eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊. لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹خودت باش حتی اگه کسی طرفدارت نیست . سلام صبحتون بخیر❤️🌹 🎀@delbrak1🎀
یه قانون هایی هست که برای همه ی مردهای نرمال جواب میده 🔸تایید کردنش در برابر دیگران 🔹تعریفش رو کردن در جمع 🔸خوردش نکنین به خاطر اشتباهش 🔹بگذارید فکر کنه مرد سالاریه تو خونتون. ولی ریز ریز مدیریت کنین 🔸مقایسشون نکنین با مردهای دیگه 🔹نرم باشید باهاشون لج نکنید 🔸نیازتون رو بدون وظیفه گذاری بیان کنید 🎀@delbrak1🎀
✨جهت شدن ذکری که از اسرار پنهانی است برای پولدار شدن هر روز هفت مرتبه دعای زیر را بخواند،بسیار مجرب است واز اسرار پنهان است: «بِسمُ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم،اللَّهُمَّ إِنّی ضَعیفٌ فَقَوِّنی،اللَّهُمَّ إِنّی ذَلیلٌ فَأَعِزَّنی،اللَّهُمَّ إِنّی فَقیرٌ فَاَغنِنی،بِرَحمَتِکَ یا أَرحَمَ الرّاحِمینَ. 📚(تحفة رضوی.ص38) 🎀@delbrak1🎀
❤️🍃❤️ باید مثل دو نفر شریک ، مثل دو نفر رفیق باشند 👈ما دیده بودیم که گاهی مرد ، زن را موجود درجه دو حساب می کرد! ‼️ اما موجود درجه دو نداریم. ✍هر دو مثل هم هستند و هر دو از حقوق برابری در زمینه امور زندگی برخوردارند 👌مگر در جاهایی که خداوند متعال بین زن و مرد فرقی گذاشته که آن هم روی مصلحتی است 👌و به نفع مرد و به ضرر زن نیست. ✍ باید مثل دو نفر رفیق ، در خانه با هم زندگی کنند... 🎀@delbrak1🎀
❤️مردان، لذت بردن همسر خود را دوست دارند. خوشحالی و شادابی یک زن برای همسرش بسیار بااهمیت است. 👈 یک مرد تا زمانی که همسرش درمورد احساسش صحبت نکند از آن باخبر نمی شود، بنابراین بهتر است احساسات و خواسته هایتان را بیان کنید. 🗣خواسته خود را صریحا بگویید، زیرا مردان طفره رفتن را دوست ندارند. اگر خواسته خود را واضح بیان کنید، نه تنها گوش می کند، بلکه از خشنود شدن شما احساس خوبی خواهد داشت. ❤️❤️ 💄💋 🌸🍃 🎀@delbrak1🎀
💔به کدامین گناه💔 سلام منو شوهرم دختر خاله پسر خاله هستیم 17ساله ازدواج کردیم دوازده. سیزده سال زندگی خوبی داشتیم طوری که همه به زندگیم حسودی میکردن خلاصه تا این که با یکی از فامیلامون رابطه خانوادگی گرفتیم وهرموقع به شهرمون میرفتیم میومدن خونه مادرشوهرم مادعوت میکردن شام. همونجا بود که دختر فامیلمون با شوهرم ارتباط برقرارکرد دوست شد اوایل با تلفن پیامک شوهرم اول پیش من صحبت نمیکرد ولی پیامک میداد منم که میپرسیدم کیه میگفت همکارم است. خلاصه یکسالی گذشت منم از همه جا بیخبر بعد یک سال بهانه های شوهرم شروح شد به هرچی گیر میداد طوری که کارمون به دعوا کشیده میشد کتکم میزد باورم نمیشد که دست روم بلند کنه یک روزی برام میمرد طاقت گریه منو نداشت الان کتکم میزد😔 یک روز گوشیش جاموند خونه پیامهاش دیدم که نوشته بود بهم زنگ بزن شمارش برداشتم با خط دیگه زنگ زدم بله فهمیدم که دختر فامیلمون است شبش شوهرم اومد خونه بهش گفتم. که چرا بهش پیام میدی یا اون برای چی بهت پیام مید من تو زندگی برات چی کن کذاشتم که این کار میکنی گفت هیچی گفتم چرا منو اذیت میکنی خب روز به روز فاصله مون کم تر میشد تو خونه انگار نه انگار منم هستم بعد دوسال دعوا سروصدا یک روز اومد خونه گفت من ازدواج کردم رفت از خونه بیرون خونه روسرم خراب شد شروع کردم به خود زنی حالم خراب شد کارم به بیمارستان کشیده شد از اون روز به بعد دیگه نمخواستم ببینمش میومد پیش پسرم میرفت بعد از هشت ماه یک روز اومد خونه به التماس افتاد که منو ببخش من اشتباه کردم منم به خاطر پسرم بخشیدمش ولی اون عدالت نداره شبانه روز پیش اون است در روز دوساعت میاد پیش من بهش میگم انصاف نیست منم زنم منم دوست دارم شب کنار شوهرم بخوابم روز منتظر شوهرم باشم که از سر کار میاد منم دوست دارم همراه شوهرم هرجا برم سهم من از زندگی دوساعت است😔 بخدا هنوزم دوسش دارم زندگیم دوست دارم شبی نیست که گریه نکنم که برای چی ازدواج کرد مگه من چیکار کرده بودم یا الان اون زنش چیکار میکنه براش که من نمیکردم همین الانم بهش محبت میکنم وقتی میاد خودم به بی خیالی میزنم انگار نه انگار که ازدواج کرده ولی بازم دعوا سر صدا راه میندازه کتکم میزنه تو خدا کمکم کنید چیکار کنم💔😔💔 🎀@delbrak1🎀
معلم به جعفر میگه: ⁉️اگه سه بسته خرما داشته باشی و علیمراد یه بسته از آن را ببرد چه چیزی میماند؟ جعفر گفت: جنازه علیمراد و سه بسته خرما... 😂🤣😂 انجمن جک های خفن🔞سال ۱۴۰۲ فقط اینجا پیدا میشه و تمااام👇🏻😂 انجمن ترین و پر ترین تم های ایـــــتا🔆 https://eitaa.com/joinchat/2761359667Cd485941303 تم محرم🖤 تم انواع مناسبات💛 تم های سلام و خدافظ 🤗 تم های طنز و خنده😃 ♨️سریع عضو شو تا پاکش نکردم👆🏿👆🏿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎶♥️🎶 گفتمان با والدین 👇👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🎶♥️🎶 گفتمان #اعضا با والدین 👇👇👇👇
. سخنی با والدین کاش والدین میدونستن بچه ها مخصوصا دخترهای نوجوانشون چقدر به آغوش مادر و محبت پدر نیاز دارن. کاش بی دلیل و بدون انتظار فقط دخترهارو درآغوش میگرفتن و میبوسیدن و آرامش رو به وجود بچه هاشون تزریق میکردن. سن نوجوانی فوق العاده حساس هست و نوجوان واقعا به حمایت کلامی و امنیت روانی احتیاج داره. من خودم از این محبت محروم بودم. بخاطر همین به اولین کسی که دیدم دل بستم .چون محتاج دیده شدن بودم.دوس داشتم کسی رو داشته باشم که همین جوری که هستم دوسم داشته باشه.با تمام کاستی ها و خوبی هام بهم محبت کنه .واقعا تشنه آغوش گرم و دوستت دارم های بی دلیل بودم... خداروشکر که همچین کسی رو سر راهم قرار داد .خدا کسی رو بهم داد که تو دریای محبتش غرق شدم. ولی اون حس بی پناهی و اضافی بودن که تو نوجوانی داشتم هنوز هم آزارم میده .حتی گاهی گریه میکنم. توروخدا بچه هاتون رو بغل کنین . بذارین با شنیدن صدای قلبتون آرامش بگیرن وبا زخم زبون آزارشون ندین. 🌺🌺🌺 🎀@delbrak1🎀
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام مرسی ازکانال خوبتون . من از طریقه کانال شما شهید هادی شناختم.بعدش کمی از اینترنت اطلاعات کسب کردم واقعا انسان شریفی هستند والان متوسل شدم وخیلی ا ز گره کارهام بابرداشتن چله به نیت ایشان حل شد .توکانال بزارید شاید افرادی مثل من باشند این شهید نشناسند ومتوسل بشوند وحاجت بگیرند 🎀@delbrak1🎀
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 خاطره.. ،مادرم یه شربت البالو درست کرده بود و دو تا شیشه هم به من داده بود پسرم خیلی دوست داشت و راه به راه میرفت برای خودش شربت درست میکرد و میخورد😋😋 خلاصه یه روز خواهر شوهرم و چند تا از بچهاشون باهم تصمیم گرفتن زنونه بیان خونمون و من هم خوشحال که براشون شربت درست میکنم👌 یکی از بچهای خواهر شوهرم دیرتر اومد و منم خواستم که براش شربتی که قبلا آماده کرده بودم رو ببرم که یهو چشم افتاد روی شربتها که چند تا مورچه نگون بخت روش به خواب ابدی رفته بودن ☠☠😱 سریع به شیشه شربت نگاه کردم دیدم بله پسرم قبلا رفته سر شیشه و چون درش رو محکم نکرده مورچها داخلش به تله افتاده بودن😭😢 وقتی شربتها درست کردم چون مورچها داخل خود مایه شربتها گیر کرده بودن به مرور زمان روی سطح آب میومدن و من متوجه موضوع نشدم😬 نمی‌دونید چقد سرخ و زرد وآبی شدم 😰 سریع رفتم به یه بهونه ای ببینم اگر نخوردن سریع جمع کنم ، دیدم ای دل غافل بعضی هاشون خوردن و بعضی هاشون دست نزدن و همین جوری مورچها روی ان شناور هستن😐😐😐😐 نه راه پس داشتم و نه راه پیش🤔🤔 فقط دیگه خدا خدا میکردم بلندشن برن تا بیشتر آب نشدم😥😥 🎀@delbrak1🎀
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 درمورد مهریه منم بگم ممنون میشم بزارید تو کانال تون.. حدودا سال ۹۲بود عقد کردم قبلش نامزد بودم شش ماه همه چی خوب بود ظاهرخوب حفظ کرد تا عقد که کردیم فکر کرد من میرم مستقیم تو خونه شون زندگی میکنم مهریه من ۱۴سکه بود خودم نیت کردم تا اینکه الکی بحث و دعوا شروع شد بعدش بهم گفت تو خودت برای من بی ارزش کردی مهریه ۱۴تاسکه یعنی بی ارزش هستی برام. منم گفتم باشه اینجوری هاس یکاری میکنم تا اخر عمرت بفهمی چه کسی رو از دست دادی ازهم جداشدیم گفت خوشحالم بعداز مدتها فهمیدم مثل ....پشیمونه به هرکسی رسیده بود گفت چه گوهری رو مفت از دست دادم. 🎀@delbrak1🎀
مهمان خونه پدر شدم 🍃🌸🍃 امروز اومدم درد دل کنم خیلی کلافه شدم. من و پسر ۸ سالم مدت زیادیه مجبوریم خونه پدرم باشیم از اونجایی که دلم نمیخاد سر بار باشم هر کاری باشه اینجا از جون و دل انجام میدم خونه پدرم بزرگه خرید و نظافت رو که تقریبا ۹۰درصد من انجام میدم فقط یه داداش تو خونه دارم از وقتی من اومدم مادرم خیلی تنبل شده با اینکه پیر و از کار افتادم نیست ولی حتی حاضر نیست یک وعده غذا در روز بپزه واسه پدرم و کلا از آشپزخونه فراریه فقط تو فضای مجازیه یا استراحت میکنه یا جلسه قرآن میره .در طول روز حتی نیم ساعتم نمی تونم برم پیاده روی یا تلویزیون ببینم یه سوتی از مراسم ختم یادم اومد منم مثله اون خانومم بخام به یکی تسلیت بگم خندم میگیره و تو مراسما خیلی باید خودمو کنترل کنم دسته خودم نیست 🤦‍♂️ آ پدر بزرگ مادریم فوت شده بود و تقریبا سومش بود و تو مراسم همه جدی و ناراحت دیدید این نرم افزارهای قرآن و که تو گوشی نصب میکنن خواهرم یک گوشیه تاشو داشت این قرآنشو که خوند گوشیشو بست و بوسید گذاشت تو کیفش منم این صحنه رو دیدم تا آخر مراسم سرم زیر چادر بود و نمیتونستم خندمو کنترل کنم 🤣 🎀@delbrak1🎀
بیخیالِ دنیا... قربونِ حالِ خوش♥️ 🎀@delbrak1🎀
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 یک توصیه مهم برای کسانی که دوره ی اشنایی قبل از ازدواج را میگذرانند: 🍃ازدواج با کسی که مدام در گذشته شما دنبال اینست که ببنید با کسی رابطه داشتید یا خیر 🍃با کسی که دنبال آتو گرفتن از شما است تا ثابت کند که فکر منفیش در مورد شما درست بوده 🍃با کسی که هر لحظه باید به او ثابت کنید که راست می گویید 🍃با کسی که  برای کنار او ماندن باید خودتان را تغییر دهید 🍃با کسی که اگر پشت خط تلفن شما بیاید و شما نتوانید پاسخ وی را بدهید بعد از آن از شما بازجویی می کند 🍃با کسی که هر لحظه باید گزارش دهید کجا بودید با کی بودید 🍃با کسی که مدام به شما شک دارد 🍃با کسی که مدام به شما می گوید این رفتارت اشتباه است 🍃با کسی که در هر بحثی اگر حتی خودش خطا کرده باشد باز طوری رفتار میکند که شما مجبور به عذرخواهی بشوید و احساس کنید این شما هستید که اشتباه کردید 🍃با کسی که تصویری از همسر آینده اش در ذهن خود ساخته  که با شما متفاوت است و تمایل دارد شما شبیه آن همسر خیالی وی شوید، ازدواج نکنید. 🎀@delbrak1🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 موقع ازدواج پسرمه .. سلام بر مدیر محترم گروه من خانمی ۵۰ساله هستم یه پسر دارم موقع ازدواجش هست حدود ۳۰سالشه پسرم از همه لحاظ عالی عالیه از خوشگلی ؛از کار ؛از محبت واحترام به پدرومادر از مذهبی بودنش از هرچی که بگم کم گفتم فقط مشگلی که داره اینه که نماز نمیخونه الان یه جا رفتم خواستگاری همه شرایط رو پرسیدن گفتن برامون مهم نیست فقط پسر باایمان ونمازخون میخاهیم منم گفتم پسرم از همه لحاظ باایمان هست حالاموندم چه کار کنم یعنی به نظر شما بعدا مشگل درست نمیشه براشون لطفا سریع راهنمایی کنید پسرم حتی کل محرم وصفر برای امام حسین کار میکنه ونذری میده بهم بگید که چه کنم به اون دختر خانم بگم پسرم نماز نمیخونه ؟؟؟؟یا اینکه در آینده درست میشه؟؟؟ 🎀@delbrak1🎀
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 در روز چندین بار برای خودتان بنویسید: 🌸روی آینه، گوشه کتاب، روی یخچال، آلارم موبایل و... تا جلوی چشمتان باشد که خط قرمزِ هر رابطه‌ای - کاری و عشقی و عاطفی و رفاقتی و خانوادگی «عزت نفس» است. 🍃حواستان باشد اگر دارید به خیال خودتان رابطه‌ای را نجات می‌دهید، توی عملیات نجات، کرامت انسانی خودتان را فدا نکنید. توی اتاق عمل هم اگر لازم باشد، دست و سر و گوش و چشم و مری و معده را دور می‌اندازند که قلب و مغز زنده بماند. «خود»تان را که از سر راه نیاورده‌اید! آورده‌اید؟ تو‌هرشرایطی از خودتان نگذرید!!! و به خودتان احترام بگذاريد 🎀@delbrak1🎀
اين متن قشنگ كمي آرامش ميده💕🌱 آیا هنوز هم نیاموختی ؟! که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد ، " نمی توانند " پس به " تدبیرش " اعتماد کن به " حکمتش " دل بسپار به او " توکل " کن و به سمت او ”قدمی بردار : سکوت گورستان رامیشنوى؟ دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ... میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود ...! ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟ ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ ﻋﻤﯿﻖ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ بودن را ﺑﭽﺶ ﺑﺒخش ﻟﻤﺲ ﮐﻦ ﻭﺑﺎﺗﮏ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن 🎀@delbrak1🎀
💡در جمع تنها شما گوینده نباشید.(از شنونده بودن دیگران سوء استفاده نکنید) 💡در حد فهم خود صحبت کنید(می توانید از شغل فرد,یا شرایطی که فرد تجربه ی آن را دارد مثالی بزنید تا منظور خود را بهتر برسانید) 💡در حضور افراد غریبه,بهتر است با نزدیکان و دوستان خود نیز رسمی یا محترمانه تر برخورد کنید.(موقیعت شناس باشید) 💡هنگام گفت و گوی غیر تخصصی, حتی الامکان از کلمه ی تخصصی و خارجی استفاده نکنید 💡شایسته نیست ,در مکالمات تکیه کلام داشته باشید(از دوستان یا نزدیکان بخواهید تا اگر تکیه کلام خاصی دارید, شما را آگاه سازند) 🎀@delbrak1🎀
🎶♥️🎶 حرفهای مامان پسرااا سلام ماهی جون ی ایده معنوی بگم ی ذکریه گشایش زندگیه و‌ خیلی خوبه عالیه هر چقدر دلشون خواست بفرستن من روزی صدتا میفرستم یا رب الاولین والاخرین                                                     یا ذالقوةالمتین یا راحم المساکین یا ارحم الراحمین امیدوارم براتون خوب باشه و بگید مارو هم دعا کنن❤️ 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 موقع ازدواج پسرمه .. سلام بر مدیر محترم گروه من خانمی ۵۰ساله هستم یه پسر دارم موقع
سلام وقت بخیر در جواب مادری که پسرشون نماز نمیخونه و میخوان برن خاستگاری.. من خودم ۲۴ سالمه و یک ماه پیش تقریبا یه خاستگار خیلی خوب داشتم البته از نظر فرهنگی و سطح خانواده از ما پایین تر بودن اما من برام مهم نبود بهشون گفتم کار و خونه و ماشین برام مهم نیست فقط احکام برام مهمه و با همه کم و کاست زندگی هم میسازم ولی نماز و روزه و احکام در حد عرفی که خدا گفته باید رعایت بشه نه بیشتر... اما ایشون صادقانه گفتن در توانم نیست و مدتیه اعتقاداتم سست شده و همون جلسه اول همه چیز منتفی شد در حالی که مادرشون به مامان من به دروغ گفته بود پسرم نمازخون و خیلی معتقد هست چون میخواستن در هر صورت این وصلت سر بگیره اما خدا خواست و خود آقا پسر این لطف رو کرد و صادقانه با من برخورد کرد و تکلیف هر دومون روشن شد شما هم اگر خودتون نتونستین پسر نماز خون تربیت کنید دختر مردم هم نمیتونه و بهتره باهاش رو راست باشین و صادقانه حرفتون رو بگین چون بحث اعتقادات خیلی اهمیت داره و بعدا زندگی به کام فرزند خودتون خیلی تلخ میشه و اون دختر بیچاره رو هم از هر چی دین و ایمون هست زده میکنید پس لطفا این مسائل مهم رو پنهان کاری نکنید که حق الناسه 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت بیست و سوم 🍃🍃🍃🍃🍃🌹 حبیب رو به روم نشست و گفت همین که حاجی خبر فرستاد زود خودمو رسون
قسمت بیست و چهارم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 حبيب مشغول ماساژ دادن پاش شد و گفت این چه حرفیه. برو توی اتاقت بخواب دیگه منم همینجا کنار بخاری میخوابم.دل کندن ازش حسابی برام سخت بود. بی پروا رفتار میکردم و دست هاشو توی دستم گرفتم و گفتم ازت ممونم کسی تا حالا اینطوری به فکرم نبود و بهم محبت نکرده بود که تو کردی.حبیب لبخندی زد و دستی به صورتم کشید و گفت برو توی اتاقت بابات اینا ممکنه برگردن. بعد از این که براش رخت خواب اماده کردم به سمت اتاقم راه افتادم. به نور مهتاب خیره بودم و حرف های بابارو مرور میکردم. حق داشت حبیب پسر پاکی بود و هیچ فکر بدی توی سرش نبود. با تمام اون چشم پاکیش مطمئن بودم که بابا یکی از اتفاق های امشبو متوجه بشه حتما هر دومونو میکشه.اون آب پرتقالی که حبیب گرفت انگار معجزه بود و روز بعد حالم كامل خوب شده بود. شاید هم معجزه ی عشق بود که اونطوری سرحال شدم...وقتی از خواب بیدار شدم مامان اینا به خونه برگشته بودن و حبیب رفته بود. از اون روز رابطهی عاشقانه ی ما علنی شد. از خونوادم فقط به طلعت میتونستم اعتماد کنم و ماجرارو براش گفتم. طلعت خیلی از بابا میترسید و همش سفارش میکرد مراقب باشم که خدایی نکرده بابا چیزی نفهمه.روزها گذشت و وقت و بی وقت یا حبیب خودشو به بهونه ای به خونمون میرسوند یا من به بازار میرفتم و همدیگه رو میدیدم. بابا اصلا بهمون ایراد نمیگرفت و رو حساب خودش این صمیمیت بینمون صمیمیت به خواهر و برادر میدید.تا روزی که حبیب سرظهر برای گرفتن ناهار به خونه اومدحسابی اشفته بود و انگاری عجله داشت. مامان که متوجهی حالتش شده بود جلو رفت و گفت چی شده پسرم. حبیب با چشم های پر از اشک جواب داد خاله جون از شهرمون خبر اوردن مامانم زمین خورده و حال خوبی نداره. 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت بیست و چهارم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 حبيب مشغول ماساژ دادن پاش شد و گفت این چه حرفیه. برو توی اتا
قسمت بیست و پنجم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 بدجوری توی دلم آشوب شده باید زودتر وسایلمو جمع کنم و برم. با این حرف حبيب رنگ از روم پرید و گفتم کجا بری؟ حبیب که متوجهی نگرانی من شد گفت برمیگردم برم ببینم مادرم چی شده حالش بهتر شد برمیگردم. اصلا مراعات مامانو نکردم و گفتم خیلی میمونی یا زود برمیگردی؟ مامان به حرفم واکنش نشون داد و گفت ای بابا چی میگی تو پسره مادرش مريضه میره و برمیگرده دیگه.حبیب از ما خداحافظی کرد و گفت عصر راهی میشه. بعد از رفتن حبيب اون روز بابا قبل از عصر به خونه برگشت. عجیب بود که در حالی که حبیب غایبه خودش هم مغازه رو ول کنه و به خونه بیاد. ولی چیزی از اومدنش نگذشته بود که همه دلیل کارشو فهمیدن.رو به مامان کرد و گفت خبر بده علی پسر بزرگم بیاد اینجا طلعتم بگو بیاد شب مهمون داریم. مامان که از اون مهمونی بی برنامه هول کرده بود گفت کی میخواد بیاد چرا زودتر نگفتی حاجی؟ بابام با خونسردی گفت غریبه نیست زهرا برای احسانش میخواد بیاد ماهچهره و خواستگاری کنه.رنگ از روم پرید پاهام بی حس شد و نتونست وزنمو تحمل کنه دستمو به دیوار گرفتم که زمین نیوفتم. جلوی اشک هامو گرفته بودم ولی جرات حرف زدن هم نداشتم خودمو به اتاقم رسوندم و زبر گریه زدم. فقط خدا خدا میکردم که زودتر طلعت برسه و جریانو بهش بگم تا اگه کاری از دستش برمیاد انجام بده و به دادم برسه. نزدیک های عصر بود که طلعت رسید. اون بدتر از من شوکه شده بود و هاج و واج مونده بود. خودش زود به اتاقم اومد و بغلم کرد و گفت این خواستگاری از کجا در اومد یه هو؟ تند تند گریه می کردم و می گفتم نمیدونم نمیدونم ابجی توروخدا یه کاری بکن.طلعت که حسابی اشفته بود گفت حبیب کجاست؟ خبر نداره؟ مگه میشه خبر نداشته باشه بابا که همه چیو با اون در میون میذاره چطور اون متوجه نشده و کاری نکرده؟ 🎀@delbrak1🎀