eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊. لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🌸🍃🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃 عاشقانه ای به سبک شهدا 🎀 @delbrak1 🎀
باخانمش قرار گذاشته بود که اگر شهید شود بعداز 2سال که شیر دخترش را داد سپس به او به پیوندد،فاطمه به دنیا آمد ودوران شیردهی تمام شد، تا اینکه شهید ناصر ورامینی به خواب همسرش آمد ولباس عروسی به همسرش داد وگفت:حالاوقتشه بیا!!! مادر شهید ورامینی بیان کرد: کلاس سوم راهنمایی بود که تصمیم گرفت به جبهه برود من وپدرش به او گفتیم شما درس بخوان،ولی ناصر اصرار داشت که به جبهه برود ومی گفت من برای اسلام و دین می خواهم به جبهه بروم وحضور من در جبهه واجب تر است ودرس را هم در همان جا می خوانم. به ناصر گفتم شما با این سن کمت می خوای بری جبهه ومملکت رو نجات بدی؟گفت من میرم ومملکتم رانجات میدم وسال های اول جبهه می روم و سال های آخر هم شهید میشم. گفتم: اگه شهید بشی من چه کار کنم؟گفت:اگه جواهرات بسیار غیمتی به شمابدن وبعد بخوان پس بگیرن شما بهشون تحویل نمی دی؟ گفتم:بله تحویل میدم.گفت:حالامنم امانتم حالا فکر کن می خوای به صاحبش تحویل بدی،مامان راضی باش به رضای خدا. سال 1360 به جبهه اعزام شد و یک ماه بعد از آن مجروح شد. هر وقت من را می دید دستم وصورتم را می بوسید می گفت مادر وقتی جنگ تمام شد و راه کربلا باز شد حتی اگر پیر هم که شده باشی می زارمت روی شونه هام می برمت کربلا،اگر رفتم وشهید شدم هر وقت غذا درست می کنی به عشق امام حسین درست کن..به امام حسین علاقه شدیدی داشت. ودر نوحه های هم که خوانده بود می گفت: اگه اگرقلب منو بشکافی روش نوشته یا حسین. وقتی به مرخصی می آمد بدنش پراز ترکش بود ولی نمازش رابه تاخیر نمی انداخت ونماز شبش ترک نمی شد. وی تاکید کرد : خیلی خوش اخلاق بود،منزل کسی که نماز نمی خواند نمی رفت، مقید به دادن خمس وزکات بود،اگر می دانست منزل کسی که میره خمس و زکات نمی دن و مجبور بود ،حتما در این مهمانی شرکت کنه با خانمش هزینه غذایی که خورده بودند رو محاسبه می کردند وبه مستحقان می دادند. وی افزود : وقتی ناصر بزرگ شد میگفت مادر وقتی به من شیر میدادی کجا می رفتی؟چه کار می کردی؟ از بچگی با خودم به روضه های می بردمش و نوحه های که در مجلس خوانده می شد در ذهنش مانده بود زمانی که ناصر به مرخصی می امد خانمی که در مجلس روضه می خواند، به دیدن ناصر آمد وحرز امام جواد به ناصر داد. ناصر میگفت:مامان تازمانی که این حرز امام جواد پیش منه من شهید نمیشم ،من دیگه حرز امام جواد را باخودم نمی برم،دیگه وقتش هست. در سن 20 سالگی ازدواج کرد،4 ماه بود که ازدواج کرده بود و خانمش باردار بود که دوباره به جبهه اعزام شد و گفت من دیگه بر نمی گردم نگران نشید اگر من شهید شدم ، خدا سعادتی نصیبتان کرده خانمش در پاسخ به ناصر گفت : ما به تو افتخار می کنیم. گفتم : مامان تو تازه ازدواج کردی وخانمت هم باردارهست،پیش خانمت باش گناه داره دختر مردمه.... گفت : مامان من شهید می شم ازدواج کردم تا یادگاری ازخودم داشته باشم فرزند من دختر هست واسمش هم بزارید فاطمه . با خانمش قرار گذاشته بود که اگر شهید شود بعداز 2سال که شیر دخترش را داد به او به پیوندد،فاطمه به دنیا آمد ودوران شیردهی تمام شد، تا اینکه شهید ناصر ورامینی به خواب همسرش آمد ولباس عروسی به همسرش داد وگفت:حالاوقتشه بیا!!! توسط خانمی که مجلس عزداداری در منزلش برگزار می کرد ، همه خانم ها را به زیارت حضرت معصومه دعوت کرد عروسم خیلی خوشحال شد وگفت خدارو شکر حاجتم را گرفتم،من و پدر ناصر و عروسم با کاروان خانمها راهی قم شدیم که درمسیر تصادف کردیم و10روز توی بیمارستان بود وسراانجام به ناصر پیوست. صبح زود سر قبر ناصر رفتم گفتم :ناصر تو از خدا بخواه خانمت خوب بشه بیاد پیش دخترت ،یه شب اومد به خوابم گفت:مادر این قدراصرار نکن ما باهم عهد بستیم ومن پیمانم را نمی شکنم،می خوام ببرمش. زمانی که ناصر شهید شد خیلی بی قراری می کردم به خوابم اومد گفت:مادر ناراحت نباش من جای خوبی هستم،یه خونه خوبی تو باغ دارم که دوتا تخت داره،یکیش مال باباست یکیش هم مال شما هست.اگربخوای بی قراری کنی دیگه به شما نمیدن. شهید ورامینی در سال 1345 در شیراز به دنیا آمد سرانجام 30اسفند ماه سال 1366 در عملیات والفجر10 در منطقه عملیاتی دشت خرمال به شهادت رسید . 🎀 @delbrak1 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ خدایا پناه بر خودت از عُجب! پناه بر خودت از فکر این‌که من از دیگران بهترم! 🌙 شب‌بخیر
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹امام کاظم(ع): هر که می‌خواهد که قوی‌ترین مردم باشد بر خدا توکل نماید. امروز یکشنبه ۱۸ تیر ماه ۲۰ ذی الحجه ۱۴۴۴ ۹ جولای ۲۰۲۳ 🎀 @delbrak1 🎀
عشق جانم تموم دلخوشی های دنیا تو سه کلمه خلاصه میشه کنار تو بودن ♥️ ────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮──── 🎀 @delbrak1 🎀
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 مادر بزرگ اختصاصی.. 👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 مادر بزرگ اختصاصی.. 👇👇👇
دلم يه مادربزرگ اختصاصی میخواد! از همونا که میشه کنار خونه نگهشون داشت و هر روز و ساعت و دقیقه مال یه بچه و نوه و نتیجه نیستن! از همونا که جلوشون راه میری دست و پاتو گم میکنی که قراره الان یه نکته رو گوشزد کنن! ننه! یچیزی پات کن ! روی این سنگا کف پات یخ میکنه کمر درد میگیری! شایدم به وقت ظرف شستن صورتشو از صفحه ی قرآنش بیاره سمتتو از بالای عینک نزدیک بینش دلواپس نگات کنه و بگه : چند تا رو بشور بیا کنار دوباره برگرد ، انقدر رو پا واینستا! نمیدونم دیگه از این مادربزرگای کنار خونگی هست یا نه… ولی من شدیدا دلم هوای ننه صغری رو کرده… از اون گل پنبه ای ها بود… مادربزرگ پدرم بود و برکت کنارِ خونه ی مادربزرگ و پدر بزرگم … همممیشه هم یه چارقد سفید نازک سرش و یه سنجاق قفلی زیر چروک چونه و‌گلوش ، روسری رو براش حفظ کرده بود… پوست دستش به استخون رسیده بود و خط و تاب دونه دونه رگاشو ميشد ديد… جاش کنار اتاق خونه مشخص بود… به ندرت راه میرفت خمیده ی خمیده شده بود… بیشترین تصویری که ازش یادمه شونه کشیدن موهای بلند و حنا شده ی مسی رنگشه و تلاشش برای وضو … .محل رسیدن رزق بود! کلاس دوم بودم که برای همیشه رفت… احتمالا از دل تنگ من باخبر بود که خودش جاشو بهم نشون داد که آروم بشم…. یه دشت پر از گل محمدی که از افق تا پیش پام کشیده شده بود … با آسمونی که نه ابر داشت نه خورشید ولی نور داشت و نور و نور…. با همون چارقد سفید و پیراهن آبی فیروزه ای… همون صدا … تو بهترین فضا…. خدا جونم نمیشد حالا مادربزرگا و پدربزرگا رو بذاری واسه ما بمونن؟؟ دلمون تنگ میشه … مثل الان… ماییم و ظهر و عطر سبزی… بدون مادربزرگی که کنارش دل بدیم به دل شاخه شاخه نعناع و ریحون و جعفری… 🎀 @delbrak1 🎀
تو انقدر خوبی که وقتی هستی خوبه وقتی نیستی خوبه.. پیام بدی حرف بزنیم خوبه پیام ندی خوبه.. انتظار برای دیدنت خوبه شنیدن صدات خوبه اصلا همین که میدونم بخشی از زندگیتم خوبه همین که میدونم تو زندگیم دارمت یعنی خوشبختم ✨ ────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮──── 🎀 @delbrak1 🎀
🌀وقتی وارد رابطه ای میشید سعی کنید مثل روز اول بمونید، یادتون نره چقدر برای رسیدن به هم دیگه تلاش کردین، یادتون نره فاصله گرفتن شما ممکنه خیلیارو شاد کنه، موقع بحث کردن یادتون نره اینی که باهاش دعوا میکنین دشمنتون نیس بلکه نیمی ازجان شماست، یادتون نره روز اول چقد ذوق داشتین برا تک به تک کاراش، حرفاش،  حسودی کردناش، قهراش و حتی غرغر کردناش! یادتون نره که وقتی تلخ شد، غم داشت و عصبی شد شما باید بیشتر از روز اول دوستش داشته باشید، نه اینکه رهاش کنین با غمش، نباید یادتون بره که روزی ممکنه به بدترین شکل ممکن دلتون براش تنگ بشه ولی دیگه کنارتون نباشه . 🎀 @delbrak1 🎀
از جاتون بلند شوید. فکر نکن وقتی از روی لیست خانم خرید می کنی، خریدهای مغازه رو جابجا می کنی، آشغالها رو دم در می گذاری ...، لطف می کنی. اینا اسمشون زندگیه. تو هم یه بازیگری نه یه تماشاگر. این طور نباشه که فقط کف بزنی. سیگار نکشید. یا لااقل بیرون از منزل بکش ، راستی بوی سیگار دهانت را چکار می کنی! دلیل عاشق شدنتان را به خاطر بسپارید. هر از چند گاهی، وقتی از دست او ناراحت و عصبانی هستی، یه قدم به عقب بردار. زنی که عاشقش شدی رو بخاطر بیار. همون زن، تو اتاق بغلی نشسته، اون که باهاش ازدواج کردی. او منتظرته. سعی نکنید زنتان را تغییر دهید. او یه شخصه نه یه شیء. سعی نکن یک کمی بهش اضافه، یا کم کنی. تو با تغییر خودت می تونی به کمال او کمک کنی. فی البداهه باشید. اون رو با چیزهای کوچک غافلگیر کن: شام، هدیه، یه کارت ناقابل. اون فقط می خواد بدونه که به او فکر می کنی و احساسش می کنی. دست هم رو بگیرید و تو چشماش با مهربانی نگاه کنید و از اینکه در کنارتون هست احساس رضایت کنید. 🎀 @delbrak1 🎀
🟢فراموش نکنید که شما ملکه‌ی همسر خود هستید، پس همواره مثل یک ملکه رفتار کنید، بگذارید مردتان از اینکه مالک شماست به خود ببالد. ▫️یک ملکه هیچ احتیاجی به بدگویی ندارد، هیچ گاه عیب و ایراد رفتاری خانواده همسرتان را به وی نگویید نه بخاطر اینکه آنها هیچ ایرادی ندارند، بلکه بخاطر اینکه شخصیت شما والاتر از این است که وقت‌تان را به عیب جویی از بقیه اختصاص دهید. ▫️هر گاه مردتان نکته‌ی مثبتی درباره‌ی خانواده‌ی خود گفت سریع گارد نگیرید، لبخند بزنید و حرفش را سریعا تایید کنید و مطمئن باشید چیزی را از دست نمی‌دهید، بلکه روز به روز نزد همسرتان عزیزتر می‌شوید. ▫️در مورد خانواده همسرتان همان‌گونه برخورد کنید که انتظار دارید همسرتان در مواجه با خانواده شما برخورد کند 🎀 @delbrak1 🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 دوست داره من با خانوادش باشم .. من F21سالمه و نامزدم 23تقریبا یک سال هست که عقد کر
😍 سلام عزیزم دررابطه باخانمی که نامزدش مجبورش میکنه باخانواده اش باشه ،منم همین مشکل روتونامزدی داشتم ولی گفتم وقتی ازدواج کنیم درست میشه ومیریم خونه ی خودمون ومتعادل خونه مادرخودم وهمسرم میرم ،دوران نامزدی خانواده شوهرم خوب بودن ولی بعدازدواج مادرشوهرم اجازه نمیدادکه شوهرم منوببره خونه مادرم هفته ای یکباربرای یه ناهارمیبردم درحالیکه فاصله خونمون خیلی کم بود،مادرشوهرم به شوهرم میگفت یانبرش یاخودت نروباهاش وچون شوهرم باهاشون همراه شده بودخیلی زجرکشیدم وبه خودشون اجازه میدادن توهمه کارام ومهمونیهام دخالت کنن وازصب بایدمیرفتم خونه مادرشوهرورفت وروب تا۱۲شب دختراش هم میومدن دست به هیچی نمیزدن ،خلاصه خیلی اذیت شدم ورابطه مون هم دیگه شبیه عشق نبودمثل یه کلفت شده بودم ، خلاصه دوست عزیزمن اگه تونامزدی مقاومت کرده بودم ومثل مهمون هفته ای یکی دوساعت میرفتم خونشون وبراخودم حریم قایل بودم این همه مشکل که کلیشونونگفتم پیش نمیومد،الان جلوش وایستی ودرستش کنی دیگه مشکل به زندگی مشترکتون بعدعروسی نمیکشه وباحمایت پدرومادرت ومحکم وایستادن خودت انشالله مشکلت حل میشه 🎀 @delbrak1 🎀