم در اعتراض به انتشار مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات که در بخشی از آن به امام خمینی ره توهین شده بود.
هدایت شده از آینده سازان
هدایت شده از آینده سازان
سوزان با لبخندی گفت: خب حالا شما بفرمایید. اول چاکلتتون سرد نشه. آلادپوش همین طور که چاکلتش میخورد گفت: من فکرامو کردم. کل طرحی که بچه های پهلوی نوشتند را هم خوندم. جوری خوندم که بتونم الان برات کاملا تشریحش کنم. با چیزی که قبلا خودم به مریم رجوی گفته بودم تطبیق دادم. دو سه شب طول کشید که فصل مشترک پیدا کنم. سوزان که داشت به وجد میومد گفت: این خیلی عالیه. اصلا معرکه است. شما خیلی باهوشین. آلادپوش گفت: اگه بگم به یه چیز خفن رسیدم و تصمیم گرفتم روش کار کنم ... البته با کمک تو ... باورت نمیشه. سوزان جلوتر نشست و مشتاقانه گفت: جانم ... میشنوم ... آلادپوش رفت سراغ کیفش و دو تا برگه آچار درآورد و گذاشت رو میز و گفت: ببین! نقطه ضعف های رژیم کم نیست اما از همه بیشتر که میتونه حکم ماشه رو هم برای ما داشته باشه و هم برای رژیم، و یه جورایی تیغ دو لب هست ... اما خطرش برای رژیم بیشتره، فقط یه کلمه است و اون هم «زن» هست. درسته؟ سوزان گفت: دقیقا ... درسته. آلادپوش ادامه داد: خب این نقطه ضعف، دیگه با آروق های روشنفکری مثل فمنیسم و این گَند و گُها به جایی نمیرسه. درسته؟ سوزان سرشو تکون داد و گفت: خب؟ آلادپوش گفت: ما باید در این خصوص، از مدل رژیم برای مقابله با رژیم استفاده کنیم. ینی تشکیل ارتش! سوزان پرسید: چجور ارتشی؟ جواب داد: ارتش آزاد! مثل مدلی که برای جبهه النصره در سوریه استفاده کردند. میدونی که. داعش، بی خانمان ها و بی وطن ها بودند. اما جبهه النصره مال همون سرزمین بودند که با یه نیرو محرکه معنوی، تشکیل پایگاه دادند و وقتی مسلح شدند، به خودشون گفتند ارتش آزاد. سوزان گفت: اوکی. درسته. خب خانما کجای قصه اند؟! آلادپوش خنده ای کرد و گفت: آفرین ... من میگم باید دنیال تشکیل ارتش آزاد زنان باشیم. ارتش آزاد در همه جای دنیا مردونه است. اما مدل ایرانیزه ما باید زنانه باشه. سوزان چشماشو نازک کرد و تو فکر رفت. براش جالب بود. با خودش تکرار کرد: ارتش آزاد زنان ... جالبه! ادامه دارد...
اللهم صل علی محمد و آل محمد بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۵۴ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه به ویژه
❤️✨❤️ ⛔️انتقاد منفی هیچکس کامل نیست!😊 پس اگر می بینید که طرف مقابلتان کمبودی دارد ، دست از انتقاد منفی او بردارید. اگر چیزی است که شما را آزار می دهد ، با گفتگو و پیدا کردن راه حلی می توانید به آن خاتمه دهید اما نقد منفی طرف مقابل تان تنها را از او می گیرد و شرایط را بدتر از آنچه هست می کند.👌
در دیدار مردم قم: ▪️کار را به لحظه باید انجام داد. توابین برای انتقام خون مطهّر امام حسین آمدند جنگیدند، کشته شدند، همه‌شان کشته شدند، اما در تاریخ اینها را مدح نمیکنند. چرا؟ چون دیرجنبیدند. شما که میخواستید خونتان را در راه امام حسین بدهید، چرا در اول محرّم، دوم محرّم نیامدید، یک کاری اقلاً صورت بدهید؟ آنجا می‌ایستید تماشا میکنید، امام حسین به شهادت میرسد، بعد دلتان میسوزد، آن وقت می‌آیید در میدان. این کار را به هنگام انجام ندادن این جور است. ▪️کار را به هنگام باید انجام داد. نباید غفلت کنیم از وظیفه‌ای که عقل و شرع به عهده‌ی ما گذاشته. باید بدون تأخیر وارد میدان بشویم. نباید تأخیر داشته باشیم. آن وقت به تناسب اهمیتی که آن کار دارد، خطرات را به جان بخریم. ۱۴۰۱/۱۰/۱۹
هدایت شده از آینده سازان
👈 به مناسبت علیهاسلام ، برگزار میشود 👏 👌 زمان بارگزاری سوالات مسابقه: ۲۲ دی ماه
هدایت شده از آینده سازان
1_2708147350.pdf
1.25M
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 متن کتاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(ره): ▪️ ما جنایتکار‌هایمان را بگذاریم راه بروند در بین مردم و مادرها و پدرهایی که [آنها] بچه‌هایشان را کشته‌اند، برای اینکه شما دلتان می‌خواهد که در خارج به شما تبریک بگویند؟ ▪️ شما این قدر مغزهای خودتان را باخته‌اید که خیال می‌کنید که اگر چند تا جنایتکار را مثلًا اعدام کنند و چند تا جنایتکار را تادیب کنند، حیثیت ما از بین می‌رود؟
دل کودکتون رو نشکنید وقتی میگی؛ اه یه بار نشد یه کاری و درست انجام بدی وقتی میگی؛ یه روز خوش ندارم از دست تو توی این زندگی به خدا ذله شدم از دستت وقتی میگی؛ کاش تو هم مثل پسر خاله ات یکم به فکر درس و مشقت بودی وقتی؛ جلوی بقیه دعواش می کنی و کتکش میزنی یادتون باشه؛ دل بچه ای که میشکنه شاید با هیچ بوس و نوازشی دیگه خوب نشه. 🍭
👤جناب آقای 💠تحصیلات: ▫️کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی ✔️عضو پیوسته سازمان نظام روانشناسی ✔️شماره پروانه اشتغال تخصصی سازمان نظام روانشناسی: ۴۵۳۵ 🔹۱۵ سال سابقه کار و فعالیت در مراکز دانشگاهی و کلینیک‌ها 🔹گذراندن دوره‌های تخصصی درمان‌های موج سوم، دوره‌های پیشگیری و مبارزه با اعتیاد، مهارت‌های زندگی، آزمون‌های تشخیصی روانشناختی و سایر دوره‌های مرتبط حوزه‌‌ فعالیت در مرکز مشاوره خانه‌سبز: ✅ اعتیاد، زوج درمانی، خودآگاهی، پیش از ازدواج زمان حضور: ✅پنج شنبه‌ها، از ساعت ۹ الی ۱۴ 📌آدرس سایت نوبت دهی: https://khaneyehsabz.ir 📌شماره های تماس: ۰۹۰۲۸۶۳۸۷۷۰-۰۲۱۲۲۹۴۱۹۰۰ ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ @khanesabz110 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
👈 ( علیهاسلام) 🙏 با حضور 👌 زمان: جمعه ۲۳ دی ساعت ۷ عصر 👈برای شرکت در جلسه روی لینک زیر کلیک کرده و به عنوان میهمان وارد شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://www.skyroom.online/ch/eshpa/shahid-soleimani
هدایت شده از آینده سازان
هدایت شده از آینده سازان
استانبول حدود بیست روز طول کشید تا زندیان به بابک جواب داد. قرار شد همدیگه رو ببینند. وقتی بابک با ثریا مطرح کرد که زندیان میخواد کار را یه سره کنه، ثریا براشون یه آلاچیق خیلی زیبا در یکی از باغ های توریستی اطراف استامبول گرفت. بابک را مسئول هماهنگی کل مهمونی کرد. بابک هم کم نذاشت و ترتیب همه چیزا رو داد. تا اینکه شب زندیان با سه چهار نفر اومدند. سه چهار نفری که همگی از پیرمردها و قدیمی های بهایی پناهنده شده به ترکیه بودند. دقایقی گذشت و سرگرم نوشیدن چایی و قهوه بودند که زندیان وسط قهوه خوردنش سرِ بحثو باز کرد: من اهل اطاله کلام نیستم. شرط کرده بودم که این جلسه باید با کسی بیایی که بتونیم حرف آخرو بزنیم. بابک گفت: بله. تو راه هستند و پیام دادند که کم کم میرسند. زندیان: خوبه. اگر دو تا شرطی که گفتم انجام بشه، با هماهنگی که با این دوستان کردم و همگی موافقند، درطول کمتر از شش ماه، حداقل صد خانواده بهایی به ایران برمیگردند و ساکن تهران و یا اصفهان میشن. البته سه چهار تا از خانواده ها متقاضی زندگی در شیراز و تبریز هستند که اونا خودشون میدونن و ربطی به ما نداره. اما اعلام آمادگی کردند که برگردند. بابک: واقعا خبر خوب و هیجان انگیزیه. آمارشون تقریبا چند نفر میشه؟ زندیان: حدود پونصد نفر. البته این در فاز اول هست. اگه همه چی خوب پیش بره، میتونیم بهایی های کشورهای دور و برمون که ایرانی هستند و رفتند، برگردونیم. که اون موقع حداقل آمار ما به چیزی بالغ بر دو هزار نفر میرسه. وقتی همه سرگرم بحث بودند و زندیان اینو گفت، ناگهان صدایی از اطراف شنیده شد که گفت: ما حضور خودت با ده هزار نفر بهایی عوض نمیکنیم جناب زندیان! همه برگشتند و متعجبانه پشت سرشون نگاه کردند. بابک هم تعجب کرد و برگشت ببینه کی بود که این حرفو زد که دید ثریا است! با همون قیافه خشک و بی روح. قدم قدم از تاریکی پشتِ آلاچیق بیرون آمد و به طرفشون رفت. همه جلوی ثریا بلند شدند الا زندیان. ثریا از جلوی همه رد شد و به زندیان نزدیک شد و کنارش نشست. بقیه هم نشستند سر جاهاشون. همشون ثریا را میشناختند و شروع کردند با ثریا حال و احوال کردند. یکی گفت: ثریا خیلی وقته ندیدمت. خوبی؟ یکی دیگه میگفت: اصلا تکون نخوردی ... ترکیه ساکنی؟ زندیان سیگارشو روشن کرد و همینجوری که همه به زندیان نگاه میکردند تا ببینند اون به ثریا چی میگه، نفس عمیقی کشید و گفت: میدونستم تهش به تو میخوریم. آخه کسی آمار ما رو به این راحتی در نمیاورد. ثریا: زندیان ما هیچ نیازی به ده بیست هزار نفر بهایی نداریم. اگه اومدند قدمشون رو چشم. اما من فقط خودت و این پیر پاتالایی که دور خودت جمع کردی میخوام. زندیان نگاهی به ثریا کرد و گفت: همه چی ردیفه؟ من دیگه حوصله دردسر ندارم. بخوام هم نمیتونم و دیگه سِنّم اقتضای ماجراجویی نداره. ثریا لبخندی به زندیان زد و سری تکان داد و بعدش نگاهی به بابک کرد و گفت: ما رو تنها بذار! بابک هم چشم گفت و از سر جاش بلند شد و رفت. وقتی ده بیست متر از آلاچیق فاصله گرفت، یکی از گوشی های همراهش زنگ خورد. گوشیو برداشت. محمد بود. محمد گفت: بابک کُتت بیار بیرون و گوشیت روشن باشه و بذار تو جیب پیراهنت. بابک: دوربینم روشنه. حله. از طریق دوربین گوشی همراه بابک، محمد از تهران داشت چهره و جمع زندیان و ثریا و دوستاشون رو واضح میدید. فیلم روی مانیتور وزارت اطلاعات، در حال پخش زنده بود. محمد به سعید گفت: تصویرو ببر جلوتر. بابک هندزفری کوچیکی تو گوشش گذاشت و منتظر دستور محمد بود. سعید تصویرِ توی مانیتورو کمی بزرگتر کرد. محمد به بابک گفت: بابک خیلی نفس نکش تا دوربین بالا پایین نشه. بابک هم نفس هاش رو کنترل کرد تا تند تند نفس نزنه و قفسه سینه اش خیلی بالا و پایین نشه. محمد و سعید با دقت هر چه تمامتر به مانیتور چشم دوخته بودند. محمد به سعید گفت: وقتی بابکو دَک میکنن، حرفای مالی و قرارداد و این موضوعا نیست. یه حرف تشکیلاتی داره زده میشه. بابک از طریق هندزفریش شنید که محمد گفت: بابک یکی دو متر برو جلوتر. جوری که خیلی تابلو نباشه. که یهو دیدند زندیان وسط حرفاشون دست در جیبش کرد و یه کاغذ تا خورده از جیبش درآورد و به ثریا داد. محمد فورا به بابک گفت: بابک برو سمت چپ ... سمت چپ ... میخوام ثریا رو واضح تر ببینم. بِجُنب پسر. بابک همین طور که یکی از دستاش تو جیبش بود و با اون یکی دستش سیگار میکشید، مثلا داشت قدم میزد، به طرف سمت چپ رفت و رو به آلاچیق ایستاد. محمد به سعید گفت: تا جایی که میشه زوم کن روی ثریا و کاغذی که دستشه.
اللهم صل علی محمد و آل محمد بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۵۵ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه به ویژه